شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت دوازدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)
بخش سوم
۱
چو باز آمد از عیش و شادی به جای
مرا دید و گفت:
ای خداوند رأی
نه این ریسمان می برد با من اش
که احسان کمندی است در گردنش
معنی تحت اللفظی:
وقتی از جشن برگشت، چشمش به من افتاد و گفت:
دلیل دنباله روی گوسفند از من، نه ریسمان، بلکه احسان (جو خوردن از دست من) است.
سعدی
در این دو بیت شعر،
دیالک تیک جبر و اختیار
را
به شکل دیالک تیک احسان و دنباله روی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن جبر (احسان) می داند.
کاری که سعدی در نهایت معصومیت انجام می دهد، آموزش ترفند وابسته سازی است،
آموزش شیوه نوکرپروی و بنده پروری است.
سعدی و حدود یکصد سال بعد حافظ نمی خواهند بردگی انسان به وسیله انسان پایان یابد.
آندو حفظ و تحکیم نظام اجتماعی فئودالی ـ بنده داری را بر پرچم ایدئولوژیکی خود نگاشته اند:
حافظ
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند.
معنی تحت اللفظی:
کار به ازای دستمزد، نوعی گدایی است.
تو گدایی نکن، بندگی کن.
چون برده داران شیوه بنده پروری را می دانند.
احسان
احتمالا
در شرایط اجتماعی خاصی،
آنگاه که هنوز نیروهای مولده توسعه بسیار نازلی داشته اند و انسان قادر به تولید کافی مایحتاج عمومی نبود، برای جلوگیری از مرگ اعضای همبود از گرسنگی کشف و مرسوم شده است.
سعدی ۶۵۵ سال بعد از هجرت پیامبر
همچنان بدان چسبیده و آن را برای تخریب شخصیت اکثریت اعضای جامعه و وابسته و نوکر کردن آنها به طبقات استثمارگر مورد سوء استفاده قرار می دهد.
او
برای توجیه گدائی و نظام پاسدار گدائی
به هر وسیله ممکن متوسل می شود.
جو و علوفه دادن به گوسفند
برای پروار کردن آن است،
برای استفاده از گوشت، شیر، پشم و تولید مثل و تکثیر آن است.
سعدی
همین روند و روال را به رابطه میان انسانها منتقل می کند.
اربابان باید به توده های فاقد وسایل تولید و مواد خام احسان کنند، تا ریسمانی نامرئی بر گردن شان نهند، سوارشان شوند، حاصل کارشان را تصاحب کنند، کودکان شان را به عنوان بنده، نوکر، کلفت، غلام و کنیز به کار گیرند و اگر رنگ و روئی داشتند، بفروشند و یا مورد بهره کشی جنسی قرار دهند.
در ورای شعارهای ظاهرا هومانیستی سعدی،
ماهیت پراگماتیستی طرز تفکر فئودالی او پنهان شده است.
در قلب شعارهای چپ نما و عوامفریب سعدی
واقعیت چرکین و ننگین جامعه طبقاتی می تپد و وجود هر خردمندی را از ریشه به لرزه می افکند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر