۱۴۰۳ خرداد ۱۱, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۹۸۲)

 

Bild

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت اول

بخش اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۰ ـ ۸۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم! 
 

بگفت:

«این جفا بر من از دست او ست.

نه شرط است، نالیدن از دست دوست.»

معنی تحت اللفظی:

گدا زاده گفت:

ضرب و شتم من توسط غلامان پادشاه،

ضرب و شتم من بتوسط پادشاه زاده است که دوست من است

و

شکوه کردن از دوست ناروا ست.

 

سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک ستمکش و (۱) بسط و تعمیم می دهد.

 

سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک عشق را به شکل دیالک تیک ستمکش و ستمگر بسط و تعمیم می دهد و ستمکشی و سکوت را به درجه یکی از صفات اصیل عشاق راستین ارتقا می دهد:

نالیدن از دست «دوست» روا نیست.

 

حافظ ستمکشی و تحمل و رضا را تا درجه یکی از اصول و گشتاورهای مرکزی طریقت و مذهب بالا می برد و رنجیدن را کفر می داند:

 

وفا کنیم و ملامت کـشیم و خوش باشیم 

کـه در طریقـت ما کافری است، رنـجیدن

معنی تحت اللفظی:

عشاق مکلف به وفا و ملامت شنوی و خوشباشی اند.

رنجیدن از معشوق، برای عشاق، کفر است.

 

شگفتا که در این هشتصد سال دیاری پیدا نشده، تا این سؤال معصوم را مطرح سازد که چرا باید ستمگر و جفاپیشه را «دوست» و «یار» و غیره نامید؟

 

هدف ایدئولوگ های بی شخصیت و سرسپرده فئودالیسم از این وارونه سازی بی شرمانه چیست؟

 

واقعیت این است که تئوری تحمل و تسلیم و رضا،

یکی از تئوری های اجتماعی مدون سعدی و حافظ است.

 

سعدی و حافظ  

منبر غزل را برای تبلیع و توجیه این تئوری ارتجاعی انتخاب کرده اند.

 

در غزلیات عاشقانه حضرات،

رابطه واره یک طرفه، بندگی و نوکری نسبت به طبقه حاکمه،

نام غلط «عشق» به خود می گیرد.

رابطه تحمیلی به بنده و غلام و نوکر و کلفت

تحت عنوان «عهد» و «پیمان» تحریف می شود.

 

سرسپردگی و گوش به فرمانی کورکورانه زیردست نسبت به زبردست

به صورت مفهوم «وفا به عهد و پیمان» جامه هنجار اجتماعی به خود می پوشد.

 

سلسله مراتب فئودالی از خداوند تعالی، شاه تا پدر در مفهوم جعلی «معبود، مقصود، دوست، یار، دلبر، دلدار، معشوق، جانان»

گنجانده می شود.

 

بدین طریق ناگهان بنده و غلام و نوکر و کلفت و ملازم و مشاطه و مداح و لات و لومپن

 عنوان پر دبدبه «عاشق، مفتون، دلداده، دلباخته، سالک، منزل شناس» کسب می کند.

 

 جور و جفای زبردست بر زیردست،

 تحت عنوان من در آوردی جفای دوست تفسیر، تطهیر و توجیه می شود

و

تحمل جور و جفای طبقاتی یار کذایی،

نه تنها طبیعی و متداول و ضرور جلوه داده می شود، بلکه حتی توصیه و تبلیغ می شود و به درجه افتخاری ارتقاء داده می شود

و

بالاخره «عاشق» کذائی از مقام رفیع «عشق» به مثابه «هیچ»، مثل تفاله ای بی مصرف به دره ذلت طبقاتی خویش پرتاب می شود،

 تا در تنهائی عاری از امید خویش بگندد.

 

در تئوری اجتماعی سعدی و حافظ ،

همه روابط وارونه، جعلی و مجازی اند.

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر