پروفسور گونتر کروبر
برگردان
شین میم شین
۵
تضاد در فلسفه کلاسیک آلمان
· آموزه مربوط به انطباق اضداد که در گذر از هامان، هردر، گوته و شیللر، به فلسفه کلاسیک آلمان راه پیدا می کند، برای تدوین آموزه هگل راجع به تضاد (که مارکس و انگلس از موضع انتقادی بدان پیوستند) اهمیت چشمگیری داشت.
۱
تضاد در فلسفه لایب نیتس
گوتفرید ویلهلم لایب نیتس
(۱۶۴۶ ـ ۱۷۱۶)
فیلسوف، دانشمند، ریاضی دان، دیپلومات، فیزیکدان، مورخ، سیاستمدار، کتاب شناس و دکتر در حقوق دنیوی و کلیسائی
ایدئالیست عینی.
روح یونیورسال زمانه خویش
۱
· لایب نیتس به طرح سلسله ای از اصول می پردازد که به فهم جهان در تضادمندی درونی اش کمک تعیین کننده ای می رساند.
۲
· لایب نیتس با طرح اضدادی از قبیل تداوم و شکست (پیوست و گسست)، پریواتیو (سلب امکانات دیگر به سبب تحقق امکان معینی) ـ په تیتوس (حرکت در راستای امکانات تحقق نیافته) و با درک خاصی از وحدت و کثرت، عام و خاص (نه به مثابه تعاریفی از اضداد منطقی صرف، بلکه به مثابه شیوه وجودی تنگاتنگ بهم پیوسته آنها)، اصول مهم دیالک تیک هگل را تدارک می بیند.
۲
تضاد در فلسفه ایمانوئل کانت
۱
ایمانوئل کانت
(۱۷۲۴ ـ ۱۸۰۴)
ایمانوئل کانت
(۱۷۲۴ ـ ۱۸۰۴)
بنیانگذار فلسفه کلاسیک آلمان
کانت از مهمترین فلاسفه عصر روشنگری است
کتاب او تحت عنوان «نقد خرد محض» نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن است.
حوزه های پژوهش کانت:
تئوری شناخت
اتیک (اخلاق):
«نقد خرد عملی»
استه تیک (زیبائی شناسی):
«انقد قوه قضاوت»
مذهبفلسفه
حقوقفلسفه
تابلوی مقولات کانت:
کمیت
کیفیت
رابطه مودالیته
وحدت
واقعیت
جوهر ـ تصادف
امکان
کثرت
نفی
علت ـ معلول
وجود
کلیت
تحدید
تأثیر متقابل
ضرورت
· شناخت این نکته که مقوله «تضاد» فقط به حوزه منطق تعلق ندارد، بلکه قادر به انعکاس واقعیات امورعینی مربوط به طبیعت و جامعه است، با پیشرفت علوم طبیعی در قرن هجدهم و نوزدهم تقویت می شود.
۲
· تشدید تضادهای جامعه سرمایه داری به میزان زیادی سبب می شود که مسئله تضاد در فلسفه کلاسیک آلمان مورد بحث قرار گیرد.
۳
· کانت در نوشته ای تحت عنوان «تلاش به نگارش»، مفهوم متغیرهای منفی را وارد «حکمت جهانی» می کند (۱۷۶۳)، تضاد واقعی را در جوار (تضاد منطقی) تناقض منطقی قرار می دهد.
۴
· منظور او از تضاد واقعی عبارت بوده از «دو تعین همستیز (ستیزنده با هم)»، که در یک چیز واحد، «دریک سوبژکت واحد وجود دارند»، اما این دو ضد، «ناقض یکدیگر نیستند»، چون در این صورت با تناقض منطقی یکی می شود، بلکه آنها «هر دو مثبت اند.»
۵
· اگرچه اینجا، نتیجه نهائی تضاد واقعی صفر اعلام می شود و گرایشات متضاد صراحتا به عنوان سرچشمه و نیروی محرکه هر حرکت و توسعه قلمداد نمی شوند، بلکه همدیگر را تا حدودی و یا به طور کلی نفی می کنند، با این حال اندیشه ای زاده می شود که نتیجه اش «چیزی» است.
۶
· کانت، اما این تمایز تناقض منطقی و تضاد واقعی را در آثار بعدی اش دنبال نمی کند.
۷
· و لذا او در «آنتی نوم های خرد محض» اگرچه به ردیابی تضادهای دیالک تیکی واقعی در طبیعت و شناخت انسانی نایل می آید، ولی آنها را، روی هم رفته، به عنوان تناقضات منطقی محسوب می دارد.
(آنتی نوم
به تناقض مندی یک و یا دو حکم اطلاق می شود، که هر دو ضد می توانند معتبر باشند.
هر حکم حقیقی و نفی آن، با هم آنتی نوم تشکیل می دهند. مترجم)
۸
· اما به قول لنین، این امر از ارج خدمات بزرگ کانت نمی کاهد، که «دیالک تیک را از شر دلبخواهی گری رها می سازد»، ضرورت تضاد را نشان می دهد و «منفیت درونی را» به مثابه «اصل حیاتمندی کلیه چیزهای طبیعی و روحی می داند.»
· (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۳۸، ص ۹۰)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر