۱۴۰۲ آبان ۲۸, یکشنبه

درنگی در «آن جاودان» از احسان طبری (۲)


درنگی 

از 

میم حجری

 ۱

 در این عمر گُریزنده که گویی جز خیالی نیست
تو آن جاودان را در جهان خود پدید آور
که هر چیزی فراموش است و آن دم را زوالی نیست.

معنی تحت اللفظی:

در عمر خود که چون خیالی می گذرد و می گریزد، 

آن ابدی

را

در جهان خود پدید بیاور که بر خلاف همه چیزهای هستی

 زوال ناپذیر و لایزال است.

احسان طبری

به لحاظی، شباهت غریبی به سعدی دارد.

احسان طبری

اندرزگو ست و نه آموزگار.

در این اندرز طبری، مخاطب و مرید او باید چیزی را پدید آورد.

چیزی را که ابدی و لایزال است.

باور کردنش حتی دشوار است:

تئوریسین حزب  ترحم انگیز توده به ابدیت چیزی باور دارد.

این چیز ابدی اما نه ماده (وجود، واقعیت اوبژکتیو و عینی)، بلکه چیزی سوبژکتیو (ذهنی، دلبخواهی، میلی، مصلحتی) است که فرد پدید می اورد.

 تنها چیزی که در قاموس ماتریالیسم، ازلی و ابدی و خلق ناشدنی و فنا ناپذیر و لایزال است، 

ماده است.

طبری هم می داند و می تواند در این زمینه هزار آیه و حدیث از کلاسیک های مارکسیسم نقل کند.

ولی 

ظاهرا

نمی داند

و گرنه پندی از این دست نمی داد.

سؤال

اکنون

این است که آن «آن جاودان» چیست

که

نه عینی، بلکه میلی است؟ 

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر