درنگی
از
یدالله سلطانپور
اگر به مقایسه خطر کنیم، به وجوه مشترک ایراسیونالیستی میان حماس و حزب الله و بورژوازی یهود و اولیگارشیسم روس و امپریالیسم می رسیم:
فاشیسم آلمان
منکر آدمیت و موجودیت خلق یهود بود.
پوتین
(نماینده اولیگارشیسم روس)
منکر هویت و ملیت و موجودیت خلق اوکراین است.
حماس و حزب الله
منکر هویت و ملیت و موجودیت خلق یهود است.
نمایندگان راستگرای بورژوازی یهود
منکر هویت و ملیت و موجودیت خلق فلسطین اند.
پان ترکیسم
(عردوغان و غیره)
منکر هویت و ملیت و موجودیت خلق کرد است.
هدف همه این دار و دسته ها
نابودی حریف است.
فاشیسم آلمان
سودای تشکیل آلمان بزرگ در سر داشت.
پوتین
(نماینده اولیگارشیسم روس)
سودای تشکیل روسیه بزرگ در سر دارد.
داعش و حماس و حزب الله
سودای تشکیل دولت اسلامی بزرگ در سر دارند.
نمایندگان راستگرای بورژوازی یهود
سودای تشکیل اسرائیل بزرگ در سر دارند.
پان ترکیسم
(عردوغان و غیره)
سودای تشکیل ترکستان بزرگ در سر دارد.
همه اینها در صد احیای ماضی برباد رفته و از یاد رفته بوده اند و هستند.
یعنی
جریانات عمیقا ارتجاعی اند.
ما در همه این موارد با دیالک تیک ایراسیونالیسم (خردستیزی) سر و کار داریم.
دلیل بن بست و توسل به جنگ و ترور و کشتار همین است.
منظور از خردستیزی اما چیست؟
ایراسیونالیسم (خردستیزی)
عنوانی است برای جهان بینی هائی که به این یا آن طریق، تفکر علمی را ناتوان از شناخت پیوندها و قانونمندی های تعیین کننده واقعیت عینی قلمداد می کنند و تفکر علمی را با فونکسیون های معرفتی (از نظر ایراسیونالیسم عالی تر) از قبیل اینتوئی سیون (الهام، حس ششم)، اشراق، شهود و غیره جایگزین می سازند.
به نظر ایراسیونالیسم،
واقعیت عینی به طور کلی و یا عرصه های معینی از واقعیت عینی (مثلا حیات، روندهای روانی، تاریخ)
فاقد قوانین و قانونمندی های خاص خودند و لذا ایراسیونال (ضد عقلی) هستند.
یعنی عقل و فهم بشری قادر به درک آنها نیست.
ایراسیونالیسم جریان فلسفی مستقلی نیست.
گشتاورهای کم و بیش نیرومند ایراسیونالیسم را می توان در کلیه فلسفه های ماقبل مارکسیستی پیدا کرد.
این جریانات فلسفی، وقتی آنها به عرصه های خارج از دسترس تفکر علمی (فهم و عقل و خرد) واقعیت عینی (مثلا خدا، بی مرگی، مسائل مذهبی، چیز در خود)
برخورد می کنند،
اصول مبتنی بر فهم را به خدمت می گیرند، اما در عمل، تفکر علمی را از درک آنها ناتوان می دانند.
ایراسیونالیسم
ـ به این معنا ـ
گشتاور ماهوی فلسفه بورژوائی و ایدئولوژی بورژوائی را به طور کلی از اواخر قرن نوزدهم تشکیل می دهد. (زوال ایدئولوژیکی فلسفه بورژوائی و ایدئولوژی بورژوائی به طور کلی پس از پیدایش و شکوفائی مارکسیسم).
پیشاهنگان این نوع ایراسیونالیسم عبارت بودند
از
یاکوبی و بویژه شلینگ.
به قول انگلس،
در فلسفه وحی شلینگ
«اولین تلاش برای وارد کردن قاچاقی اوتوریته پرستی، عرفان عاطفی و خیالبافی های معرفتی به علم تفکر آزاد» به چشم می خورد.
ایراسیونالیسم در فلسفه های کیرکگارد، شوپنهاور و نیچه به بخش جهان بینانه اصلی بدل می شود.
تأثیرات متنوعی از سوی این فلاسفه بر جریانات مختلف فلسفی و قبل از همه بر فلسفه بورژوائی واپسین آلمان گذاشته می شود
که
در گذر از فلسفه حیات، نئوهگلیانیسم و اگزیستانسیالیسم،
در ایدئولوژی فاشیسم آلمان
به نقطه اوج خود می رسد.
فلسفه بورژوائی مدت مدیدی است که بر ایراسیونالیسم وفادار مانده است.
فرم های نمودین عمده ایراسیونالیسم در حال حاضر به ویژه، به شرح زیرند:
الف
نئوتومیسم
ب
اگزیستانسیالیسم
پ
پراگماتیسم
ت
پرسونالیسم.
در پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم
نیز عناصر ایراسیونالیستی نیرومندی یافت می شوند.
اگرچه میان جریانات ایدئالیستی مختلف فلسفه بورژوائی معاصر خویشاوندی نزدیکی وجود دارد،
ولی شکوفائی ایراسیونالیسم در آنها ـ در وهله اول ـ روند فلسفی ذاتی و روند پیشرفت گام به گام طرح مسائل، حل مسائل و طرح مسائل جدید نبوده و نیست،
بلکه عمدتا گشتاور مبارزه طبقاتی ـ ایدئولوژیکی است.
وجوه مشترک همه ایراسیونالیسم ها
۱
تخریب تفکر علمی.
۲
بی اعتبار ساختن فهم و عقل.
۳
جایگزین ساختن فهم و عقل با اینتوئی سیون (الهام).
۴
تشکیل آموزه های معرفتی اریستوکراتیکی (اشرافی).
۵
اختراع اسطوره ها برای سرپوش نهادن بر روند تاریخی.
۶
دفاع از سیستم جامعتی امپریالیستی.
ایراسیونالیسم
ـ به مثابه آموزه (تعلیمات) ـ
یکی از ارتجاعی ترین و علم ستیزترین پدیده ها در فلسفه معاصر بورژوائی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر