شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت نوزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۷۱ ـ ۷۲)
۱
حکایت به شهر اندر افتاد و جوش
که آن بی بصر دیده برکرد دوش
معنی تحت اللفظی:
خبر بینا شدن توانگر نابینا در اثر دعای گدای بینا در به گوش همگان رسید.
سعدی
در این بیت شعر،
خبر معجزه را به گوش همه می رساند:
آی آدمها!
متاعی به بهائی نازل حراج می شود، بشتابید که خردمندان ارزانخران اند.
۲
اگر بوسه بر خاک مردان زنی
به مردی، که پیش آیدت روشنی.
معنی تتحت اللفظی:
اگر استیل زیست مردان را سرمشق خود قرار دهی،
سوکند به مردی
که
سعادتمند می شوی.
سعدی
در این بیت شعر،
دیالک تیک ریاضت و لذت
را
به شکل دیالک تیک خاکساری و روشنی بسط و تعمیم می دهد:
پیش شرط سعادت (روشنی)، بوسه زدن بر خاک مردان است.
سعدی اکنون خورجین خردگرائی خود را به آتش کشیده است و مثل مرثیه خوانهای دهات شیراز
استدلال می کند.
او گدا را، به مثابه اولیای تعویض لباس داده و به شکل گدا در آمده جا می زند که نه تنها «روشن نهاد»، بلکه جزو «مردان» است، مردانی که خاک دارند، خاکی که بوسه بر آن، سعادت و روشنی می آورد.
سعدی برای تحمیل تئوری احسان،
حاضر به هر کاری است.
او در حکایتی دیگر مردم را به احسان چشم بسته به هرکس دعوت می کند، به امید اینکه آن کس، شاهزاده ای باشد، که ادای گدا در می آورد، تا به عوض پشیزی که دریافت کرده، گنجی نصیبش کند.
ما این را ایراسیونالیسم محض می نامیم، که با هر گونه خرد و تفکر و شناخت بیگانه است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر