کیتی هندرسون
برگردان
میم حجری
در بیمارستانی
پرستارهای شبکار مشغول کارند
و
آدم خیلی خیلی پیری
چشمانش را می بندد
و
برای آخرین بار
می خوابد.
در همان بیمارستان، در طبقه دیگری،
نوزادی از مادر زاده می شود.
مادر و پدرش
نوزاد را در بغل می گیرند و خوشحالند.
در هنگامه ای که تقریبا همه آدم ها خفته اند،
زندگی این نوزاد شروع می شود.
از جلوی بیمارستان و مغازه ها و اداره های بسته در خیابان های خالی
قطاری از قیر شب می گذرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر