۱۴۰۲ آبان ۱۹, جمعه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۷۰)

  

 
میم حجری

 

قدما خیلی بیخود کرده اند و گفته اند که ادب خوب است.
مگر ما خرتر از قدما هستیم که به حرف آنها تره خرد کنیم؟
ادب چیست؟
 ادب که چیز مثبتی نیست.
ادب
یکی از فضایل اخلاقی اشراف برده دار و فئودال است.
 ادب فرمی از تزویر و تظاهر و تقیه و ریا ست.
 ما اهل حقیقت هستیم و نه ادب.
زنده باد صراحت و صداقت.



حقیقت چیست؟
در تورات اخراج آدم و حوا از بهشت
به سبب نافرمانی نخستین مرد و زن دانسته شده است.
اما در لوحه هایی که به خط میخی نگاشته شده و در سوریه در راس شمرا Ras shamra کشف گردیده
نوشته شده است
علت طرد آدم و حوا از روضه رضوان این بود که پروردگار بیم آن داشت که آدم و حوا که از میوهٔ درخت حیات چیده بودند
همانند او گردند...،
تدوین کنندگان سفر تکوین این قسمت را در شرحی که خود نوشته اند حذف کرده‌اند.
{کتاب‌ مبانی‌مسیحیت، آکادمی‌ علوم‌ اتحادشوروی، داکتر اسدالله مبشری}

معنی تحت اللفظی:
حوا و ادم
به دلیل عدم تبعیت از فرامین الهی طرد می شوند.
حوا آدم به دلیل هراس خدا از خوردن میوه حیات و خداواره شدن، طرد می شوند.

منظور از خوردن میوه حیات و خداواره شدن
نامیرا شدن است.
مثل خوردن اب حیات است که در ظلمات است.
البته در بهشت برین حیات است و بس.
یعنی از ممات خبری نیست.
یعنی
اگر
حوا و آدم
 میوه حیات را هم نمی خوردند، نامیرا بودند و دلیلی برای طردشان وجود نداشت.
به همین دلیل
فقها حذفش کرده اند.
چون غیرمنطقی بوده است.
قصه حوا و ادم
قصه است.
قصه و هر اثر هنری دیگر باید تحلیل مارکسیستی شود تا محتوای ان کشف شود.
ما بارها این قصه را تحلیل کرده ایم


اولا زندگی و نه زنده گی. ثانیا از کجا می دانید که گوسفند خر است؟



بشر را نمی توان و نباید بر پایه چیزهای تصادفی ارزیابی کرد و خودفریبی نکرد.
دین و مذهب و زبان و ملیت و جنیسیت و نژاد و مزخرفات دیگر
معیار نیست.
معیار چیست؟
هم سید علی مسلمان است و هم دهقان زحمتکشی در روستای او
هم لطان یابو کلیمی است و هم فرزانگان خلق یهود  که هر هفته بر ضد کابیته فاشیستی او به خیابان می ایند.
و اگر حمتس گذاشته بود
اکنون سرنگون شده بود



قدر همو بدونیم، زیر خاک آنتن نمیده... شبِ جمعه، شادی روحِ عزیزان سفر کرده صلوات
ساقی علمدا
اره.
قدر شما را دانستیم و از خاوران سر در اوردیم
نه گوری
نه کفن و دفنی
نه حتی سنگ گوری به نصیب بردیم
علمت را بردار و به خاوران برو و ببین سرنوشت قدردانان را


 بهرام مشیری:
سرنوشت نسلهای ما بابت کثافتکاریهای همین مستبدین (شاه و شیخ) سوخت و از بین رفت دکتر خانلری در خاطراتش می‌گوید یک دختری شعری گفته بود که "باران نیامد و مزرعه خشکید" می‌گوید آقا ریختند و مجله را توقیف کردند که چرا در روزگار اصلاحات ارضی می‌گویی مزرعه خشکید؟

مشیری برای اثبات ادعای خرافی خود دلیلی بندتنبانی می اورد.
اگر خانلری خاطره نگفته بود مشیری بی دلیل میماند
مشیری عاجز از تمیز ماهیت طبقاتی دیکتاتوری شاه از دیکتاتوری شیخ است.
دیکتاتوری شاه دیکتاتوری انقلابی ـ بورژوایی بوده
ولی دیکتاتوری شیخ دیکتاتوری فئودالی ـ فوندامنتالیستی است


حقیقت
 به هر زبانی باشد
حقیقت است
و
 عرعر به هر زبانی هم باشد
 عرعر خواهد بود.
 زبان ابزار ابراز اندیشه است
 نه کمتر و نه بیشتر

سلطنت و ولایت و خلافت و جمهوریت و غیره
فرم اند
قالب و قابلمه اند.
تعیین کننده نیستند.
تعیین کننده محتوای مربوطه است.
در قابلمه هم می توان آش پخت و هم آبگوشت.
قابلمه مهم نیست.
مهم
آش و ابگوشت است.
هم سوئد سلطنتی است و هم اردن و هم نپال.
ببین تفاوت این از کحا ست تا به کجا
بدبختی این است
که
خلایق فرمالیست اند وبی اعتنا به محتوا


مردانگی و مرد و مردی و مفاهیم مشابه
 میراث بربریت برده داری و فئودالی اند
و محتوای زن ستیزانه و زحمتکش ستیزانه دارند.
اعضای جامعه را نمی توان به مرد و تامرد (زن) طبقه بندی کرد.
همه انسان ها و نباتات و جانوران برابرند و خواهر و برادرند.
بهتر هم همین است
کرکس بهتر زا مگس نیست
کفتار بهتر از کرگدن نیست
حمال بهتر از بقال نیست.
عقاب بهتر از کلاغ نیست.
اگر مگس و کلاغ و کرکس و غیره نباشدند
جهان چیزی کم خواهد داشت و تعادل طبیعی آن به هم خواهد خورد
اگر یک ذره را برگیری از جای
خل یابد همه هستی سراپای.
شیخ محمود


انسان
مقوله ای نوعی است
انسان را نمی توان
 به
بزرگ و کوچک
 پست و عالی
 حقیر و کبیر
خیر و شر
طبقه بندی کرد
این کسب و کار عوامفریبان است
انسان = انسان
هر نوع دیگر هم به همین سان
زنده باد برابری و خواهری ـ برادری



هی مش یاسمین
انتقاد از غیر
به شرطی انتقاد است و مؤثر است
که با انتقاد از خود توأم باشد.
مگر سران خاندان پهلوی
راستگویان جهان بوده اند تا سران جنقوری به جرم دروغگویی تحقیر شوند.
انصاف بد چیزی نیست.
مگر محمدرضا شاه خورشید ایران بود؟
مگر ایران چراغ داشته تا خورشید هم داشته باشد؟
کتابخوانی در زمان رضاشاه و محمد رضاشاه جرم بود.
به همین دلیل این زباله های خر و خرپرور روی کار امده اند.
خلایق هر چه لایق.
بهترین شخصیت های ایران توده ای ها بوده اند که مادام العمر تحت تعقیب و سرکوب و تهمت و تحقیر قرار داشته اند.
ایران هر چیز مثبت دارد از حزب توده دارد.
حزب توده ای که در نهایت معصومیت در خاوران های شاه و شیخ  خفته است
بی سنگ گوری حتی.


مطالعه
خریت را به خطر می اندازد.
فرنگی

حتما نباید چنین باشد
مطالعه میلیون ها تن را به خریت و بربریت افکنده است.
کسب و کار طلاب در حوزه های طالبیه و علمیه مطالعه قران و ازبر کردن آن است.
اگر وقت کردی به طالبانستان و جمارانستان
 برو و ببین که مطالعه   چه بلایی بر سر خلایق آورده است


جهان واژه ها
شبیه فوندامنتالیست ها و فاشیست ها  وشووینیست ها ست
که از نژاد و ملیت و مذهب و زبان  برای عوامفریبی هارت و پورت می کنند.
ایران و افغانستان و زبان پارسی و غیره که معیاری برای فضلفروشی نیستند.
جزو کشورها و خلق های فرسنگ ها عقب مانده از فکر و فلسفه و فرهنگ اند.
چه بسا در عهد توحش و بربریت به ذلت روزگار می گذرانند.
زبان پارسی فقیرترین زبان ها ست.
وقتی بخواهی متنی علمی وفلسفی و سیاسی و غیره  ترجمه کنی
به فقر زبان های دری و دری وری پی می بری.
مارکسیسم بیاموزیم تا ادم شویم و دست از عوامفریبی برداریم
شعر وغیره را بی اعتنا به شاعرش و محل تولدش و زبانش تحلیل کنیم.


ولتر:
آزاد سازی مجانینی که غل و زنجیر خود را می پرستند، دشوار است.

ولتر
منتقد فلسفه فقیری است.
درست به همین دلیل
آزادی و بندگی را و قید وبند و غل و زنجیر را
فردی و شخصی می پندارد.
در حالیکه دیالک تیک آزادی و بندگی
فرماسیونی ـ طبقاتی است
و
راه حل آن هم فرماسیونی ـ طبقاتی است.
بدون گذار به کمونیسم
رهایش بشری فقط بخور و نمیر و صوری و فرمال و بند تنبانی است.
فراگیری مارکسیسم را می توان به ولتر و پیروانش
اکیدا توصیه کرد


رومن رولان:
خوشبختانه،
درمیان آب‌های طغیانی این زندگی،
چند جزیره کوچک هست، که بتوان
بدان پناه برد :
کتاب های زیبا،
شاعران،
موسیقی

کدام آب های طغیاتی زندگی
مش رولان؟
بشریت عمری زور زد و انقلابی پیروز شد و پس از ۷۰ روز و یا ۷۰ سال سال
بسان ماهی
از سر گنده گشت.
جای ولادیمیر لنین را ولادیمیر پوتین گرفت که به جاکشی مفتخر است و بدترین خصم توده های  کارگر است.
از دست این زباله ها اکنون باید
به جزایری به نام کتاب و شاعر و موسیقی پناهنده شویم؟
 عقلت کجا ست؟
بدبختی بشریت به دلیل همین خردستیزی و خر پروری و خرپرستی شعرا ست
همین شعرای خودشیفته
مغز بشر را بیرون می کشند و یا زباله پر می کنند



اگر گفتی مرجع تقلید این جانان کیست،
ما قبله عوض میکنیم
و
طالبانی می شویم
و
مرگ بر ببرک و نجیب می گوییم



الانم نظام برده داری سرجاشه
رویا

همه نظامات قبلی
در خطوط کلی شان نفی و حذف می شوند.
بقایایی هر چند ناچیز از انها باقی می ماند.
برده داری که سهل است
حتی از جامعه کمون اولیه در اندونزی و غیره
بقایایی هنوز هست.



فقط منم که سبک نقاشی پیکاسو و آثارش و خودش وعقل قیمت گذاران روی آثارش رو درک نمی کنم یا شما هم با من همنظرید؟؟؟
شهپر

برای درک آثار پیکاسو و هر اثر و مطلب دیگر
باید مفاهیم هنری و فلسفی و فقهی و غیره مربوطه را فرا گرفت.
هنر زبان خاص را و مفاهیم خاص خود را و مکاتب خاص خود را دارد
همه چیز را همگان دانند



دنیای جمهوری اسلامی، دنیای توهم، پوچ، بشدت تبلیغاتی و عرزشی خَر کُن، بدون پشتوانه، هرجا مثل خرتوگل گیرمیکنه، شروع میکنه به مظلوم نمایی.
حریف

دارند اطعمه اعلی به خوردشان می دهند تا شعار دهند
و تو از توهم و مظلوم نمایی دم می زنی؟
اسم این طعام اعلی چیه؟
اگر چلوکباب برگ بدهند
ما با کله می رویم تا شعار دهیم.
۴۰ سال است که در حسرت چلوکبابیم
دل مان به عکس آن و خیلی چیزهای دیگر خوش است



کجاست شرف عربی؟
ساقی علمدار

ساقی علمدار آچمز شده؟
سودان و بحرین و مصر و اردن و امارات عربی با اسرائیل پیمان دوستی بسته اند
عربستان در حال مذاکره است.
می خواهند متمدن شوند.
خر که نیستند.

برای کسی که ادعای قویترین ارتش منطقه رو داره، آمار وحشتناکیه!
بسیجی

بسیجیان بیسواد
قصد کشف و ابلاغ حقیقت را دارند و یا دنبال عوامفریبی اند.
حماس برای کشتن و گروگان گرفتن کودکان و پیران خلق یهود
بیش از ۱۵۰۰ تن از بهترین کادرهای خود را کشته و اسیر داده است.
خلق فلسطین در چهار هفته بیش از ۱۰ هزار کشته داده است
سپاه اسرائیل به قلب غزه رسیده است.



اصولا
تفاوتی بین خلق یهود و فلسطین نیست.
هر دو هر کدام به نحو خاص خویش تحت ستم قرار داشته اند و قرار دارند.
جنگ فی مابین
 تداوم جنگی است که اشرافیت برده دار و فئودال و امپریالیسم و فاشیسم بر ضد زحمتکشان و کمونیسم و خلق یهود از دیرزمانی آغاز کرده است
و
 اکنون بین فوندامنتالیسم یهودی و فوندامنتالیسم اسلامی ادامه می یابد.
کلید گشایش این قفل به ظاهر بازنشدنی هم در دست دو خلق یهود و فلسطین است که گروگان فوندامنتالیسم اند و از همدیگر بیگانه مانده اند.


زین آتشِ نهفته که در سینه‌یِ من است
خورشید، شعله‌ئی‌ست که در آسمان گرفت!

(حافظ چنان وانمود میکند که انگار خودش قبل از تشکیل خورشید وجود داشته است.
این هنوز چیزی نیست.
حافظ از فرط خودشیفتگی خیال میکند که خورشید فقط شعله ای از آتشی است که در سینه اش شعله ور است.
خدا ادم را لال و کور و کر بکند و خودشیفته خر نکند.)
بقیه این مزخرفات خواجه را هم تحلیل کنید.

آن روز برقِ ساغرِ مِی خرمن‌اَم بسوخت
کاتش ز عکسِ عارضِ ساقی در آن گرفت.

(شاملو تفاوت ساغرم با ساغر ام را در دستور زبان فارسی هنوز نمیداند.
کسی می داند؟)
آسوده برکنار چو پرگار می‌شدم،
دوران چو نقطه عاقبت‌اَم در میان گرفت.


خواهم شدن به کویِ مُغان آستین‌فشان
زین فتنه‌ها که دامنِ آخر زمان گرفت.
فرصت نگر! که فتنه چو در عالم اوفتاد
عارف به جامِ مِی زد و از غم کران گرفت.


مِی دِه! که هر که آخرِ کارِ جهان بدید
از غم سَبُک برآمد و رَطلِ‌گران گرفت.
چون لاله، کج نهاد کلاهِ طربِ ز شور
هر داغ‌دِل که باده‌یِ چون ارغوان گرفت.


مِی خور به جامِ زَر، که صباحِ صبوحیان
چون پادشه به تیغِ زَرافشان جهان گرفت!

حافظ! چو آبِ‌لطف ز نظمِ تو می‌چکد
حاسد چه‌گونه نکته توانَد بر آن گرفت؟




کسانی که دوئالیسم علم و جهل (دانایی و نادانی) را مرتب به رخ خلایق می کشند
اصلا نمیدانند که علم چیست.
مثلا خود همین زرتشت و یا حضرت محمد که احتمالا به تقلید از زرتشت
هر مخالف اسلام را ابوجهل می نامید و یا همین اخوندهای شپشو که خود را علما می شیپورند.
نه در طبیعت و نه در جامعه
کسی نادان نیست.
هر کس بسته به حرفه و رشته و پیشه خود علامه است.
مگس
خر تر از کرکس نیست.
کرگدن خرتر از کفتار نیست.
حمال خرتر از بقال نیست.
عمله خرتر از معلم نیست.
دلیل جا افتادن این خرافه چیست؟


ما منتظر معجزه ایم و معجزات  منتظر ما هستند.
فرنگی

ما منتظر چیزی نیستیم.
ما
نه منتظر مرغی هستیم و نه منتظر معجزه ای.
اما
حتی منتظر خواننده ای برای نوشتجات خود نیستیم.
بهترین دوست هر کس و ناکس
 کسی است که مطالب او را
در  وال خود او شر کند
و
یک عالمه منت بر سرش بگذارد.


ناظم حکمت
برادر،
کتاب‌هایی را برای من بفرست که پایانی خوش داشته باشند؛
هواپیمایی به سلامت فرود می‌آید
جراح، لبخندزنان اتاق عمل را ترک می‌کند
پسر کور، بینایی‌اش را باز می‌یابد
عشاق، سرانجام یکدیگر را یافتند
عروسی‌ای در پیش است
تشنگان به آب می‌رسند
و به نان و آزادی...

پایان



 دکتر فاظمی
در کابینه مش مصدق هم   استثنائی بود
یک در یک میلیون بود.
۷۰ درصد اعضای کابینه مصدق
از فئودال هاب مرتجع و وابسته به استعمار بودند.
درست به همین دلیل حزب توده با مصدق مشکل داشت.
قتل دکتر فاظمی به روایاتی
قتل ناموسی بوده است.
کلی مطلب در مطبوعات در این زمینه منتشر شده است.
تیرباران او را کسی نشینده است.
خود مصدق را حصر کردند و نه اعدام.
چه رسد به فاطمی
ولی الله اعلم



بهرام مشیری:
می‌گویند محمدرضا پهلوی فقط ۶۲ میلیون دلار پول از کشور بلند کرد واشینگتن پست آمار دزدی‌ها را می‌داد هوشنگ انصاری وزیر نفت ۷۵۰ میلیون دلار از ایران خارج کرد آیا ساواک و تشکیلات نظام این را نمی‌دانستند؟ چطور می‌شود وزیر نفت ۷۵۰ میلیون بعد این آقا ۶۲ میلیون!؟

کی میگه
مش مشیری.
ثروت پسر شاه بیش از یک تریلیون است.
قیمت بحرین چند میلیارد دلار بوده است؟



من اندوهگین نیستم
خود اندوهِ عالمم
سرزمینی در سینه‌ام گریه می‌کند...
غادة_السمان

کسی که حرفش را با «من» شروع می کند
بدبخت است.
من در مقابل بشریت
پر کاهی حتی نیست.
شعرا
عامیان عوامفریب خودفریبند.
هارت و پورت می کنند و خیال میکنند که خیلی مهمند و حرف های خیلی مهمی می زنند.
سرزمین کذایی
اصلا گریه بلد نیست تا در سینه کسی سر دردهد.


خیال باطلی است.
شعر
 بهترین وسیله برای عوامفریبی و حتی برای خودفریبی است.
بهه مین دیلل
 کثیف ترین افراد
یا شاعرند و یا نثر شعرگونه دارند



دیالک تیک فرم و محتوا برای مارکس کافی نبود
به همین دلیل
ساختار
را
در دیالک تیک های مختلف به خدمت میگیرد:
دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم
دیالک تیک  وسیله و ساختار و سیستم
دیالک تیک  فونکسیون و ساختارو سیستم
دیالک تیک  فرم نمودین ومحتوای ماهوی
ساختار = نحوه و نوع  پیوند عناصر هر سیستم به همدیگر
مثال:
سطل و سندان هر دو ازعنصر آهنند
فرق شان  در ساختارشان است.
اگر هر دو ر اذوب کنند
مشتی آهن باقی می ماند و بس



مشخصه مهم امپریایلسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
چه فوندامنتالیسم یهودی و چه اسلامی و چه مسیحی (کوکلوس کلان و غیره)
خردستیزی است.
ما با دیالک تیک خردستیزی در مقیاس جهانی سر و کار داریم





روایت می کنند که شازده این شعار را از والش حذف کرده است.
شازده حتما دلیلی دارد.
بپرسید
تا از شازده عقب تر نمانید.
شازده خر نیست.
خر کسی است که خیال کند که شازده خر است.


کارل گوستاو یونگ در مورد رنج می گوید:  
رنج نباید تو را غمگین کند.
 این همان‌ جایی است که اغلب مردم اشتباه می‌کنند.
 رنج قرار است تو را هوشیارتر کند به اینکه زندگی‌ات نیاز به تغییر دارد.
 چون انسان‌ها زمانی هوشیارتر می‌شوند که زخمی شوند
رنج نباید بیچارگی را بیشتر کند.
رنجت را تحمل نکن، رنجت را درک کن!
 این فرصتی است برای بیداری.
بیدار که میشوی بیچارگی ات تمام میشود.

عجب لاطائلاتی از لات های لاشخور امپریالیسم.
رنج و ریاضت چه ربطی به هشیاری دارد.
 مرتاضان
خرترین افراداند و نه خردمندترین افراد.
کوساله یونگ باید سری به هندوستان می طد تا آدم شود.
مثال:
کسی که تحت شکنجه شاه و شیخ است
به عوض تحمل زجر باید تفکر کند و هشیار شود؟
چگونه اخر؟
مگر در معرض و در مقابل  درد و رنج
واکنشی جز تحمل می توان داشت؟
خود اندام موجود زنده
حتی می داند
به همین دلیل
وقتی درد اوج می گیرد
مثلا هزاران سوزن به کف پاهایت فرو می روند و می آزارند
اندام تریاک سنتز میکند تا دردت را کاهش بخشد
هشیاری چیه لاشخور؟



 آرتور شوپنهاور در کتاب در باب حکمت زندگی می نویسد:
کسی که رنج نکشیده باشد، تربیت نشده است.

شوپنهاور کودن است.
هیچ موجودی از نبات تا جانور و انسان
فارغ از رنج نیست.
سعدی صدها قبل از تولد لاشخور
گفته است:
ساختار همه چیز دیالک تیکی است
یعنی همه چیز با ضد خود توأم است:
گل و خار
گنج و رنج
ریاضت و لذت
خوب و بد
خوشی و ناخوشی


عجب جفنگی
فرنگی تعریف در را هم نمی داند.
ضمنا
فرق در با پنجره را نمیداند.
معمولا
پنجره را فقط از داخل باز می کنند.
دری که فقطا از داخل باز شود
در زندان حتی نیست.
در گورگاه است و نه  در خانه و خاننگاه


عجب عکاس ابلهی بوده است.
عکاس برای کار دعوت می شود و نه برای شام.
ما اگر جای او بودیم
سر شام اجامر اصلا نمی نشستیم
کار برای دریافت دستمزد است و نه برای نشستن بر سر میز شام.
تخریب عکس ها
که
به نفع او نیست.
تخریب ثمرات کار خود
هم
به معنی خودستیزی است
و
هم
 به معنی خرد ستیزی.
مجانین
دار و ندار خود را به اتش می کشند و نه عاقل جماعت





هی زیبا
ما
عمری
خر بوده ایم.
ولی ۲۰ سال است که سگ شده ایم
و پارس می کنیم.
مگر توان تمیز پارس از عرعر ندارید؟




بهرام مشیری:
 اندیشه تخریب ایران که از آسمان نیامده خودمان کردیم حکومتهای ما کردند مملکت با دخالت خارجی به هم ریخت و دیکتاتوری مطلق شد دیکتاتوری هم که در نهایت سقوط می‌کند و آقای دزد با چمدانهای پر از پول فرار می‌کند اقلا نمی‌ایستد مرد و مردانه اشتباهاتش را گردن بگیرد.

عجب تحلیلی
جامعه چیست؟
مشد حدیث
دیکتاتوری چیست؟
توده زحمتکش که تصمیمگیر نیست تا مشیری همه کاسه ها و کوزه ها را بر سر «ما» خرد و خراب کند
جامعه دیالک تیکی از توده و طبقه حاکمه است.
مربی توده هم طبقه حاکمه است.
شعور حاکم در هر جامعه
شعور طبقه حاکمه است
مارکس
چاره در توده فرمایی است


درحالیکه دربلوچستان مرغداری مبدل به کلاس درس برای فرزندان سرزمینم می شه وکمکهای بی وقفه ج. ا روانه غزه بیاین باهم تجلی‌انسانیت رو در دبستانی در کنارک تنها به جرم پوشیدن دمپایی به تماشا بنشینیم
نیاز

صد رحمت به مرغداری
مدرسه در جنقوری
شکتجه گاه است.
طویله
زندان است و سکنه اش زندانی اند


گیرم که چند هزار نفر دیگه رو هم با این بم*ب‌های هوشمندتون به شهادت رسوندید، با هوشیاریِ جهانی که داره اتفاق میفته چکار میخواید بکنید؟
بسیجی

من - زور حزب الله و حماس از هوشیاری جهانی چیست؟
نماز جماعت خواندن در متروپول های امپریالیستی نشانه هشیاری است؟
اینکه نشانه سقوط فکری و فلسفی و فرهنگی است.
جهان شده طویله.
فقط کافی است که نظری به جنقوری اسلامی بیندازید.
دیگر کسی توان حرف زدن حتی ندارد
تفکر پیشکش اجنه.



نه.
جهل تلقی کردن دین،
 نشانه جهالت مطلق است.
 دین
 فرمی از شعور است.
خر نمی تواند دیندار باشد.
 بی دین
 اگر مارکسیست نباشد
خر است
و
 دعاوی اش
عرعر است.
جنگ و جنایت طبقاتی است و نه مذهبی
. فقط جهال و عوامفریبان  نمی دانند.


آره.
فقط در تحلیل نهایی.
جامعه بشری در حال حاضر به سوی خریت مطلق می رود.
دیروز
 یکی از همشهریان تو
از فرط خریت
  طالبان را رهایی بخش می پنداشت
و
  اتحاد شوروی را اسعمارگر.
ببین چه می گذرد در جهان واویلا


کسی از غربت در میهن
دم می زند،
که کمترین خبری از جامعه بشری نداشته باشد.
حتی اگر خود را از معماران روح جامعه بپندارد و یا پنداشته شود.
میهن
 از آن اعضای طبقات حاکمه است و اعضای طبقات و اقشار دیگر
همه جا بی وطن اند و غریب اند.
معیار علینی برای تعیین میهن
نه جغرافیایی بلکه طبقاتی است.
همان شاه ابلهی که ایران را ملک و مال پدری خود می پنداشت
به محض خلع قدرت
به غربت رفت یا یک تریلیون دلار در کیسه و دیگر کسی اسمی از او نبرد.
توده وطن ندارد
فرق هم نمی کند که کجا استثمار شود و گرسنگی بکشد.
خلق یهود بیهوده می پندارد که دولت برای امنیت او ست
و
خلق فلسطین بیهود می پندارد که اگر خلق یهود نیست و نا بود شود،
وطندار خواهد گشت.
توده همه جا و تحت هر نام و عنوان غریب است.
رهایش توده از غربت در گرو رهایش توده ای ـ طبقاتی است.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور

یزدان
چه ربطی به طبیعت دارد؟
یزدان فردوسی
یزدانی از طراز دیگری است.
یزدان فردوسی
مولد است و نه خالق.
که یزدان ز ناجیز
چیز آفرید.
مثال:
بنا از خاک (ناجیز)
خانه (چیز) می آفریند.
مثال:
آهنگر از سنگ آهن (ناچیز)
آهن استخراج میک ند
و
از اهن (ناچیز)
گاواهن (چیز)  می افریند
دیالک تیک ناچیز و چیز
یکی از دیالک تیک های مهم در فلسفه فردوسی است.
ماده در فلسفه فردوسی
خلق ناپذیر است.
ماده فقط تغییر فرم می دهد
محتوای ماده لایتغیر است
ماده ازلی و ابدی است
خلق ناپذیر وفنا ناپذیر است.

مشخصه مهم قرن ۲۱
بند تنبانی بودن تحولات  و تمایلات و تجملات و تشبثات است.
از معرکه حجاب و امت و شهادت و قدرت بگیر تا برسی به تغییر تقویم و حق رانندگی به زنان و شق القمرهای دیگر
عرعر به هر زبانی و لهجه ای هم باشد
عرعر خواهد بود



آره.
مش لطان یابو

مشخصه تهوع اور قرن بیست ویکم
زرگری بودن جنگ ها و جنجال ها و جارها و جنبش ها ست.
فاشیسم و فوندامنتالیسم
مذهب و ملیت و زبان و مخلفات ندارد.
فرق تعیین کننده ای بین فوندامنتالیسم یهودی و اسلامی وجود ندارد
ما درون را بنگریم و حال را
نی برون را بنگریم و قال را


عشق
 یعنی حمایت از همنوع
حتی در حالات بی حوصلگی
فرنگی



جنگ مجاهدین بر ضد افسران انقلابی افغانستان و اتحاد شوروی حامی آن کثیف ترین توطئه امپریالیسم و ارتجاع عربی بوده است. افغانی ها باید مادام العمر شرم کنند


فونکسیون در دیالک تیک سه عضوی ساختار ـ سیستم ـ فونکسیون
وجود دارد
و
نقش تعیین کننده از آن ساختار است
ساختار از مفاهیم مارکسی در کاپیتال است


به زبان مادری ات عبری بنویس
بسیجی


زبان در دهان ای خردمند چیست
جز ابزار ابراز اندیشه ای؟
چه فرق میکند که حقیقت به چه زبانی ابراز شود؟


عرزشی ها خبر ندارند که
علاوه بر دو ناو هواپیمابر امریکایی
دیروز
زیردریایی اتمی امریکا وارد دریای مدیرانه شده است
تا عرزشی ها دست از پا خطا و خظر نکنند



بهرام مشیری: یکی از بزرگترین خیانت‌هایی که در حق ملت ایران شد جمع کردن احزاب بود مملکت دقیقا مثل زمان هیتلر اداره می‌شد هیتلر می‌گفت حزب فقط حزب نازی، محمدرضا پهلوی هم می‌گفت حزب فقط حزب رستاخیز بعد هم که خمینی آمد و گفت حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح‌الله...
 
مشیری از مغز فقط یک «م» دارد.
حزب رستاخیز
حزب انقلاب سفید بوده است.
ای حواس پرت.
شاه پس از انقلاب سفید
شخصیتی انقلابی بوده است
هیتلر
لاشخوری ارتجاعی و ضد انقلابی بوده است
شاه را پس از انقلاب سفید
می توان با ناپلئون و غیره مقایسه کرد.
شاه ضمنا مثل او خودش تاج را بر سرش گذاشت


ملتی که بازی کودکانش "شهید بازی" است
شکست ندارد!
طوفان_الاقصی

مگر در جنقوری ملت وجود دارد؟
اگر وجود می داشت
حماس و حزب الله دیگر امت نمی ساختند.
جنقوری که سهل است در هیچ کدام از طوایل فئودالی منطقه ملت وجود ندارد
دلیلش چیست ای جماعت مرده پرست زنده ستیز؟


این جمله حریف
غلط نیست.
ولی در راه سفر به اسرائیل
عچله داشته
 و
 جمله کوچولو موچولویی از قلمش افتاده است:
همه عیرانیانی که یک خروار مغز خر خورده اند،
 آماده اند وصیت خود را بکنند
و به نزد عزرائیل در اسرائیل بروند.



استن لورل تو وصیتنامه اش نوشته :
 اگر کسی در مراسم درگذشت من گریه کند دیگر با او صحبت نخواهم کرد .

از این دو نفر
ما
هنوز
فیلم معنامندی
در این دنیا ندیده ایم.
شاید در دنیای دیگر ببینیم.
هیچ هنرمندی وجود ندارد
که حداقل چیز تصادفا خوبی نداشته باشد.
این دو نفر از میان حتی مستثنی اند.



پاکسازی جامعه از فساد مثل نظافت پله ها باید از بالا شروع شود.
گاندی

فقر فلسفی همین است:
حل مهره ای ـ مکانیکی مسایل جامعتی.
فساد ریشه فرماسیونی ـ اقتصادی ـ طبقاتی دارد.
بدون تحول سوسیالیستی جامعه
بدون لغو مالکیت خضوضی و برقراری مالکیت جامعتی بر وسایل تولید
بدون اداره جامعه توسط پرولتاریا و حزب مارکسیستی اش
فساد ریشه کن نمی شود.
رنسانس اولیگارشیسم و اولیگارش ها
پس  از سرنگونی حاکمیت پرولتاریا در کشورهای سوسیالیستی
شروع شده است.
یعنی پس از برقراری مجدد مالکیت خصوصی بر وسایل تولید.
گاندی شعور ندارد تا بداند.


نه.
درست برعکس.
سعادت
شادی بخش است.
فقط باید بپرسی:
سعادت چیست؟



فونکسیون (کارکرد)
در دیالک تیک دیگری است
در کدام دیالک تیک است؟




سعادت از نظر هرکسی یک تعریفی داره ونسبیه به دیدگاه و نگرش و خواست افراد مربوطه یکی میگه سعادت دوری از رنجه یکی میگی ازدواج خوب و بچه های دلخواه یکی میگه رسیدن به درجات علمی یکی میگه عرصه های دیگه شوپنهاور مثلا میگفت سعادت بشر دراینه که اصلا متولد نشن یه عده باش موافقن عده دیگه نه
رویا

اشتراک بینشی شوپنهاور با رویا
سوبژکتیویسم است.
هر چیزی فقط یک نعریف دارد
بقیه تحریفند.
مثال:
خربزه و خر فقط یک تعریف دارد.
خریت خر در خود خر است
یعنی اوبژکتیو است
ربطی به خرسوار ندارد
یعنی سوبژکتیو نیست.
سعادت یک تعریف دارد
مابقی خرافه اند
سعادت چیست؟


سعادت
 در دیالک تیکی از سعادت فرد و سعادت جامعه است
سعادت = خروج بی برگشت از خریت و ورود به آدمیت.
خر همیشه بدبخت است.
سعادتمند کسی و جامعه ای است که ترک خریت کرده باشد.
طرز رسیدن به سعادت چیست؟
سعادت را به سه سلاح اعجازگر کار و پیکار و همبستگی می سازند
البته پس از روشنگری و روشنگری ضمنی



«پدرو دیاز» پیکارجوی اسپانیایی در مصاحبه با نشریه‌ی ال‌موندو : برای پول آمده‌ام، خوب پول می‌دهند، وسایل خوبی تهیه می‌کنند، کار بی سروصدا است و حقوق، هفته‌ای ۳ هزار و ۹۰۰ یورو است. + موقعیت خوبیه برای سینه‌چاکان اسقاطیل، برید ما هم از شرتون خلاص میشیم.
عزتجاه بسیجی

خوب.
این به چه معنی است؟
این بدان معنی است که دولت اسرائیل
نمی خواهد که خونی از خلق یهود بریزد.
به همین دلیل برای عملیات خطرناک از مزدوران خارجی بهره برمی گیرد.
اسرائیل
خاوران ندارد.
فقط جنقوری اسلامی است که سربلندترین سران و سرداران توده را قصابی کرده و جلوی ددان خاوران افکنده



فاکس نیوز آمریکا اظهارات کلیدی در 26 اکتبر 2023، جلسه توجیهی سنا سال‌ها پیش، جهان متوجه شد که این رژیم نه می‌تواند اصلاح شود و نه رفتار خود را تغییر خواهد داد. اکنون جهان باید بپذیرد که رژیم ایران نیز قابل مماشات نیست.هر امتیازی که به رژیم داده شود، جنگ‌های بیشتری را دامن می‌زند
رجوی

حالا بین خودمان باشد
مگر اجامر سنا
اهل جنگ افروزی نبوده اند و نیستند؟
خاورمیانه را کی به خرابات شام تبدیل کرده است؟
کودتای ۲۸ مرداد و صدها کودتا و عنگلاب دیگر را کی به راه انداخته است؟
همین جنقوری اسلامی را کی روی کار اورده است؟
خیال می کنید خلایق خر اند؟


بستن کمربند ایمنی احتمال آسیب‌ به ناحیه‌ی فک و صورتِ انسان را در هنگام تصادفات جاده‌ای به میزان زیادی کاهش می‌دهد. لطفا استفاده از کمربند ایمنی را جدی بگیرید
جانان

فونکسیون کمربند ایمنی قراتر از حراست از فک وصورت است.
کمربندی ایمنی
برای ضربه ندیدن سر و حراست از صدمات مغزی است.
البته در جنقوری اسلامی
از مغز خبری نیست.



زن‌ها وقتی می‌خندند انگار دنیامیخندد میگویید نه!؟ فکرکنید به خنده های مادرتان، جنس زن خوب است که خنده رو باشد، دنیا به لبخندشان نیازمند است، زن بخندد تمام مردان وابسته به او میخندند آنها بلدند کاری کنند تا پدر بخندد برادر بخندد عشق بخندد تمام در و دیوار خانه بخندد دنیا بخندد..
مهرنوش

زنان
از هیچ لحاظ و نظر
فرقی با نران ندارند.
ای جنقوریان
زن = نر
اگر کسی شک داشت
برود به زندان ابوقریب و یا ابو اوین



در نیمه دوم زندگی کم و بیش به این واقعیت میرسیم که سعادت تقریبا افسانه ولی رنج واقعی ست. لذا انسانهای عاقل تنها به دنبال دوری از رنج و دستیابی به وضعیتی امن اند تا به دنبال لذت!
آرتور شوپنهاور
در باب حکمت زندگی

اگر سعادت افسانه است
چرا باید رنج باشد؟
حداقل بگو:
سعادت طلبی رنج امیز است و نه سعادت که افسانه است.
ضمنا مگر سعادت به معنی لذت است نا عقلای کذایی به عوض سعادت و لذت به امنیت بیندیشند؟
شوپنهاور بدبخت است.
راستی سعادت چیست؟
ما صدبار این چیزها را توضیح داده ایم.
چرا به عوض خواندن مطالب ما
به لاطائلات لشاخورهای امپریالیسم دل بسته اید؟
مرغ همسانه مگر تخم سه زرده می گذارد؟
ای خودی ستیزان اجنبی پرست.


هی مش برشت
ما دربدران در دیار غربت
قید اتحاد با خر و خردستیز را زده ایم.
یکبار
 بر ضد شاه
 از فرط خریت
 با خران و خردستیزان متحد شدیم
و گیر شیخ جبارتر از شاه افتادیم و مثل سگ پشیمان شدیم.
  همان بهتر که نه خر با کسی متحد شود  و نه کسی با خر متحد شود
تنها ره رهایی همین است.
الفرار از خران و خردستیزان


اینجا غزه است .... جایی که اشغالگران  با همکاری  انگلوسکسونهای خون آشام  درکشتار و تکه پارچه نمودن کودکان، زن و مردم مظلوم غزه انسانیت و حقوق بشر را به سلاخی کشیدند.
حریف

تاریخ را فقط خردستیزان از اخر شروع به تحلیل خرکی  می کنند.
خلق یهود
اشغالگر نبوده است.
سالها با خلق فلسطین همزیستی برادرانه داشته است.
به محض تقسیم خاک میان دو خلق یهود و فلسطین پس از جنگ ج. دوم در سازمان ملل متحد
دولت نوجوان خلق یهود مورد حمله طوایل فئودالی همسایه قرار گرفت و خلق یهود پیروز شد و وسعت خاکش چند برابر شد.
بعد
بخشی از سرزمین تحت اشغال را به مصر پس داد تا صلح بین دو خلق مصر و یهود برقرار شود و برقرار شده است.
خلق یهود هرگز نفسی به راحتی نکشیده است.
جنگ پشت سر جنگ
ترور پشت سر ترور
تجربه روزمره خلق یهود است.
دشمن خلق فلسطین
همین فوندامنتالیست ها و فاشیست های حماس و خمس و جهادند که از آب گلالود ماهی خود را می گیرد.
دشمن خلق های افغانستان و ایران  هم نه این و آن بلکه فوندامنتالیسم شیعی و سنی و مجاهد و حزب الله و طالبان و داعش و بن لادن و غیره اند.


شرحی کوتاه و مختصر از شعرِ «شبانه 29»:
ـ
ـ این " شبانه " در ذهن شعرِ دیگری را تداعی می‌کنداز دفترِ« ترانه‌هایِ کوچک غُربت به نام ِ عاشقانه» :
«بیتوته‌یِ کوتاهی‌ست جهان / درفاصله‌یِ گناه و دوزخ.»
در شعرِ "عاشقانه "پدیده‌هائی که مظهرِ زیبائی، زنده بودن و زنده‌گی‌ست ، دچارِ وارونه‌گی شده و تبدیل به ضدِ ارزش:
خورشید، درخت، نسیم ،مهتابِ پاییزی، چشمه و حتا عشق. چرا که به باورِ (راوی ــ شاعر)، در شرایطِ برزخ یعنی همان(فاصله یِ گناه و دوزخ) ، هیچ چیزی سرِ جای نخواهد بود.
این شعر هم کم و بیش در شرایطِ مشابه حتا سیاه‌تر سروده شده ،سالِ 1363 ، اوجِ جنگ‌ست و سرکوبِ داخلی.پس طبیعی‌ست که همه چیز باژگونه باشد، اذان را که قاعدتاً آدم بزرگ‌ها(بالغان) می‌گویند اما در این‌جا این وظیفه به یک کودک محول شده که هنوز خام است و احساساتی و در نهایت تأثیرپذیری.شایدهم تکبیر گفتنِ کودک نشانه‌ئی باشد از اوضاع و احوال بسیار وخیم، چرا که در هر حال کودکِ نمادِ آغازی دوباره است و این نماد وارونه شده است.
" برده‌گانِ دلیر " همان فریب خورده‌گان‌اند، و طبیعی‌ست که آلوده دامن باید همان باشد که فریب داده و اکنون برایِ ثبات و دوامِ قدرت‌نمائی‌اش و ماندن بر مسند باید هم از پیروزیِ برده‌گان بگوید وگرنه چه سنخیتی‌ست میانِ برده و پیروزی؟!
و شاید هم این برده‌گانِ دلیر همان‌هائی هستند که احمدشاملو در شعرِ دیگری چنین سروده در باره‌شان:
غلتکِ کج پیچ / اکنون / در هم شکننده‌یِ برده‌گانی شده است / که روزی / با چشمانِ بربسته / به حرکت نیروی‌اش داده‌اَند
گریه یِ روسبی گرسنه هم احتمالأ می‌تواند به این دلیل باشد که تنها راهِ نان دانی‌اش، به دستِ سربازانِ بی اعتقادِ کسی فتح شده که تقوایِ خاک و آب را هرگز باور نداشت.
و اما نوزاد بی‌سَر است چراکه هنوز اندیشه‌ای در او شکل نگرفته و کسوف نیز اشاره به غلبه‌یِ ظلمت بر نور . و به تعبیری دیگر تکبیر کشیدن کسوف به وسیله‌یِ نوزادِ بی‌سَر می‌تواند کنایه از« نداشتنِ اندیشه»هم باشد در جامعه‌ئی به شدت بیمار و خرافاتی که سَردَم‌داران‌اش بازهم با فریب می‌خواهند ایمانِ بی‌چون و چرا و اطاعتِ کورکورانه را جا بیندازند برایِ آنان که با اندیشیدن بیگانه‌اند با فریادیِ خراشنده، درست برعکسِ آنان که می‌اندیشند و با تمامِ محدود بودن شرایط حتا به شکلِ زمزمه دست از مبارزه بر نمی‌دارند، چرا که می‌دانند :
لُجّه‌یِ قطران و قیر/ بی‌کرانه نیست/ سنگین گذر است.

BY: Aki Yaz
شرحی کوتاه و مختصر از شعرِ «شبانه 29»:
ـ
ـ این " شبانه " در ذهن شعرِ دیگری را تداعی می‌کنداز دفترِ« ترانه‌هایِ کوچک غُربت به نام ِ عاشقانه» :
«بیتوته‌یِ کوتاهی‌ست جهان / درفاصله‌یِ گناه و دوزخ.»
در شعرِ "عاشقانه "پدیده‌هائی که مظهرِ زیبائی، زنده بودن و زنده‌گی‌ست ، دچارِ وارونه‌گی شده و تبدیل به ضدِ ارزش:
خورشید، درخت، نسیم ،مهتابِ پاییزی، چشمه و حتا عشق. چرا که به باورِ (راوی ــ شاعر)، در شرایطِ برزخ یعنی همان(فاصله یِ گناه و دوزخ) ، هیچ چیزی سرِ جای نخواهد بود.
این شعر هم کم و بیش در شرایطِ مشابه حتا سیاه‌تر سروده شده ،سالِ 1363 ، اوجِ جنگ‌ست و سرکوبِ داخلی.پس طبیعی‌ست که همه چیز باژگونه باشد، اذان را که قاعدتاً آدم بزرگ‌ها(بالغان) می‌گویند اما در این‌جا این وظیفه به یک کودک محول شده که هنوز خام است و احساساتی و در نهایت تأثیرپذیری.شایدهم تکبیر گفتنِ کودک نشانه‌ئی باشد از اوضاع و احوال بسیار وخیم، چرا که در هر حال کودکِ نمادِ آغازی دوباره است و این نماد وارونه شده است.
" برده‌گانِ دلیر " همان فریب خورده‌گان‌اند، و طبیعی‌ست که آلوده دامن باید همان باشد که فریب داده و اکنون برایِ ثبات و دوامِ قدرت‌نمائی‌اش و ماندن بر مسند باید هم از پیروزیِ برده‌گان بگوید وگرنه چه سنخیتی‌ست میانِ برده و پیروزی؟!
و شاید هم این برده‌گانِ دلیر همان‌هائی هستند که احمدشاملو در شعرِ دیگری چنین سروده در باره‌شان:
غلتکِ کج پیچ / اکنون / در هم شکننده‌یِ برده‌گانی شده است / که روزی / با چشمانِ بربسته / به حرکت نیروی‌اش داده‌اَند
گریه یِ روسبی گرسنه هم احتمالأ می‌تواند به این دلیل باشد که تنها راهِ نان دانی‌اش، به دستِ سربازانِ بی اعتقادِ کسی فتح شده که تقوایِ خاک و آب را هرگز باور نداشت.
و اما نوزاد بی‌سَر است چراکه هنوز اندیشه‌ای در او شکل نگرفته و کسوف نیز اشاره به غلبه‌یِ ظلمت بر نور . و به تعبیری دیگر تکبیر کشیدن کسوف به وسیله‌یِ نوزادِ بی‌سَر می‌تواند کنایه از« نداشتنِ اندیشه»هم باشد در جامعه‌ئی به شدت بیمار و خرافاتی که سَردَم‌داران‌اش بازهم با فریب می‌خواهند ایمانِ بی‌چون و چرا و اطاعتِ کورکورانه را جا بیندازند برایِ آنان که با اندیشیدن بیگانه‌اند با فریادیِ خراشنده، درست برعکسِ آنان که می‌اندیشند و با تمامِ محدود بودن شرایط حتا به شکلِ زمزمه دست از مبارزه بر نمی‌دارند، چرا که می‌دانند :
لُجّه‌یِ قطران و قیر/ بی‌کرانه نیست/ سنگین گذر است.

BY: Aki Yaz




به فریادی خراشنده
بر بامِ ظلمتِ بیمار
کودکی
تکبیر می‌گوید
گرسنه روسبی‌ئی
می‌گرید
آلوده‌ دامنی
از پیروزیِ برده‌گانِ دلیر
سخن می‌گوید.

◘ـ
لُجّه‌یِ قطران و قیر
بی کرانه نیست
سنگین گذر است.
روز اما پایدار نمانَد نیز
که خورشید
چراغِ گذرگاهِ ظلماتی دیگر است:

بر بامِ ظلمتِ بیمار
آن که کسوف را تکبیر می‌کشد
نوزادی بی‌سَر است.
و زمزمه‌یِ ما
هرگز آخرین سرود نیست
هرچند بارها
دعایِ پیش از مرگ بوده است.


و ما هم‌چنان
دوره میکنیم
شب را و روز را
    هنوز را...
شاملو

شاید هم قضیه بر عکس است.
شب و روز شما ار دوره می کنند.
ضمنا
هنوز را که هنوز از ره نرسیده،
نمیتوان دوره کرد.
الشعراء کذاب.
شعرا مشتی دروغگو هستند وبس.
قرآن کریم.

ایکاش فقط دروغگو بودند.
شعرا
خران خر پرورند.



گاهی حالمان خوب است اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم   
فرح  

تفاوت آدم با خر
 درست در همین همین است.
 بهتر هم همین است.
پیشرفت
 به عوض ماندن و درماندن و فرو رفتن و پوسیدن.
زنده
 انان اند که می رزمند
و
 نه انان که می بزمند.



عجب بدبختی است.
تا دلت بخواهد عوامفریبی.
پارچه به سر کردن و نکردن که هنر نیست.
 هنر ترک خریت است.



نامه همسر رئیسی به همسر مکرون:
از همسرتان بخواهید از مباشرت (؟) در قتل کودکان و زنان بی پناه فلسطینی خودداری کنند

از این نامه حریفه
جهل مرکب می تراود.
حریفه نمی داند که ماکرون کیست و تاریخ امپریالیسم فرانسه از چه قرار است.
ماگرون
مظهر ارتجاع محض است
ماکرون نماینده اولیگارشی مالی است.
امپریالیسم فرانسه
بانی جنایات عظیم بر ضد خلق های مستعمرات و از آنجمله بر ضد خلق الجزایر بوده است
 نفرت عمیق خلق های افریقا نسبت به امپریالیسم فرانسه
بیدلیل نیست.


فکر میکنید ما خریم و معنی نران را نمی دانیم؟
دلیل به کار بردن نر به عوض مرد چیست؟



شازده کوچولو
تکخال ایده ئولوژیکی امپریالیسم است
درست به همین دلیل به همه زبان ها چه بسا نوسط مترجمین محبوب و معروف مختلف ترجمه و در فرم های مختلف از کتاب و نوار و ویدئو و تکیه کلام و فیلم و غیره منتشر شده است.
در این زباله
 فاشیسم تعلیم و تبلیغ می شود.
کودکان از اوتوریته خیرخواه مثلا والدین
کنده می شوند و به اوتوریته های عوامفریب فاشیستی وصل می شوند.
حتی در فیلم مارمولک جنقوری تبلیغ می شود.
همین اوتوریته ستیزی در زباله های صمد بهرنگی مثلا اولدوز و الاغ ها هم به خورد کودکان مردم داده می شود
آن سان که پدر به دشمن اشتی ناپذیر فرزند استحاله می یابد.
مراجعه کنید
به

شازده کوچولو ـ تکخال ایده ئولوژیکی امپریالیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10215




دیکتاتور باافراد مشترک درمنافع و تکیه برزور وستم جامعه را کنترل میکند
در حالیکه پیوسته افراد پاک و وطنخواه را با ترفند و ظلم به حاشیه میرانند
حریف

خلایق به عوض فراگیری تعریف علمی و استاندارد مفاهیم
خیالات خرافی خود را به خورد همدیگر می دهند.
راستی چرا و به چه دلیل؟
هدف شان از خودفریبی و عوامفریبی چیست؟
آخر و عاقبت این کارها چیست؟
دلیل این سقوط فکری وفرهنگی چیست؟

دیکتاتوری به چه معنی است؟
اولا
دیکتاتوری مجرد و یا انتزاعی وجود ندارد.
همه جا
دیکتاتوری مشخص وجود دارد.
دیکتاتوری حتما نباید چیزی منفی و مخرب و مضر باشد.
دیکتاتوری چه بسا الزامی است.
مثال:
در هر خانواده مادر و پدر
 هم
دیکتاتور و اوتوریته اند.
ریش سفیدان جامعه و همبود هزاران سال قبل
 هم
دیکتاتور و اوتوریته بوده اند.
ما با دو نوع  دیکتاتوری سر و کار داریم:
الف
دیکتاتور خیرخواه
ب
دیکتاتور برخوردار و بهره کش

دیکتاتوری وسیله است و مثل هر وسیله هم می تواند در خدمت افراد و جامعه باشد و هم در خدمت طبقه اجتماعی معینی باشد.
هر دولتی فرمی از دیکتاتوری
است.
هم دولت کوبا و ویتنام و ج. خ. چین
دیکتاتوری است
و
هم
دولت امریکا و آلمان و فرانسه و ایتالیا
هر گردی گردو نیست.


حماس با قوانین عصر حجر ”میجنگد” آن وقـت #إسرائيل باید با رعایت قوانین کنواسیون ژنـو پاسخ دهد و بجنگد؟
حریف
این که هنوز چیزی نیست
حماس و حزب الله
سودای برگشت به صدر اسلام را در سر دارند.
لطان یابو هم آنها را به آرزوی خود می رساند:
غزه ولبنان را چنان بمباران می کند که به عهد حجر برگردند


نصف مصیبتهای دنیا زیر سر همین مردک دمپایی پوش خرپوله !! از شپشوهای طالبان تا گردن کلفت های حماس تو برجهای کشور کوچولوی این غازقولنگ ، پناه گرفتن و آموزش انتحار و موشک پرانی دیدند!
ویدا

قطر معرکه است.
همه فن حریف است.
نظرسازی تعیین کننده در جهان به اصطلاح اسلامی
 توسط الجزیره قطر صورت می گیرد.
قطر
 دارای پایگاه نظامی امپریالیسم امریکا ست.
قطر
دارای  آموزشگاه نظامی ـ هوایی امپریالیسم فرانسه است.
بمباران لیبی قذافی
 توسط خلبان های قطر صورت گرفته است

قطر باندهای تروریستی در سوریه دارد

قطر حامی اجامر طالبان و میانجی میان طالبان و امپریالیسم امریکا بود است
اکنون میانجی حماس با دول غربی در زمینه رهاسازی گروگان ها ست

هنوز در قطر بمبی منفجر نشده است
در حالیکه هر گوشه خاوران خاور محل انفجارات بیشمار بوده است.
حتی اولیگارش های منفور روس
که در   کشورهای امپریالیستی به روی شان بسته است،
صاحب قصور مجلل در قطرند
قطر معرکه است.





نمایندگان حزب سبز مجلس سنای استرالیا در اعتراض به امتناع دولت این کشور از درخواست آتش‌بس در غزه، با بالابردن پرچم فلسطین مجلس را ترک کردند.
همشهری

مگر همشهری
خواهان آتش بس است؟
مگر قرار نبود
اسرائیل از پهنه زمین محو شود؟
همشهری هارت ها و پورت های قبلی اش را فراموش کرده است؟
همین نصرالله مگر نگفت:
امام سید علی گفته که اسرائیل شکست خواهد خورد.
پس اتش بس برای چیست؟


دین
فرمی از شعور است.
دین روح جامعه بی روح است.
روحانیت معمار روح جامعه اند.
سیمرغ و چهل مرغ
چه بدیلی برای دین دارند؟
تنها بدیل برای دین
مارکسیسم است که سیمرغ و چهل مرغ کمترین خبری از آن ندارند.



نه.
جنگ
 فرمی از مبارزه طبقاتی است.
جنک
 هم می تواند از بالا باشد
و
 هم از پایین.
جنگ رهایی بخش طبقه کارگر و ملل مستعمرات
هم
جنگ است.



من گفتم نظر بده
نگفتم اراجیف بگو
سطل اللهی

تو
نظر نمی خواهی.
تو
تأیید نظر خرکی خود را می خواهی.

مشکل خویش بر پیر مغان بردم، دوش
کاو به تأیید نظر حل معما می کرد.

تو هم باید نظرت را به بر پیر مغان  ببری.
تا از فرط حواس پرتی بگوید شیخ دزد است و شاه دزدگیر و دزدستیز.


بهرام مشیری:
دموکراسی یعنی اگر عقیده یکنفر با تو متفاوت است لزوما دشمن تو نیست

عجب بدبختی ئی است.
مشیری
نه سواد دارد و نه فرصت
اگر به هر واژه نامه ای سر می زد با تعریف مفهوم دموکراسی آشنا می شد.
دموکراسی = توده سالاری
به قول ارسطو:
دموکراسی = حاکیمت فقرا که اکثریت سکنه هر کشور را تشکیل میدهند.




در گرفتاری باید اندیشه را به جنب و جوش درآورد، نه اعصاب را!
رویا

فعایت عصبی
اوبژکتیو (عینی) ـ غریزی ـ طبیعی ـ اندامی است
و
نه ارادی و اختیاری و دلبخواهی و سوبژکتیو

دست خود آدم و یا حیوان نیست.
تفکر
نوعی کار است
کار فکری است.
تفکر
بدون فراگیری پیشاپیش تعریف مفاهیم مربوطه و فوت و فن کاربست مفاهیم محال است
اصولا کسی نمی اندیشد
همه نشخوار می کنند



ایراد در کجا ست؟
در
 نفس سجود
است
 و
یا
در
خودی و بیگانه بودن قبله؟
اگر قبله عوض شود و سجود به جای خود بماند،
شق القمر که نمی شود.
مثال برای خر فهم گشتن قضیه:
محتوای عرعر که با تغییر فرم آن (زبان خر)
 تغییر نمی کند.
عرعربه هر زبانی باشد
عرعر خواهد بود.
سجده به هر قبله ای باشد
نشانه بندگی و وابستگی خواهد بود



عجب خرافه ای.
از این خرافه تولستوی
خریت و حماقت می تراود.
فقر فلسفی
 بدبختی بزرگی است:
اگر معیار برای تعیین شخصیت کسی
حرف زدن او راجع به دیگران  باشد.
یعنی
نظر او راجع به دیگران باشد،
در تحلیل نهایی
چیزی جز به معنی نظر افراد نسبت به یکدیگر نخواهد داشت.
هر کدام از افراد دیگر
میتوانند جای خود را با او عوض کنند.
 چنین معیاری  برای تعیین شخصیت کسی
معیاری ذهنی و سوبژکتیو و بند تنبانی است.
فرستادن کله قندی به کسی همان و تجدید نظر او راجع به حریف همان.
شخصیت و ماهیت هر چیز و هر کس
در خود آن و  او ست و نه در نظر او راجع به دیگران و یا نظر دیگران راجع به او.
خریت خر
چیزی عینی و اوبژکتیو است و نه چیزی ذهنی و سوبژکتیو
نظر خر راجه گاو و یا نظر گاو راجع به خر
ربطی به ماهیت و شخصیت  و خریت خر ندارد



اینها
معماران روح جامعه بی روح اند
و
تکیه گاه ایده ئولوژیکی دیرین خوانین و سلاطین اند.
قرار نبود که اینها وارد سیاست شوند.
امپریالیسم برای شکست دادن سوسیالیسم
فوندامنتالیسم اسلامی را پر و بال داد و به پرواز در آورد.



سمتگیری سیاسی و نظری افراد
را
و
حتی چند و چون شعور آنها
را
وجود جامعتی انها تعیین می کند.
شعور افراد
را می توان تحلیل کرد
ولی نمی توان تحقیر کرد.
کسانی که خود علامه بین اند
در حقیقت خر اند و نه خردمند.



فروید:
اولین نشانه حماقت مطلق، بی شرمی است.

نه حماقت مطلق وجود دارد و نه علامتیت مطلق.
مطلق فقط در دیالک تیک نسبی و مطلق وجود دارد.
بضاعت علمی
نسبی است.
بضاعت علمی
بسته به جایگاه افراد در شبکه تقسیم جامعتی کار است.
اصولا هر کس در زمینه رشته و حرفه و پیشه خود علامه است.
هم در طبیعت و هم در جامعه
چنار خر از سپیدار نیست.
جغد خرتر از کبوتر نیست.
حفار خرتراز نجار نیست.

شرم
در دیالک تیک شرم و شعور وجود دارد.
و
شعور در دیالک تیک وجود و شعور.
به نظر مارکس
شرم خصیصه ای انقلابی است.
مرتجعین
نه شرم دارند و نه شعور و نه شخصیت



وزیرخارجه امریکا در بدو ورود به فرودگاه بغداد جلیقه ضدگلوله به تن کرد. + بترسید و از این ترس *بمی*رید*، دیگه توی منطقه جای برای شما نیست
عزتجاه حزب اللهی

طرز حرف زدن حزب اللهی ها کمترین فرقی با طرز حرف زدن سطل اللهی ها ندارد
مهم ترین کلمات هر دو ماتحتاتی اند
به کجای این طویله میتوان آویخت پالان را؟
جوانان جنقوری هم
چه زن و چه نر
لات و لومپن شده اند و جامعه فرهنگ زدایی شده است.

برای سکنه کشورهای دیگر
جان ادمی ارزشمندترین نعمت هستی است.
هارت و پورت و شجاعت و شهامت و تهور و غیره
از
فضایل اخلاقی اشراف برده دار و فئودال است.
بورژوازی
برای فضایل اخلاقی طبقات اجتماعی کپک زده
تره حتی خرد نمی کند.
ضمنا
خود روح الله هم موقع پایین امدن از هواپیما حلیتقه ضد گلوله پوشیده بود.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر