درنگی
از
۱
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
معنی تحت اللفظی:
انسان ها اعضای یکدیگرند.
برای اینکه از جوهر واحدی خلق شده اند.
این ادعای سعدی به چه معنی است؟
مثال:
حسن و حسین آدم اند.
به خیال سعدی،
حسن
دست و پا و چشم و گوش حسین است.
یعنی
حسین
اندام و یا ارگانیسم است.
از سوی دیگر
حسین
هم
دست و پا و چشم و گوش حسن است.
یعنی
حسن
اندام و یا ارگانیسم است.
نتیجه نهایی این می شود که حسن و حسین در عین حال
هم
عضو اند و هم اندام.
دیالک تیک عضو و اندام
اما
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل است.
بنابرین،
حسن و حسین و انسان های دیگر
در آن واحد، هم جزء محسوب می شوند و هم کل.
چنین چیزی محال است.
محال است که اقطاب دیالک تیکی یکسان باشند.
پیش شرط قطبیت، تضاد میان اقطاب است و نه وحدت اقطاب.
همین ادعای باطل
را
عرفان می کند:
عرفان
میان خالق و مخلوق
میان ذره و خورشید
میان قطره و دریا
میان خر و خلق و خدا و خورجین و خردل و خرما
علامت تساوی می گذارد
و
دم از اصل وحدت وجود می زند.
تروریستی هم همین ادعا را داشته است،
وقتی که ادعا کرده است
که ترور هم استراتژی است و هم تاکتیک.
۲
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
معنی تحت اللفظی:
انسان ها اعضای یکدیگرند.
برای اینکه از جوهر واحدی خلق شده اند.
باطل تر از این ادعا،
دلیل سعدی بند تنبانی و خرافی است:
چون حسن و حسین از خاک کذایی خلق شده اند،
پس اعضای یکدیگرند.
اگر منظور از خاک، عناصر شیمیایی باشند،
می توان ادعای سعدی را با تخفیفاتی توجیه کرد.
به بطلان منطقی مصراع اول این بیت شعر سعدی
حتی
برخی از اساتید دانشکده ادبیات پی برده اند
و
به تصحیح آن خطر کرده اند:
حضرات
یکدیگر
را
با
پیکر
جایگزین ساخته اند.
بدین طریق،
بشریت به عنوان اندام و ارگانیسم و پیکر تصور و تصویر شده
و
هر کدام از انسان ها به عنوان عضوی از آن.
یعنی
مثلا
حسن
پای پیکر واحدی تصور و تصویر شده
و
حسن
دست آن
و
نرگس
چشم آن
و
نادر
گوش آن و الی آخر.
اما حضرات فراموش کرده اند
که
دیالک تیک عضو و اندام (جزء و کل)
ربط تعیین کننده ای به خلق بشر از خاک ندارد.
یعنی
مصراع دوم این بیت شعر هم می بایستی تصحیح شود.
اما
منظور سعدی چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر