برگردان
۸
· تفکر ابزار تعیین کننده شناخت است.
۹
· چون تنها تفکر است که قادر به کشف عام، ماهوی و قانونمند از انبوهه درهم برهم داده های حسی است.
۱۰
· تفکر به خدمت گرفتن دم افزون قوای طبیعی و هدایت آگاهانه و مبتنی بر نقشه تحولات اجتماعی را برای انسان ها امکان پذیر می سازد.
۱۱
· مسئله شالوده، ماهیت، طبیعت و فونکسیون تفکر با پاسخ به مسئله اساسی فلسفه و با درک معینی از شعور در نتیجه این پاسخ در پیوند تنگاتنگی قرار دارد.
۱۲
· در حالی که ماتریالیسم بالاعم و ماتریالیسم دیالک تیکی بالاخص، تفکر را روندی طبیعی (مارکس) و فونکسیون مغز انسانی می دانند، جریانات ایدئالیستی مختلف تفکر را به مثابه کردوکار روح غیرمادی تلقی می کنند.
· مراجعه کنید به دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور)
۱۳
· در تاریخ فلسفه راجع به نقش تفکر در روند شناخت دو نظریه معرفتی ـ نظری متفاوت و یکسونگر تشکیل یافته است:
(اصطلاح «معرفتی ـ نظری»
را
ما به عنوان صفتی برای «تئوری شناخت» به کار می بریم:
نظریه های معرفتی ـ نظری
یعنی نظریه های مربوط به تئوری شناخت!
بانیان این ترکیب ـ به احتمال قوی ـ تئوریسین های حزب توده بوده اند.
یادشان به یاد باد!
مترجم)
الف
· امپیریسم (تجربه گرائی)
· مراجعه کنید به امپیریسم
امپیریسم
(تجربه گرایی)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8916
پایان
ب
· راسیونالیسم (خردگرائی)
· مراجعه کنید به راسیونالیسم
(امپیریسم
امپیری
(حسی و تجربه)
را
مطلق می کند
و
راسیونالیسم
(راسیون، عقل، خرد)
را.
در نتیجه دیالک تیک حسی و عقلی و دیالک تیک تجربی و نظری
تخریب می شود
و
کشف حقیقت محال می گردد.
مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر