۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۵, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۹۷۰)

Bild

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت اول

بخش اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۰ ـ ۸۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
 

۱

دلش خون شد و راز در دل بماند

ولی پایش از گریه در گل بماند

 

معنی تحت اللفظی:

گدا زاده دلباخته به پادشاه زاده، راز عشقش را با کسی در میان نگذاشت و دلش خون شد.

اما پایش از فرط گریه، در گل ماند.

 

سعدی

در این بیت شعر،

 دیالک تیک عشق

را

به شکل دیالک تیک ریاضت و (۱) خیالی بسط و تعمیم می دهد.

 

سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک ریاضت و لذت خیالی بسط و تعمیم می دهد.

 

آخر و عاقبت عشق گدا زاده نسبت به پادشا زاده جز این هم نباید باشد.

 

سعدی

در تئوری عشق

 پا در خطه ایراسیونالیسم (خردستیزی) ناب می گذارد، ولی کماکان ابزار آلات دیالک تیکی خود را به خدمت می گیرد.

سعدی را نمی توان از دیالک تیک جدا کرد.

دیالک تیک همراه همیشگی او ست.

اکنون در دیالک تیک شاه و گدا، در همبودگی تضادمند شاه و گدا، سد طبقاتی خارائین موجود میان آندو را «باز» می کند و گدازاده ای را شیفته شاهزاده ای می کند و از محتوای واقعی «عشق» مورد نظر خویش پرده برمی دارد.

 

گدا و یا درویش

در قاموس سعدی

«طبقه ای» است که از طیفی متلون تشکیل می یابد.

سعدی

این طبقه واره را به عنوان ضد دیالک تیکی طبقه واره «توانگر» تلقی می کند.

 

او باب اول گلستان را به پادشاهان و باب دوم آن را به دراویش اختصاص داده است.

 

در طبقه واره درویش (گدا)

علاوه بر توده های بی خانمان

 (بنده های پیر آزاد شده، رعیت های پیر و علیل و فراری، کسبه ورشکسته، خیل عظیم بی خانمانان)، روشنفکران جامعه فئودالی نیز قرار دارند و سعدی هم خود را هر از گاهی ریاکارانه جزو دراویش جا می زند و حتی خدا را و پادشاهان مورد علاقه اش را درویش دوست و گدا پرور می نامد و گاهی حتی از توانگران درویش و دراویش توانگر سخن می گوید.

آدم بی اختیار یاد مفهوم «مستضعفان» می افتد که بعد از عنگلاب اسلامی در ایران مد شد و فوری فراموش شد.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر