۱۴۰۳ تیر ۷, پنجشنبه

وجود و شعور (۵۴)

 

سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین

 (۱۸۸۹ ـ ۱۹۶۰)

برگردان

شین میم شین

 

فصل دوم

کردوکار روانی و واقعیت عینی 

 ۲

روانی به مثابه فکری

ادامه 
 

۱۴۸

·    به همین دلیل دعاوی منطق «کلاسیک» و روان شناسی فلسفی «کلاسیک» مبنی بر اینکه قوانین منطق تا حد معینی بیانگر ساختار واقعی تفکر نیز هستند، اشتباه نبوده است.

 

۱۴۹

·    اگرچه قوانین منطق بیانگر ساختار تفکرند (البته اگر تفکر در این و یا آن فرم منطبق با آنها باشد)، اما در مغایرت با ادعای «لوژیسیست ها» (منطق گرایان) در روان شناسی، تعیین کننده علی (علتی ـ معلولی) روند تفکر نیستند.

 

۱۵۰

·    به همان سان هم قوانین پسیکولوژیکی (روان شناسی) که انعکاس قانونمندی های عینی روند تفکرند، در مغایرت با دعاوی «پسیکولوژیست ها» در منطق، اثباتگر قوانین منطق نیستند.

 

۱۵۱

·    خطای پسیکولوژیسم در این نیست که آن کردوکار معرفتی فردی را به مثابه روند روانی تلقی می کند.

 

۱۵۲

·    خطای پسیکولوژیسم در این است که آن می کوشد تا روابط منطقی نهفته در محتوای افکار را (به مثابه شرایط لازم برای انطباق آنها با وجود) در رابطه مراحل مختلف روند تفکر با یکدیگر و وابستگی آنها به شرایط  جریان فکری خلاصه کند.

 

۱۵۳

·    بی اعتباری  پسیکولوژیسم از آن رو ست که که آن کردوکار معرفتی را فقط تحت جنبه ای در نظر می گیرد که مشخصه ای برای بررسی پسیکولوژیکی است (و نه به این دلیل که آن را تحت این جنبه در نظر می گیرد).

·    برای اینکه آن، روابط منطقی افکار نسبت به همدیگر را در قانونمندی های پسیکولوژیکی خلاصه می کند که بیانگر روابط میان مراحل متوالی روند تفکرند.

 

۱۵۴

·    پسیکولوژیسم در نهایت، سیستم های مختلف روابط با همدیگر (شناخت فرد از جهان و روابطی که در آنها باید این سیستم ها مورد بررسی قرار گیرد) را مخلوط می سازد.

 

۱۵۵

·    از سوی دیگر اما اگر روابط منطقی موجود میان افکار (افکاری که با وجود منطبقند) تثبیت بخشیده شوند، نباید غافل از آن بود که ضمنا پای مشخصه منطقی کردوکار معرفتی در بیان رزولتاتیو (مبتنی بر نتیجه) آن در بین است.

 

۱۵۶

·    خطای لوژیسیسم (منطق گرایی) در روان شناسی (در مطابقت با خطای پسیکولوژیسم در منطق) در این است که قانونمندی های منطقی را که بیانگر روابط افکار با یکدیگرند، به جای قانونمندی ها می گذارد.

·    قانونمندی هایی که روابط موجود میان مراحل متوالی روند تفکر را نمودار می سازند.

 

۱۵۷

·    همین تعویض و تخلیط (مخلوط سازی) سیستم های مختلف روابط، روابطی که در آنها کردوکار معرفتی فردی بروز می کند، باید مردود اعلام شود و نه امکان (و ضرورتی) که کردوکار معرفتی بشر را هم به مثابه پسیکولوژیکی و هم به مثابه منطقی قلمداد می کند.

 

۱۵۸

·    آنچه که معمولا به مثابه روند منطقی (آنالیز، سنتز، استنتاجات و غیره) قلمداد می شود، در واقع، نه کردوکار خاصی، نه کردوکار منطقی، بلکه اگر بخواهیم به طور منطقی بیان داریم، کردوکار معرفتی است.

·    بیان خاصی برای تز عامی از وحدت منطق و تئوری روند شناخت است.

 

۱۵۹

·    روندهای منطقی خاصی، روندهای منطقی ئی که در فرم «محض» (که مجزا و منفصل از روندهای معرفتی نه فقط مشخصه منطقی، ‌بلکه ضمنا مشخصه پسیکولوژیکی را مجاز می دارند)، در مورد افراد بشر وجود ندارد.

 

(این پایه و شالوده عینی برای آن است 

که اوپراسیون ها، روندها و کردوکارها در حوزه منطق «محض» برتراند راسل، کوتوره و غیره مردود اعلام می شوند.)

 

۱۶۰

·    اوپراسیون منطقی (آنالیز، سنتز، استنتاج و غیره) یک اکت (عمل) معرفتی است که با روابط منطقی (که ذاتی نقطه آغازین (آغازگاه) روند شناخت اند) و به واسطه نتیجه حاصله تعیین می شود.

 

۱۶۱

·    در سطح بررسی پسیکولوژیکی، اوپراسیون مقدم (پریمر) و به این معنا، بنیادی نیست.

·    مقدم و بنیادی روند است.

 

۱۶۲

·    اوپراسیون، یک روند روانی است که ساختار منطقی معینی کسب کرده است.

 

۱۶۳

·    روند روانی اما اگر پای روند تفکر در بین باشد، قاعدتا اوپراسیونی در مرحله تشکیلش است.

 

۱۶۴

·    اکت شناخت، در بررسی منطقی به مثابه اوپراسیون عرض اندام می کند و در بررسی پسیکولوژیکی به مثابه روند.

 

۱۶۵

·    در بررسی پسیکولوژیکی، در هر اوپراسیون، روند تشکیل باید منطبق با کاربستش باشد.

 

۱۶۶

·    اما اگر در بررسی پسیکولوژیکی، اوپراسیون ها در واحدهای آغازین تغییر یافته باشند، خطر آن می رود که هر حد و مرزی میان بررسی پسیکولوژیکی و منطقی مخدوش شود. (در هم آمیخته شود.)

 

۱۶۷

·    مسئله اوپراسیون ها و رلاسیون ها (نسبت ها، روابط) با چیز دیگری دشوار می گردد.

·     با مسئله ای که با آن در پیوند است.

·    با مسئله اوپراسیون و برخورد.

·    با مسئله تفکر و کردوکار پراتیکی (عملی).

 

۱۶۸


ادموند گوبلوت

(۱۸۵۸ ـ ۱۹۳۵)

فیلیوف و جامعه شناس فرانسوی

 

·    گوبلوت این اندیشه را در منطق اعلام داشته است که هسته هر قضاوت را عملی (برخوردی) تشکیل می دهد.

·    آنهم نه عمل فکری خاصی، بلکه عمل پراتیکی ئی که به طور فکری بازتولید شده است

·     (گوبلوت، «راجع به منطق»، پاریس، ۱۹۲۹)

 

۱۶۹

·    گوبلوت برای اثبات صحت این تز غلط که در واقع تفاوت موجود میان عملی و نظری (پراتیکی و تئوریکی) را و تفاوت عمل (برخورد) و شناخت را مخلوط می سازد،  از تز درست و مهمی بهره برمی گیرد و آن، اینکه مبنا و شالوده هر قصاوتی را نه روابط میان اصول با همدیگر، بلکه وارد سازی اوبژکت های جدید در جریان قضاوت کردن است.

·    اوبژکت هایی که با آنها بنا بر اصول، عمل (برخورد) می شود.

·     (اوپراسیون صورت می گیرد.)

 

۱۷۰

·    بدین طریق، تقلیل قضاوت بر رابطه اصول امکان ناپذیر می گردد و عمل (برخورد) با اوبژکت های قضاوت، الزامی و ضرور.

 

۱۷۱

·    بدین طریق اما صحت تقلیل اکت معرفتی تئوریکی (نظری) به بازتولید عمل (برخورد) پراتیکی (عملی) اثبات نمی شود. 

 

۱۷۲

·    بنا بر این طرح، عمل (برخورد) نیازی به شناخت ندارد و شناخت، چیزی بر عمل (برخورد) نمی افزاید.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر