(۱۸۹۱ ـ ۱۹۳۷)
نويسنده: آنتونیو گرامشی
برگردان: پارسا نیک جو
درنگی
از
یدالله سلطانپور
بنابر این،
آن چه مارکسیست ها را از غیر مارکسیست ها متمایز می کند،
عمل کردن به وظیفه ی متشکل کردن [ کارگران]،
تبلیغ این وظیفه
و
پیوستن به تشکل کارگری
است.
گرامشی
پس از تقلیل میراث مارکس به شعار “کارگران جهان متحد شوید”
به مرزبندی مارکسیست با غیرمارکسیست مبادرت می ورزد.
این کردوکار گرامشی
اولا
به معنی کفن و دفن عنقلابی مآبانه مارکسیسم به عنوان علمی فلسفی و یا فلسفه ای علمی است.
این به معنی تدفین مارکسیسم و خواندن فاتحه بلند بالایی بر آن است.
این کردوکار گرامشی
ثانیا
به
معنی تخریب دیالک تیک تئوری و پراتیک (اندیشه و عمل)، دور افکندن بی پروای تئوری و مطلق کردن ساده لوحانه پراتیک است.
پراتیکی که عمیقا و عملا و عینا تحریف می شود و در سه نکته کذایی زیر خلاصه می شود:
متشکل کردن [ کارگران]،
تبلیغ این وظیفه (متشکل کردن [ کارگران])
و
پیوستن به تشکل کارگری
حالا می توان به من ـ زور معرکه گیران عنقلابی پراکسیس پی برد.
این مطلب را هم همین معرکه گیران ترجمه و منتشر کرده اند تا عوامفریبی کنند.
اکنون
این سؤال ناقابل پیش می آید و سینه سپر می کند
که
فوت و فن و ترفند متشکل سازی کارگران چیست؟
بدون از ان خود کردن مارکسیسم،
بدون فراگیری مفاهیم و مقولات و قوانین مارکسیستی،
بدون کسب توان تفکر مفهومی
چگونه می توان کارگران را متشکل ساخت؟
کارگران
که
مشتی پیچ و مهره نیستند
تا
به مدد پیچ گوشتی به همدیگر پیوند دهی.
راستی مائو کجا ست که شعار پیچ کوچولو گشتن مائوئیست ها را می داد
تا خودش پیچ گوشتی باشد؟
سؤال دوم این است
که
بدون تئوری، بدون کسب پیشاپیش لیاقت تفکر مفهومی،
چگونه می توان به «تبلیغ این وظیفه (متشکل کردن [ کارگران])»
نایل آمد؟
ضمنا
مگر متشکل کردن کارگران به مثابه گام اول،
مستلزم تبلیغ پیشاپیش ضرورت متشکل شدن نبوده است؟
علاوه بر این،
چرا گرامشی و هواداران کج و کوله کژ عندیشش
از متشکل کردن کارگران دم می زنند
و
نه از متشکل شدن کارگران؟
مگر کارگران خرفت و خر اند و نه خردگرا و خردمند؟
مگر مارکس طبقه کارگر را معمار سوسیالیسم ندانسته است؟
مگر مارکس فراگیری علم (مارکسیسم) را برای کارگران جهان الزامی ندانسته است؟
مگر مارکس و انگلس برای کارگران قلم و قدم نزده اند؟
مگر تشکل های خودپوی کارگری توسط خود کارگران
دهه ها قبل از تدوین مارکسیسم وجود نداشته است؟
جنبش کارگری که با تدوین مارکسیسم
شروع نشده است.
چرا گرامشی و هواداران از متشکل کردن کارگران دم می زنند و نه از متشکل شدن شان.
کارگران که علیل و ذلیل نیستند.
تازه
سطح فکری کارگران که پایین تر از سطح فکری هواداران گرامشی (پراکسیسیست های عنقلابی) نیست.
تنها تفاوتی که کارگران با پراکسیسیست های عنقلابی دارند،
در بهترین حالت،
وقوف حضرات به شعار
“کارگران جهان متحد شوید”
است.
سؤال سوم اینکه من ـ زور گرامشی
از
پیوستن به تشکل کارگری
چیست؟
کسانی که کارگران را متشکل کرده اند و بعد، متشکل کردن کارگران را تبلیغ کرده اند،
خودشان باید به تشکل های کارگری بپیوندند.
یعنی فرمانده بوده اند و بس؟
یعنی
خودشان ضمن متشکل کردن کارگران متشکل نشده اند؟
ضمنا
من ـ زور گرامشی و یا مترجم
از
تشکل چیست؟
علاوه بر این،
فرق و تفاوت و تضاد تشکل با تشکیلات چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر