۱۴۰۲ آذر ۵, یکشنبه

درنگی در پژوهشی تحت عنوان «مارکسیزم و آئین بهائی» (۲۳)

  

 مارکسیزم و آئین بهائی
سایت پژوهشنامه 

 نگارنده:

 نادر سعیدی 

 درنگی 

از

میم حجری

 

و 

حضرت باب بیان داشتند 

که 

"دون‌الله موجود نمی‌شود الّا به دو جهت، 

جهت وجودی

 که 

دال بر ظهور متجلّی است 

و

 جهت ماهیتی 

که 

دال بر جهات عبودیت و قبول این تجلّی است".

معنی تحت اللفظی:

به نظر حضرت باب

دون الله

 از 

سویی 

به لحاظ وجودی

موجودیت کسب می کند

و

از

سوی دیگر

به لحاظ ماهیتی.

موجودیت وجودی دون الله

بر ظهور متجلی 

دلالت دارد

و

موجودیت ماهیتی  دون الله

بر بندگی و قبول تجلی دلالت دارد.

 

برای درک منظور باب الله 

بهتر است که روی مفاهیم مهم او در این جمله خم شویم:

 

الف

دون الله

 

در قاموس باب الله

چیزهای هستی به دو طبقه تقسیم بندی می شوند:

۱

چیزهای دون (حقیر)

 

۲

چیزهای فوق (عزیز)

از دید باب الله،

همه چیز هستی

نخست به صورت دون بوده است.

بعد

تحت تأثیر نجلی الهی (جلوه گری خدا، افتادن نور الهی بر آن)

موجودیت کسب کرده است.

 

حکیم ابوالقاسم فردوسی 

هم 

برای یزدان، 

همین فونکسیون را قائل شده است:

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آرد پدید

 فردوسی

هم

همه چیز هستی را به دو طبقه تقسیم بندی می کند:

ناچیز

و

چیز.

 

یزدان

در فلسفه فردوسی نه خالق، بلکه مولد (تولید کننده) است.

یزدان

مثل نجار و کفاش و عمله و بنا و مسگر و آهنگر و پیشه ور و غیره است.

 

یزدان فردوسی

کارگر و پیشه ور و صنعتگر است.

 

یزدان مثل نجار

از چوب (ناچیز)، میز و تختخواب و صندلی و در و پنجره (چیز) می سازد.


 ما در فلسفه فردوسی با دیالک تیک توسعه و تکامل سوبژکتیو از ناچیز به چیز سر و کار داریم.


ایراد اساسی و علمی این نظر تکاملی فردوسی،

 در سوبژکتیو (خارجی) بودن ان است.

اگر یزدان نباشد، توسعه ناچیز به چیز محال و امکان ناپذیر خواهد بود.

به همان سان که اگر نجار نباشد، توسعه چوب به در و پنجره محال خوهد بود.


باب الله 

هم

 در تحلیل نهایی 

همین نظر فردوسی را کم و بیش نمایندگی می کند:

نور الهی بر ناچثر (دون الله) می تابد و دون الله با جذب انرژی الهی، چیزی می شود.

باب الله

این روند را موجودیت می نامد.

یعنی

موجودیت دون الله را منکر می شود.

 

تفاوت ماتریالیسم دیالک تیکی با فردوسیسم و بهائیسم در این است

که

ماده

ساختار دیالک تیکی دارد.

یعنی ماده میدان وحدت و مبارزه اقطاب متضاد است و بی نیاز از تکانه خارجی، یزدان و خدا و نور خدا و غیره رشد می کند و تغییر و تحول و توسعه و تکامل می یابد.

ماتریالیسم تاریخی

توسعه و تکامل جامعتی

را

در 

دیالک تیکی از اوبژکتیویته و سوبژکتیویته می بیند:

در توسعه بی بند نیروهای مولده و تنگ گشتن مناسبات تولیدی بر آنها 

از سویی

یعنی 

روندی اوبژکتیو (عینی، بی نیاز از بشر)

و

انقلاب اجتماعی

روندی سوبژکتیو (نیازمند سوبژکت تاریخ، طبقه انقلابی و توده و حزب توده) 

 از 

سوی دیگر.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر