تحقیر اسلام
مدتی است که به شدت مد شده است.
هر ننه قمری منتقد اسلام و محمد و این و آن شده است
ولی از یک میلیون منتقد اسلام
احدی یافت نمی شود که بدیل بهتری برای اسلام داشته باشد.
اسلام چیست؟
الله کیست و یا چیست؟
حضرت محمد رسول کیست؟
رسالت طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی ـ اجتماعی حضرت محمد چیست؟
قرآن چیست؟
سعی کنید به این سؤالات جوابی پیدا کنید تا قضیه روشن شود.
گیر دادن به خوشگذرانی سیاستمداری
ربطی به تحلیل رسالت و سیاست او ندارد.
پوتین
به محض رسیدن به قدرت
زنش
را
یعنی عشق جوانی اش را فوری طلاق داده است
و
زیباترین دختران روسیه را به تحت کشیده است.
شرودر
صدر اعظم سابق المان
هر هفته زن جوان دلربایی را به عقد خود در می اورد
بیل کلبه تین
حتی از گیر دادن به کاراموزش نمی گذرد.
فیدل کاسترو
کلی معشوقه داشته است
برلسکونی
حتی از دختربچه ها سوء استفاده جنسی کرده است که نه کنیزش بوده اند و نه قرن ۲۱ دوران برده داری است
...من ـ زور
به منظور کسی اطلاق می شود که به عوض اندیشیدن زور می زند.
تو منظور ما را یا نخواندی و یا خواندی و نفهمیدی.
اگر فرصت کردی
رونویسی کن
تا ضمن رونویسی با دقتی در خور بخوانی و بفهمی.
از اندیشه تهی است.
از تعداد لایک ها هم می توان فهمید.
جنقوریان
مشتری پر و پا قرص زباله اند.
اگر شعر معنامندی منشتر کنی
احدی لایک نمی زند.
بگذار هیچکس باشد؟
هیچ کس و هیچ چیز و امثالهم
معمولا
با افعال منفی همراهند.
بگذار هیچکس نباشد.
در زبان های انگلیسی و آلمانی
فقط با افعال مثبت همراهند.
کسانی که مفاهیم جامعه شناختی، روان شناختی و غیره را
مرتب نشخوار میکنند، فقط پوز میدهند.
به همین دلیل به سؤال ما جواب نمی دهند.
مثال:
پسیکولوژی (روان شناسی) یک علم است.
زبان فارسی اما زبان عقب مانده نامعاصری است
مثلا برای اسامی روان شناسی یا جامعه شناسی ویا زمین شناسی
صفت ندارد.
احتمالا مترجمین جنقوری تحقیقات پسیکولوژیکی را به تحقیقات جامعه شناختی ترجمه می کنند
آثار سوسیولوژیکی را به اثار جامعه شناختی.
اما مفهوم دیگری هم وجود دارد و آن پسیکولوژیسم (و سوسیولوژیسم و غیره) است
که مکاتب فلسفی اند و نه علوم منفرد.
احتمالا
کسان دیگری تحقیقات پسیکولوژیستی را به تحقیقات روان شناختی ترجمه میکنند و خر تو خر مفهومی اوج می گیرد.
بهتر است که مفاهیم فرنگی ترجمه نشوند.
مثال:
ترجمه سوسیالیسم به اجتماع گرایی
تحریف این مفهوم است و نه ترجمه آن.
منطورش اینه که کسی برای ایجاد سایه برای دیگران درخت بکارد و نه برای خودش
منوچ
آره.
آدم باید خر باشد و برای ایجاد سایه به این و ان درخت بکارد.
سؤال این است که مخاطب او کیست؟
سیدعلی پا در نعلین اعلی و یا دهقان پابرهنه واویلا؟
محتوای این هارت و پورت تاگور
همان خرافه حاتم طائی است.
کسی نمی پرسد که حاتم طائی این ثروت کلان را از کجا دارد که به هر رهگذر ارزانی می دارد؟
ثروت در جامعه
تولید می شود.
مثلا فرح پهلوی موقع خروج از کشور
یک میلیون دلار در کیف دستی اش داشته است.
این نتیجه زحمات شبانه روزی اش بوده است.
یک میلیون دلار که از آسمان نازل نمی شود.
در حساب بانکی توله سیدعلی
در سال ۱۳۸۸
۷۹۴ میلیون دلار بود.
بنا بر گزارش رسانه های بین المللی.
حریف برای این مبلغ کلان حتما زحمت کشیده است.
لازم نکرده که کسی برای توده درخت بکارد.
همان بهتر که دار و ندار توده را نچاپند
از این که زنی ... با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش! دنیای زن ها کاملا متفاوت و مرموز است زن اگر سکوت کردبدان سکوتش نشانه ی پایان توست..
ماری
زن = نر
زن از هیچ لحاظ و نظر فرقی با نر ندارد.
کار کثیفی نیست که نران بکنند و زنان نکنند.
اگر کسی در برابری نران با زنان شک داشت
برود به زندان ابوقریب و یا ابواوین
و
ایمان بیاورد به برابری زنان و نران.
ترجمه این جمله به زبان فارسی
معیوب است.
خوانده می شود و نه خواندن می شود.
دلیل ارجحیت نماز جماعت بر نماز مفرد چیست؟
عجب خرافه ای.
مگر برای قضاوت راجع به خر ویا خربزه ویا خرما
باید درد و درد دل خر و خربزه و خرما را شناخت و یا شنید؟
اصلا
من ـ زور از شناخت چیست و چگونه میسر می شود؟
برای شناخت چیزی
باید روی آن چیز کار کرد.
مثلا چاقو برداشت
خربزه را برید و خورد و بعد نتیجه را به صورت اندیشه ای تبیین داشت.
برای شناخت شاعر و شاطر
باید روی شعر شاعر و نان شاطر کار کرد.
خواند و خورد و بعد ابراز نظر کرد.
محتوای دعای معروف به روحش شاد و روانش شاد
یکی است.
ترجمه روح به فارسی در این دعا روان است.
کسانی که این دعا را میکنند به عالم ارواح اعتقاد دارند.
به دوئآلیسم جسم و جان ویا ماده و روح.
به وجود مستقل روح از ماده
به حیات مستقل جان از جسم.
روح در فقه (تئولوژی)
منشاء الهی دارد و نامیرا ست.
ماده در قاموس فقه فانی است.
در خرافه خلقت
پس از تشکیل تندیس حوا و ادم توسط جبرئیل
خدا شخصا می آید و در دهان شان فوت می کند.
یعنی روح در ماده می دمد و حوا و آدم موجودیت کسب می کنند.
ماده و روح از عالی ترین مقولات فلسفی اند.
دیالک تیک ماده و روح عالی ترین دیالک تیک هستی است.
همه چیزهای فکری در مفهوم و یا مقوله روح
تجرید می شوند.
مثلا
افکار واشعار و آثار فروغ
روح ماندگار و نامیرای او هستند.
مرزبندی میان ماتریالیسم و ایدئالیسم هم در رابطه با این دیالک تیک ماده و روح
صورت می گیرد:
جهانبینی ماتریالیستی
ماده را مقدم بر روح می داند.
حق هم دارد.
اگر فروغ نبود
افکار و اشعار و آثارش یعنی روحش هم نبودند.
اگر روح الله نبود
عکسش یعنی روحش در آیینه قمر هم دیده نمی شد.
جهانبینی ایدئآلیستی
برعکس
روح را مقدم بر ماده می داند.
مثلا
کاینات را مخلوق روح ویا خدا می داند.
عجب لاطائلاتی.
نتیجه نتیجه گیری منطقی و علی (با توجه به قانون علیت) ـ علمی از از این مزخرفات به شرح زیر خواهد بود:
برای کسب شجاعت
باید داوطلبانه سختی کشید.
برای کسب عقلانیت
باید داوطلبانه اشتباه کرد.
برای نیل به پیروزی
باید داوطلبانه تن به شکست داد.
اره
کاشتن درخت
بی اعتنا به استفاده از سایه اش
به باغبانی ربط دارد و نه به معنای زندگی
برای درک معنای زندگی باید به تفکر فلسفی مجهز گشت
اینکه نشانه بی فرهنگی وزیر فرهنگ طویله آن گو «لا» ست.
اولا
اندیشه را نمی توان انگ زد و غیرقانونی اعلام کرد.
اندیشه را اما می توان نقد کرد و اثبات و یا رد و نفی کرد.
ثانیا
صاحب اندیشه ای را هیچ خری در هیچ طویله ای غیرقانونی قلمداد نمی کند.
حتی شاه و شیخ
توده ای ها را اعدام کردند
ولی غیرقانونی اعلام نکردند.
حزب توده را منحل کردند و غیرقانونی اعلام کردند.
وزیر فرهنگ ان گو «لا» باید از شهان وشیخان عیران بیاموزند.
اعدام غیر قانونی به عوض اعلام غیر قانونی.
چون بشریت را نمی توان به طبقات قانونی و غیرقانونی طبقه بندی کرد
ثالثا از مساجد می توان مثلا به عنوان مدرسه و یا انبار غلات و تیمارستان و بیمارستان و غیره استفاده کرد.
سطل ننه ات طلبان ک هاین عخبار را منتشر می کنند
اگر فردا روی کار آیند
چه خواهند کرد؟
در مساجد را مهر و موم خواهند کرد
و
مردم را غیرقانونی؟
آره.
فرض کنیم
که
مهسا
سیاسی بوده است که دروغ شاخدار بی شرمانه ای بیش نیست.
به این دلیل باید کشته شود؟
مگر سکنه طویله ای حق سمتگیری سیاسی ندارند؟
فرض کنیم که مهسا با لباس مبتذل به طهران امده است
به دلیل طرز پوشش باید کشته شود؟
در عخبار امده است که داداش مهسا
التماس کرده که ما در طویله طهران غریبیم
به ما رحم کنید.
این به معنی فحاشی و عضویت در کومله مهسا ست؟
به کجای این طویله میتوان آویخت پالان را؟
اضلا
برای چی این طویله را عضو بریکس بدبخت می کنند؟
صمد
اصلا نمی دانست
که اندیشه چیست.
صمد
خری خرپرور بوده است
حقیقت هر چیز
در خود آن چیز است.
مثال:
حقیقت (خریت) خر
در خود خر است
و
نه در خرچران و خر پرور و خرسوار و خرفروش و خرشناس.
این اصل اساسی تئوری شناخت مارکسیستی است:
نقش تعیین کننده در دیالک یتک اوبژکت (موضوع) شناخت و سوبژکت شناخت (مثلا شنانده)
از آن اوبژکت شناخت است.
مهم نیست که اندیشه ای از کیست.
وحی منزل است ویا حدیث پیغمبر است و یا روایتی از فلان مرجع است
از اینشتین است ویا از ابن ملجم است.
مهم محتوای خود اندیشه است که باید در زیر ذره بین تحلیل قرار گیرد و به محک پراتیک زده شود.
قدرت یکی به حماقت دیگری نیاز دارد.
فرنگی
آره.
به این می گویند:
جفنگی فرنگی
در این جفنگ فرنگی
یک عالمه خرافه گنجانده شده است:
خرافه اول
قدرت = عقلانیت ویا علمیت
قدرتمند = عقل کل ویا علامه دهر
مثلا هیتلر و خمینی و پینوچه عقلای درجه اول و علامگان بی همتا بوده اند.
خرافه دوم
توده = رمه گاو و خر
حزب توده = طویله
مارکس و انگلس و لنین بی شعور و نفهم و کودن و خر بوده اند.
خرافه سوم
قدرتمندان (هیئت حاکمه) را توده خر روی کار می آورند و نه طبقات حاکمه خر پرور و یا خردپرور داخلی و خارجی.
خنده و گریه
دلبخواهی و باب میلی نیست.
مش چارلی
خنده و گریه دلبخواهی
اصلا خنده و گریه واقعی نیست.
ادا و اطواری توخالی است.
خنده و گریه به شرطی خنده و گریه است که خودجوش باشد.
خوب.
این حرف ابن سینا به چه معنی است؟
سعدی هم همین اندیشه را ابلاغ کرده است:
اندازه نگهدار که اندازه نکو ست.
اما منظور از حد و اندازه چیست؟
بر اساس چه معیار عینی و علمی می توان حد و اندازه را تعیین کرد؟
خوب.
محتوای این کاریکاتور شارلی عبدو چیست؟
این دو
هر دو
مرتجعین فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی اند که در صدد کسب سرکردگی در منطقه اند.
اگر با هم بجنگند به نفع کاریکاتورسازان است؟
شارلی عبدو
قبل از کشیدن کاریکاتور
اصلا می اندیشد؟
من - زور هرتسن از ادعای زیر چیست؟
« روح انسان با گذراندن تمام مراحل خودشناسی، شروع به کشف حقیقت میکند، یک ارگانیسم متقارن علمی، و یک ارگانیسم زنده.»
اصلا من ـ زور از حقیقت چیست؟
حقیقت چه ربطی به علم دارد؟
مفهوم حقیقت مگر از مفاهیم علمی است؟
هرتسن
به عوض بررسی ماتریالیستی ـ تاریخی جامعه بشری
دنبال آشتی کذایی می گردد و دو دسته عقیدتی انتزاعی را تحت عنوان مذهبیون و علمیون در مقابل هم قرار می دهد.
ضمنا هر دو را از محتوای طبقاتی شان تخلیه می کند.
آن سان که فقط پوسته ای از هر دو باقی میماند.
این هارت و پورت ها
مبتنی بر درک ایدئآلیستی و بند تنبانی از تاریخ اند و ارزش ندارند.
مارکسیسم
چندان رشد کرده که تحلیلی یقین مند از همه چیز هستی عرضه دارد و فاتحه ای بر خرافه بخواند.
عجب خرافاتی.
برف
باید خود برف باشد
نمیتوان باران گفت و ادعا کرد که باران همان برف است.
حرف
هم باید خود حرف باشد و نه هارت و یا پورت دلبخواهی و باب میلی.
جهل چه ربطی به جهنم دارد و فهم چه ربطی به جنت؟
من ـ زور از خرد و اندیشه چیست که در «ما» که سردسته خران جهانیم، نهان شده است؟
اندیشه چگونه تشکیل می یابد؟
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است
این انیدشه ای است؟
این اندیشه در حسن و حسین نهان شده است
و
یا
مستقل از بود و نبود حسن و حسین پدید امده است؟
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد!
هوشنگ_ابتهاج
معنی تحت اللفظی:
خلایق قدر هر مرد را پس از مرگش
می دانند.
این اندیشه
یکی از اندیشه های اساسی سایه بوده است و قابل تحلیل همه جانبه است:
این اندیشه سایه
اولا
کشفی سوسیولوژیکی است.
مثال:
گلستان ۱۰۱ سال بود که زنده بود.
وقتی عزرائیل علیه السلام
به مشقتی حسابش را می رسد،
خلایق شروع می کنند به سنجش قدر او.
می توان از این اندیشه سایه
به سنت زنده ستیزی ـ مرده ستایی رایج در جامعه رسید.
در خیلی از کشورها هم
پشت سر مرده فقط ذکر خیر می کنند.
این اندیشه سایه
ثانیا
به معنی دیرکرد در شناخت افراد خادم و خیر است.
شعار بازجویان ساواک
این بود که خاین نبودن کسی وقتی اثبات می شود که زیر شکنجه بمیرد.
به قول سایه
اقتصاد سیاسی
یک علم است.
مثل فیزیک و شیمی است.
فیزیک و شیمی عادلانه و ظالمانه
خرافه ای بیش نیست
عوپوزیسیون جنقوری
دچار فقر مفهومی تهوع انگیزی است.
مثل خود روحانیت می عندیشد و استدلال می کند.
مگس یکی از مهم ترین موجودات جهان و جنقوری است.
سیمرغ
یکی از مفاهیم همین سران تهی سر جنقوری است.
سیمرغ
اصلا وجود ندارد تا برتر از مگس باشد.
نماز جماعت است و یا نماز جمعیت؟
چرا یکی از ۴ تن آل ریا سرخود شده
و به عوض تبعیت از رئیس الریا ایستاده است؟
منظور از انسانیت چیست؟
خلایق
چه خر و چه خر پرور
با
مفاهیم انتزاعی از قبیل انسان، انسانیت، آزادی و غیره
خودفریبی و عوامفریبی میکنند.
مثال مشخصی راجع به انسانیت کذایی بزنید.
خریدن فالی از کودک پا برهنه فال فروشی؟
جوهر اصلی مارکسیسم و سوسیالیسم و کموینسم
هومانیسم و ناتورالیسم اصیل
انسانگرایی و طبیعتگرایی بی ریا و بی غل و غش
است.
مثال:
جامعه کوبا
هومانیستی تر و ناتورالیستی تر از طویله امریکا ست.
# یک دل غم زده را گر ز کرم شاد کنی
/ به ز صد مسجد ویرانه که آباد کنی
ﻣﺎﺩﺭﻡ می گفت ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻮﻣﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﻧﻤﺎﺯﺵ ﺗﺮﮎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ؛ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ؛ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ؛ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﯿﺮﻭﺩ؛ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺪﺍﯾﯿﺴﺖ...
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺩﺭ ﺩﻝ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻡ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ؛
ﻧﻤﺎﺯ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﻢ ﻭﻟﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ...
ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﭘﯿﻨﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ...
ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﻢ ﻭﻟﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﯾﺘﯿﻤﯽ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...
به صندوق صدقه پول نمی اندازم ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻓﺎﻝ ﻓﺮﻭﺵ ﻓﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﻢ ...
ﻣﺴﺠﺪ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﻦ ﮐﻠﯽ ﺩﻟﺶ ﺷﺎﺩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...
ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻏﻤﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺗﻮﻟﺪ ﻫﺮ ﻧﻮﺯﺍﺩﯼ ﺗﻮﻟﺪ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺑﻮﺳﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺗﺠﻠﯽ ﺍﻭ...
ﻣﺎﺩﺭﻡ؛. ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺧﺪﺍﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﯾﮑﯿﺴﺖ . ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﺳﺖ ﻧﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺁﻧﻬﺎ.
"فریدون فرخزاد"
نگذارید آنهایی که دیگر در بین ما نیستند به فراموشی سپرده شوند .
اگرچه
زن خر و خردستیز کم نیست.
ولی
زنان جهان و جنقوری
خردمندتر و خردگراتر از نران جهان و جنقوری اند.
اگر کسی شک داشت
فروغ را با فریدون مقایسه کند و به برتری عقلی زنان ایمان بیاورد.
تف بر طویله ای که توده ای محتاج کرم تاجر و ستمگر و غارتگر و استثمارگر کریمی باشند
من قبر کسانی را دیدم که رزم نکردند .
مبادا که بمیرند …
چه گوارا
من ـ زور از رزم چیست؟
خر تو خر مفهومی تأسف انگیزی و حتی تهوع انگیزی در ادبیات ما حاکم است.
رزم
یکی از زیرمفاهیم مبارزه (Kampf) است.
خلایق چه بسا زیرمفاهیم را با مفاهیم اصلی عوضی می گیرند.
چه بسا با زیرمفاهیم رزم و جنگ و نبرد و مصاف و غیره
هارت و پورت می کنند.
محتوای این زیرمفاهیم
به مراتب فقیرتر از محتوای مبارزه است.
منظور برشت از مبارزه
مبارزه طبقاتی است که به قول لنین چه نوع اصلی دارد.
این سه نوع اصلی مبارزه
کدامند؟
عجب لاطائلاتی قالی بافان جنقوری اسلامی دارند.
رهایی
قبل از همه
رهایش طبقاتی است.
رهایی
در جوامع مستعمره و نیمه متسعمره
رهایش ملی است.
آگاهی به چه معنی است؟
هر تفسیری از آکاهی قالی بافان ببافند،
در مقوله فلسفی شعور جا می گیرد
و
شعور
تایع وجود است.
شعور ساز دوم را می زند.
طرز تهیه نان
تعیین کننده جان (شعور) است
این چیزها الفبای مارکسیسم اند و ندانستن شان شرم انگیز است.
حتی قبل از تشکیل مارکسیسم
فویرباخ می دانست که
طرز تفکر در کاخ با کوخ متفاوت است
فقط نمی دانست که چرا و به چه دلیل.
چرا نمی دانست؟
طبقه حاکمه جنقوری اسلامی
نه شرقی ـ نه غربی
یعنی
ضد کمونیستی ـ ضد امپریالیستی است.
ضدیت طبقه حاکمه جنقوری اسلامی با امپریالیسم از موضع ارتجاعی فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ اسلامی است
و
ارتجاعی تر از امپریالیسم است.
مثل اولیگارشیسم
که
ضد کمونیستی و ضد امپریالیستی است
و
ارتجاعی تر از امپریالیسم است.
ضمنا
اقتصادی سیاسی عادلانه و ظالمانه وجود ندارد
جنقوری اسلامی اصلا اقتصاد سیاسی ندارد.
اقتصاد خرکی دارد.
اقتصاد از دید خمینی مال خر است.
هر آرمان و عقیده ای که سعی کند انسان خاصی را « مافوق انسان » نشان دهد، اسلحه خود را بر ضد همه بشریت هدف گیری نموده است.
مانس اشپربر
نویسنده اطریشی ـ فرانسوی
منظور حریف از انسان خاص چیست؟
مثال:
حضرت موسی را
یهودیت (آرمان خلق یهود)
از بقیه انسان ها متمایز می سازد.
کلیم الله (همگو با خدا) قلمداد می کند.
مگر یهودیت
ضد بشری است؟
همین کار را مسیحیت با حضرت عیسی می کند:
حضرت عیسی را
فرزند خدا قلمداد می کند.
مسیحیت آرمانی ضد بشری است؟
اسلام
حضرت محمد را رسول الله می داند و از بقیه انسان ها برتر می شمارد.
اسلام جریانی ضد بشری است؟
آرمان های غیرمذهبی
مثلا
فاشیسم
نژادی را برتر از نژادهای دیگر جا می زند و نه انسانی را.
فوندامنتالیسم اسلامی
امت اسلام را برتر از بقیه ملل جا می زند و نه این و ان را.
امپریالیسم امریکا در سنت امپراطوری برده داری روم ملت امریکا را ملت برگزیده جا می زند که رسالت خاصی دارد.
پانیسم
ملت کج و کوله خاص ترک و فارس و کرد و لر و عرب و غیره را ملت برتر جا می نند و نه این و آن را.
حرف حریف در این موارد صدق می کند.
فاشیسم و پانیسم و فوندامنتالیسم و امپریالیسم
جریانات ضد بشری اند.
جملات مبهم رئیسی ادامه دارد
سیمرغ
ما روزی پای منبر سیدعلی نشستیم
یک ساعت حرف زد
بدون اینکه حداقل یک اندیشه در کل حرف هایش باشد
بهترین تعریف این مواعظ آخوندها
لاطائلات است.
بی دلیل نیست که خیلی ها پای منبر آخوندها
خواب شان میبرد
اینها به عوض مغز در کله شلغم دارند
توان تفکر ندارند
عرعر خر غنی تر و بهتر از موعظه است
منظور از جامعه سوسیالیستی مشخصا چیست؟
جامعه سوسیالیستی حاضر و آماده وجود نداشته و نخواهد داشت.
جامعه سوسیالیستی
آجر به آجر
بنا می شود.
و این بنای جامعه سوسیالیستی
روند پر فراز و فرود و پیچیده و بغرنجی است که از گردنه دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت می گذرد:
طبقه کارگر
تحت رهبری حزبش
در آن واحد
هم جامعه کهنه را نوسازی میک ند و هم خویشتن خویش را.
طبقه کارگر تحت رهبری حزبش
ضمن پرورش خود به پرورش توده مبادرت می ورزد.
ساختمان جامعه سوسیالیستی
ساده و آسان نیست.
همه چیز این روند
تازه است.
طبقه کارگر تحت رهبری حزبش
در این روند دشوار
باید مارکسیسم بیاموزد و ضمنا بیاموزاند.
مارکسیسم باید توده ای شود.
همه باید فیلسسوف شوند.
ایده اساسی مارکس
توده ای کردن فلسفه بوده است
فلسفه از دید مارکس
باید از ملک خصوصی مشتی نخبه (معروف به فلاسفه) خارج شود و در اختیار توده قرار گیرد.
بدون تسلط به فلسفه (خرد کل اندیش)
نه میتوان منافع طبقه کارگر را شناخت و نه میتوان از ان دفاع کرد.
ما عمری در راه فراگیری فلسفه مارکسیستی جان کنده ایم
و هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
ما که قصد تعمیم توهم را نداشتیم.
هدایت گفته:
خیلی چیزها را نمیتوان گفت.
به نظر ما چیزی یافت نمی شود که قابل تبیین نباشد.
مگر اینکه از جنس توهم باشد.
بیشک
کسانی که سواد ندارند
و
فقر مفهومی دارند،
نمی توانند خیلی چیزها را تببین دارند.
هدایت
ولی کمبود مفهوم ندارد.
هدایت
حتما مفاهیم زبان فرانسه را هم در اختیار دارد.
یعنی دستش برای گفتن اندیشه اش باز است.
فرهاد از طبقه مولد و زحمتکش جامعه بوده است.
ولی
شخصیت هنری تراژیکی بوده است.
از سرتاپای فرهاد عاشق
خریت تراویده است.
فرهاد
مایه شرمندگی زحمتکشان
است
چرا وبه چه دلیل؟
بحث بر سر تو و علایق و سلایق تو و خلایق که نیست.
بحث بر سر افراد
کسب و کار خران و خر پروران است.
بحث ما بر سر افکار است
تا خلایق خردمند شوند و خر نشوند.
ما عمری خر بوده ایم و هیچ سودی از خریت نبرده ایم.
لامصبا
مارکسیسم بیاموزید تا رستگار شوید.
پریگوژین
مزدور نبود
یکی از اولیگارش های گردن کلفت کثافت روس بود
شبیه خود پوتین و پالان و چارق و چکمه و نعلین بود.
پریگوژین
عضو طبقه حاکمه طویله روسیه بود.
در طوایل طبقاتی
مبارزه طبقاتی شعله ور است.
مبارزه طبقاتی
فقط میان طبقات اصلی جامعه شعله نمی کشد.
فقط میان توده و طبقه حاکمه شعله نمی کشد.
مبارزه طبقاتی
چه بسا
میان اقشار مختلف طبقه حاکمه شعله می کشد.
مبارزه میان سیدعلی و موسوی
مبارزه میان شاه و شیخ
میارزه میان شازده و شیخ
ج. ج. اول
و
بخشا
ج. ج.. دوم
مبارزه درونطبقاتی بوده اند.
با رفتن شاه
زیربنای اقتصادی جامعه عوض نشده است
با امدن شازده هم عوض نخواهد شد.
در روسیه مبارزه درون طبقاتی میان اولیگارش های متضادالمنافع شعله ور است.
هر دو طرف این جبهه
تا مغز استخوان شان
مرتجع و ضد خلقی و ضد بشری اند.
اولیگارشیسم
بسان فوندامنتالیسم اسلامی
ارتجاعی تر از امپریالیسم است
تجلیل افراد
بدون تحلیل افکار
نوعی از عوامفریبی سنتی در جهان و جنقوری است.
با این سنت ارتجاعی مبتنی بر عوامفریبی بوده که افکار خمینی و اذنابش نادیده گرفته شده اند و خود او و شرکاء به مقام ائمه ارتقا داده شده اند و عکس شان در آیینه قمر دیده شده است و فاجعه آغاز شده است.
از قلیان
اندیشه ای مورد بحث قرار نمی گیرد و در عوض
پهلوانی از او و امثالهم ساخته می شود.
این با روح روشنگری علمی و انقلابی منافات دارد.
روشنگری باید سر سپرده حقیقت عینی باشد.
توده یار و یاور و تکیه گاهی جز حقیقت ندارد.
خط مشی قلیان تف انداز چیست؟
قلیان
چه الترناتیوی برای جنقوری در کله و یا حداقل در چنته دارند؟
شارو:
بریکس
یک ائتلاف ضد نظم جهانی و ضد ریاست هژمونی آمریکایی است
که چین اصلی ترین قدرت آن است.
شعارهای آنها
عدالت گستری و استعمارستیزی و فقر زدایی و کمک به کشورهای در حال توسعه بمنظور رسیدن به شکوفایی و توسعه پایدار است.
روی بریکس، محتوا و فونکسیون و وظیفه آن باید کار کرد.
بریکس
انجمنی (کلوبی) بی پایه، بی پرنسیپ و شلم شوربا ست که با دعوی آلترناتیویته نسبت به امپریالیسم تحت سرکردگی ایالات متحده امریکا تشکیل می یابد.
تحریف انجمن همکاری اقتصادی دول سوسیالیستی مرحوم و مغفور
ضمنا
به صورت انجمن بند تنبانی بریکس عرض اندام میکند.
بریکس فاقد کمترین محتوای طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی و حتی سمتگیری سیاسی و اخلاقی و ارزشی و اعتباری است.
بریکس
به هیچوجه من الوجوه
نمیتواند «یک ائتلاف ضد نظم جهانی و ضد ریاست هژمونی آمریکایی» باشد
برای ضدیت با بورژوازی امپریالیستی
به ماهیت عمیقا سوسیالیستی ـ کارگری نیاز مبرم است.
ترکیب بریکس
عمیقا ایراسیونال (ضد عقلی) است:
ج. خ. چین با دعوی رسیدن به سوسیالیسم
با کثیف ترین دول جهان (روسیه اولیگارشیستی، عربستان برده داری ـ فوندامنتالیستی ـ سنی، جنقوری تروریستی ـ فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی ـ شیعی، امارات متحده عربی فئودالیستی ـ فوندامنتالیستی ـ سنی، هندوستان شووینیستی ـ کاستیستی، آرژانتین خدا می داند، چیستی و غیره) دست به ائتلاف می زند.
در حالیکه هم با روسیه و هم با هندوستان
اختلافات سرحداتی - سرزمینی دارد و چه بسا به جنگ منجر شده اند.
من ـ زور از انقلاب چیست؟
تعویض حکومت مطلقه با مشروطه
تعویضی روبنایی است.
انقلاب
اما
تعویضی زیربنایی ـ اقتصادی است.
انقلاب
تعویض طبقه حاکمه است.
این الفبای مارکسیسم است.
بیگانگی با الفبای مارکسیسم
شرم انگیز است.
ما اصلا آدم نیستیم.
زحمت پرداختن به ما را به خودت مده.
تو به اندیشه بپرداز.
متدین واقعی
به نظر اشو کسی است که بی همه چیز باشد.
آدم باید خر باشد و عرعر را آموزه بپندارد.
همشیره.
به نظر بیندیش و نه به صاحب نظر.
حقیقت فقط و فقط در نظر است.
صاحب نظر
حمال نظر است.
نه کمتر و نه بیشتر.
عجب معیارهایی
عجب خرافاتی.
قسم به قبر قمر بنی هاشم
که شما معنی اجتماع را نمی دانید.
اجتماع به چه معنی است؟
تفاوت جامعه با اجتماع چیست؟
خر
ضد خردمند است
و
خردستیز
ضد خردگرا ست.
خر و خردستیز
کسی است که ادعا کند که بدون تعلقات ملی و مذهبی و نژادی کذایی و رنگ و غیره کسی وجود دارد.
خریت توانگر کند فرد را.
خبر کن حریف جهانگرد را.
ما
حوصله ای برای خواندن زباله نداریم.
ما
همین خرافه اشوی شیاد را تحلیل کرده ایم.
اگر ذره ای مغز اندیشنده در کله دارید، بطلان تحلیل ما را اثبات کنید.
هارت و پورت نکنید.
دهه سوم قرن بیست ویکم است.
بحث بر سر ادعای هدایت است.
اندیشه
اگر در کله تشکیل یابد،
دیر یا زود بر زبان آید.
بی اعتنا به مستمع.
بی اعتنا به درجه شعور مستمع.
دست خود فرد نیست.
مثال:
قصه های هدایت را خلایق چه بسا نمیخوانند و نمی فهمند.
هدایت اما بی اعتنا به این و آن
مجبور به نوشتن می شود
تا تخلیه فشار روحی و روانی و احساسی و عاطفی و غیره شود.
حسین منزوی
خیال خام پلنگ من، به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش، به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم، پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود
من و تو آن دو خطیم، آری! موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زِ آغاز، به یکدگر نرسیدن بود
گل شکفته خداحافظ، اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من، به نام دیدن و چیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود
پایان
این بهترین شعر منزوی است.
باید تحلیل شود.
صائب نوحه سرا
بهشت در ترک خواهش و تمنا ست.
این تصور صائب از یهشت
به معنی سلب عینیت و واقعیت از بهشت است
به معنی اعطای سوبژکتیویته (ذهنیت) به بهشت است.
ذهنیتی که مبتنی بر ریاضت است.
بهشت به نظر صائب
در بی اعتنایی سوبزکتیو به بهشت است.
صائب
هر جا به کسی خوش گذشت، همانجا بهشت او ست.
صائب
اکنون ادعای اولش را فراموش می کندد و عینیت و اقعیت بهشت را بدان برمی گرداند.
ولی سوبژکتیویته (ذهنیت) بهشت را حفظ می کند
ضمنا
بهشت را فردیت و خاصیت می بخشد.
یعنی بهشت را سلب عامیت میکند.
بهشت به چیزی فردی ـ دلبخواهی ـ خصوصی ـ شخصی استحاله می یابد.
صائب
اگر دل ادم سیاه نباشد، همه جا بهشت است.
صائب
بهشت سلب عامیت شده را
دوباره واقعیت و عینیت میبخشد
ولی تابع سوبژکتیویته (ذهنیت) می سازد.
یعنی دیالک تیک عینی و ذهنی را وارونه می سازد.
اگر دل کذایی خری تیره نباشد
دوزخ هم برایش بهشت می شود.
صائب
جز عقل اندیشنده
کم و کسری ندارد.
سیاوش کسرایی
مهاجرت
• با عبور از خط ویرانه ی مرز تو، وطن
• ما به جغرافی جان، وسعت دنیا دادیم
• خیل دُرنا بودیم و به یک سیر بلند
• تن آواره به تاریکی شب ها دادیم
• نه همه وحشت جان بود، در این کوچ سیاه
• بر پر و بال، بسی بار خطا می بردیم
• داده دیروز ز کف، سوخته آینده و باز
• هم نه معلوم که ره سوی کجا می بردیم
• به همه جای جهان بال کشیدیم، ولی
• دل شوریده در آن لانه ی دلتنگ تو ماند
• غوطه خوردیم به صد بحر و به امواج زدیم
• باز بر بال و پر سوخته مان، رنگ تو ماند
• می گذشتیم به پرواز و از این غم، آگاه
• که بود مقصد پایانی ما در پس پشت
• آه از آن یار و دیاران دمادم شده دور
• وای از این صبر گدازان به هر لحظه درشت
• روز پر ریخت و شب ـ خسته تن ـ از راه بماند
• ما ولی پا به سر قله هر سال زدیم
• هر چه کردیم ز بی تابی و هر جا که شدیم
• در هوای تو برای تو پر و بال زدیم
• یک دم از یاد تو غافل نگذشتیم و نشد
• که نپرسیم به سرآمده ات را از باد
• کوه ها سنگ صبورند، ولی می گویند
• هر چه از هجر، کشیدیم در آنها فریاد
• می سراییم سرودی که ز خون بال گرفت
• می رسانیم پیام تو به عشاق جهان
• تا به یک روز، یکی روز به زیبایی وصل
• باز گردیم به سوی تو همه مژده فشان
پایان
کسانی که این خرافات را سر هم بندی میکنند
از نعمت خرد کل اندیش محرومند.
اعضای جامعه را بر اساس سواد و فریب و جهل و گناه و تیاه و حیانت و جنایت نمی توان طبقه بندی کرد و عوامفریبی نکرد.
هر کس در جامعه
جایگاهی دارد و بر اساس جایگاه جامعتی اش قابل ارزیابی است
وجود جامعتی هر کس
تعیین کننده شعور جامعتی او ست
آره.
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
همین کتاب ناصر تاجر
سبب شد که ما با سخنانی از ارانی و مارکس و غیره آشنا شویم
و
سگ هار توده های قند هار شویم
ابراهیم گلستان:
« من صریحا و رودررو به آقای بازرگان گفتم:
تو میگویی سنگینی آب، ميكروب را زیر خودش میکشد و لِه میکند!
کسی که ترمودینامیک خوانده، آخر این چهجور فکرکردن است
گفت: خب، میکشد.
اما به همین سادگی، به اين چيزها فکر نکرده بود.
استاد دانشگاه هم بود،
آزادیخواه هم بود،
ولی دیدید که چه کارهایی هم کردند و چه شد...».
خوب.
محتوای این هارت و پورت گلستان چیست؟
بازارگان
هزار سال قبل
کتابی تحت عنوان اثبات وجود خدا
ترجمه کرده است.
در این کتاب به اثبات مته متیکی وجود خدا پرداخته است.
یعنی
خر بوده است.
خر چگونه می تواند آزاد و آزادی خواه باشد؟
ضمنا
ترمودینامیک
چه ربطی به رد خرافه میکروب کشی آب دارد؟
علاوه بر این، بازرگان در تله ویزیون علنا گفت:
غلط کردیم و عنگلاب کردیم.
بازارگان چه کارهایی کرد؟
برای مدتی موقت ازش استفاده کردند و بعد کنارش گذاشتند.
مصدق
مثل ۹۹ درصد مردم
نه معنی آزادی را می دانست و نه معنی استقلال را.
راستی
منظور از ازادی و استقلال چیست؟
بیشک
خر
نه
می تواند
مختار (آزداد) باشد
و
نه
می تواند خودمختار (مستقل) باشد.
راستی چرا و به چه دلیل؟
یک احساساتی هست
یک چیزهایی هست
که نمی شود به دیگری فهماند
نمی شود گفت
آدم را مسخره می کنند
هدایت
چیزی که قابل تبیین نباشد وجود ندارد.
هدایت متوهم است
و
توهم را نمیتوان تبیین داشت.
اولا تمامی روش های مبارزاتی
اعتراضات و اعتصابات و مبارزات قهرامیز انتزاعی مردمی نیستند.
مبارزات سیاسی و اقتصادی و ایده ئولوژیکی اند
تشکیل احزاب سیاسی است
که از وحدت شان جبهه ای تشکیل شود
روشنگری علمی و انقلابی است که توده را تنویر کند
مرزبندی ها را روشن سازد.
ضمنا بدون حمایت طبقه ای اجتماعی
هیچ انقلابی پیروز نمی شود.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور
آرزو بر زنان و جوانان و کودکان
عار نیست.
قرن ۲۱
قرن انقلاب نیست.
قرن عنگلاب است.
من که چشمم نخورد آب از این «من»، «ما» ها
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور
اشو
هم خر است و هم خردستیز:
اشو
معنی حرف دهن خود را حتی نمی فهمد:
متدین یعنی دیندار.
اشو
کسی را متدین واقعی می داند که مثل مدفوع خشکیده باشد:
نه بویی داشته باشد و نه خاصیتی.
نه تعلقات مذهبی
داشته باشد
نه تعلقات ملی
نه تعلقات نژادی.
حتی رنگی نداشته باشد
یعنی اصلا وجود نداشته باشد
یعنی اصلا واقعی نباشد.
یعنی انتزاعی و ذهنی باشد.
یعنی وجود خارجی نداشته باشد.
فقط متعلق به انسانیت باشد.
انسانیتی که انتزاعی است
انسانیتی
که
فقط در ذهن کپک زده شیادان وجود دارد.
اخلاق حاکم
در هر جامعه
اخلاق طبقه حاکمه است.
دولت
هم
بسان اخلاق و مذهب و هنر و غیره
یکی از عناصر روبنایی است و تابع زیربنا ست.
اولا
سران و سرداران جنقوری
کدام نقاط قوت را دارند
تا شیطان بخواهد بپوشاند؟
ثانیا
مگر شیطان بیکار است که سراغ زباله ها برود؟
قحط آدم که نیست.
ضمنا شیطان
خر که نیست.
*شهرهای کوچک و مشکلات بانوان تنها*
هر کدام از ما مشکلات عدیده ای پیرامون خود و در جامعه می بینیم که همه را بنوعی درگیرخود میکند..اما بانوانِ تنها
در شهرهای کوچک،زندانیِ آداب و رسوم از سویی و حرف وحدیث های کوته بینانه از
سوی دیگر هستند..
دوستی که بیش از دو دهه س با همسرش متارکه کرده وتنها زندگی میکنه تعریف میکرد: روزی پیامکی از همسر سابقم آمد که توپیده بود:خانم اگر قصد ازدواج مجدد داری آبرومندانه ازدواج کن ولی آبروریزی نکن..ایشون میگفت حال سکته پیدا کردم،دستها وپاهام انگار فلج شدن وافسوس خوردم که چرا با دو دهه زندگی شبیه به راهبه ها باید این تهمت متوجه من بشه...بسیار فکر کردم ،کجای کار من خطا بوده؟؟؟
ناگهان بیاد آوردم که دوهفته قبل یک آقا برای تعمیر کولر اومده بود که ظاهرِ برازنده وموجّهی داشت..و حالا کدام همسایه این را بعنوان خطا به همسر سابق من گزارش کرده بود؟؟
در ادامه میگفت دو سه روز بعد که باز بدلیل نوسان برق،کولر مشکل داشت پیش مغازه ی الکتریکی محل رفتم و خواهش کردم تعمیر کار دیگری بفرسته...
میگفت برگشتم منزل و بعد از یکساعت تماس گرفتند که تعمیرکار جدیدی فرستادیم..چادر وچاقچور کردم و منتظر ماندم..زنگ زدند ..تعمیرکارجدید بود...
خدایِ بزرگ....این مصیبتو کجای دلم بزارم..تعمیرکار جدید انگار دوقلوی آلن دلون بود...
به داخل ساختمان راهنماییش کردم و خودم از ترس توّهم مردم،در حیاط را
طاق باز گذاشتم و روی صندلی وسط
دو لنگه در نشستم...ایهاالناس...والا آلن دلون مبارک خانواده ش باشه...خیالتون راحت من زیر گرمای پنجاه درجه نشستم
تا ایشون تشریف ببره وخیال شما راحت
بشه....
دهها خاطره گفت و من رنج و غم زندانی بودنش
را حس کردم...کاش فقط یک نوع زندان داشتیم و نه بی نهایت...
شریف زندگی کردن بخصوص برای خانم ها،خیلی هزینه داره.
آزادی و دموکراسی برای ما،از نان شب واجب تره..و برای آن می جنگیم..
سمتگیری سیاسی اعضای جامعه
امری طبیعی است.
این حق هر کس است
که
بسته به پایگاه طبقاتی اش
سنگر طبقاتی و سمتگیری سیاسی کند.
شما
در بهترین حالت
می توانید افکار افراد را به چالش علمی و منطقی بکشید.
البته اگر خودتان غیر از هارت و پورت توخالی مبتنی بر خالی بندی
چیزی دارید.
شما حق تعیین تکلیف به این و آن را ندارید.
حتی کریم متمدن تر از شما ست:
لا اکراه فی الدین.
حتی بابا طاهر رئآلیست تر و راسیونالیست تر از شما بوده است:
متاع کفر و دین
بی مشتری نیست:
گروهی،
آن،
گروهی،
این
پسندند.
این جفنگ - جمله
به چه زبانی است؟
من ـ زور جلیلی جنقوری اسلامی از این جفنگ چیست؟
یکی از آشکارترین نشانههای ورشکستگی اخلاقی که گریبان فرهنگ امروزه را گرفته است
این نگاه مُدگونه به مسائل اخلاقی است که به بهترین شکل در این جمله خلاصه شده است: «سیاه و سفید وجود ندارد، فقط خاکستری وجود دارد.
شین
اخلاق (اتیک)
عنصری روبنایی ـ ایده ئولوژیکی است
روبنای ایده ئولوژیکی
تابع زیربنای اقتصادی است.
اخلاق (اتیک)
چیزی طبقاتی است و نه فرهنگی:
هر طبقه اجتماعی اخلاق خاص خود را دارد.
مشخصه مرکزی و مهم نیچه ئیسم (فاشیسم، امپریالیسم)، فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
نیهلیسم اخلاقی است.
یعنی اخلاق ستیزی است.
بیشترین فیلم های پورنو در زمان سیطره فاشیسم در اروپا تولید شد.
جنقوری اسلامی
شهر نو را به آتش کشیده و کشور نو ساخته است
امپریالیسم
سکنه جهان را به جنده تبدیل کرده است و جهان را به جنده خانه.
کودکان مردم از سنین کودکستان به عنوان جنده «تربیت» امپریالیستی می شوند.
این ورشکستگی فرهنگی نیست.
این اخلاق ستیزی امپریالیستی است.
شعار
سیاه و سفید وجود ندارد، فقط خاکستری وجود دارد.
شعاری اخلاقی و یا ضد اخلاقی نیست.
شعاری معرفتی - نظری است.
می توان تصحیحش کرد:
سیاه و سفید به تنهایی وجود ندارد،
دیالک تیکی از سیاه و سفید وجود دارد
ما شب و روز تصحیح می کنیم و خرمن دشنام هر خری را درو می کنیم.
آنکه از نبرد با دشمن تامین معاش میکند، علاقه دارد تا دشمنش زنده بماند.
نیچه
ایراد اصلی این هارت و پورت لاشخور
تحریف مبارزه طبقاتی به مبارزه فردی
از
سویی
و
تحریف منافع طبقاتی
به
منفعت شخصی
از
سوی دیگر
است.
مثال:
سطر سطر لاطائلات نیچه
بر ضد پرولتاریا و ایده ئولوژی پرولتاریا (مارکسیسم) است.
یعنی به برکت «نبرد با دشمن» نان میخورد.
بی انکه به زنده ماندن پرولتاریا و تقویت مارکسیسم
علاقه ای داشته باشد.
جنگ امپریالیستی جهانی اول
که از سال ها قبل
به نیت تجدید تقسیم جهان میان دول امپریالیستی
تدارک دیده شده بود،
به بهانه ترور شازده اطریش در یوگوسلاوی
شعله ور شد و اروپا را به گورستان پهناوری مبدل ساخت.
هر رخدادی از گردنه دیالک تیک ضرورت و تصادف می گذرد.
ضرورت همیشه به صورت تصادف جامه عمل می پوشد.
جنگ امپریالیستی جهانی اول
به هر بهانه دیگری هم می توانست شعله ور شود.
ندا و مهسا
بهانه بوده اند.
هر کس دیگری هم می توانست بهانه شود.
ندا و مهسا
احتمالا
اصلا سیاسی نبوده اند.
در جنقوری اسلامی
نه زندانی سیاسی
وجود دارد
نه
آزاد سیاسی
نه
سازمان سیاسی
و
نه
حتی شخصیت سیاسی.
در جنقوری اسلامی
فقط عوامفریب مزور و ریاکار و بندباز و باندباز وجود دارد.
ادامه دارد.
۱۴۰۲ شهریور ۴, شنبه
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۴۳)
میم حجری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر