درنگی
از
میم حجری
۱
در این عمر گُریزنده که گویی جز خیالی نیست
تو آن جاودان را در جهان خود پدید آور
که هر چیزی فراموش است و آن دم را زوالی نیست.
معنی تحت اللفظی:
در عمر خود که چون خیالی می گذرد و می گریزد،
آن ابدی
را
در جهان خود پدید بیاور که بر خلاف همه چیزهای هستی
زوال ناپذیر و لایزال است.
احسان طبری
به لحاظی، شباهت غریبی به سعدی دارد.
احسان طبری
اندرزگو ست و نه آموزگار.
در این اندرز طبری، مخاطب و مرید او باید چیزی را پدید آورد.
چیزی را که ابدی و لایزال است.
باور کردنش حتی دشوار است:
تئوریسین حزب ترحم انگیز توده به ابدیت چیزی باور دارد.
این چیز ابدی اما نه ماده (وجود، واقعیت اوبژکتیو و عینی)، بلکه چیزی سوبژکتیو (ذهنی، دلبخواهی، میلی، مصلحتی) است که فرد پدید می اورد.
تنها چیزی که در قاموس ماتریالیسم، ازلی و ابدی و خلق ناشدنی و فنا ناپذیر و لایزال است،
ماده است.
طبری هم می داند و می تواند در این زمینه هزار آیه و حدیث از کلاسیک های مارکسیسم نقل کند.
ولی
ظاهرا
نمی داند
و گرنه پندی از این دست نمی داد.
سؤال
اکنون
این است که آن «آن جاودان» چیست
که
نه عینی، بلکه میلی است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر