ولتر
هر کس که از انجام کار خیر خود داری ورزد، مقصر است.
آره.
مش ولتر.
ما ۲۰ سال است که بی انتظار پشیزی
مفت و مجانی
شب و رزو
پارس می کنیم.
ولی گوش شنوایی نیست.
خیلی ها سنگپاره می اندازند و پرخاش می کنند.
مقصر کیست و تقصیر کیست و چیست؟
چهان شده جنده خانه چند طبقه.
همه چیز در خدمت بند تنبان است.
کافکا:
راه ها با رفتن در انها
تشکیل می یابند.
این خرافه کافکا
به معنی تقدم رهرو بر راه است.
راه ولی تعریف دارد و بی اعتنایی به تعریف استاندارد مفاهیم
دال بر خریت و خردستیزی و خر پروری است.
راه
در دیالک تیک میداء و مقصد وجود دارد.
راه
پل پیوند میان مبداء و مقصد است.
درست به همین دلیل
معین است و نه نامعین.
عینی است و ن همیلی.
اوبژکتیو است و ن هسوبژکتیو.
رفتن خرکی از مسیری الکی به تشکیل راه منجر نمی شود.
تنها ره رهایی ترور مسلحانه
یاوه بوده است و خواهد بود.
مارکسیسم بیاموزیم تا از نشخوار لاطائلات هر ننه قمر و دده دمر
بی نیاز گردیم و ترک خریت کنیم و ادم شویم
شما عقیده به تمکین و تصوف و تسلیم دارید، با اینهمه تصدیق کنید که مذهب مسیح تنها بهحال پولداران و زورمندان سودمند بوده است.
داستایوفسکی.
داستایوفسکی
آخوندی بی عمامه و بی عبا بوده است.
مشخصه مهم اخوندجماعت
پرسه زدن در سطح پدیده ها و هارت و پورت عوامفریبانه است.
یعنی
ظاهر چیزها را دیدن و ذات آنها را عمدا فراموش کردن است.
مسیحیت
دین تسلیم و تمکین است.
اسلام هم به همین سان.
تسلیم و تعرض ولی رابطه اند و رابطه دو طرف دارد:
سؤال این است که تسلیم کی در مقابل کی؟
تعرض کی بر کی؟
مسیحیت و اسلام هر دو دین طبقه اجتماعی برده دار اند
خدای هر دو معبود (برده دار، ارباب) است و بشریت عبد و بنده و برده و سرسپرده و وابسته است.
مسیحیت و اسلام
ایده ئولوژی طبقه برده دار است
منظور مسیحیت و اسلام از تمکین و تسلیم
تمکین و تسلیم توده برده و بنده و عبد در مقابل طبقه برده دار است.
یهودیت بر خلاف مسیحیت و اسلام
دین توده برده است.
دین قوم یهود بوده است که برده بوده است
گاندی
پاکسازی فساد بایدمثل نظافت پله ها از بالا شروع شود.
تحسین برانگیز این است که گاندی با فوت و فن نظافت آشنا ست.
شرم انگیز این است که گاندی با الفبای مارکسیسم بیگانه است.
مبارزه با فساد
بد نیست.
راه حل مسائل اما نیست.
درست به همین دلیل
فساد از مفاهیم مد روز و مدرن امپریالیسم است که مفسد فی الارض است.
واژه فساد
مثل نقل و نبات
شب و روز به خورد خلایق داده می شود تا طبقه حاکمه و حاکمیت طبقاتی
ماستمالی شود و فراموش شود.
منظور از بالا در جامعه بشری چیست؟
سید علی و حواریون؟
پوتین و پالان و ترامپ و برلسکونی و مرکل و ماکرون و عردوغان و این و آن؟
اینها که همه کاره نیستند.
اینها مأمور معذور طبقات حاکمه اند.
طبقه حاکمه اما نه چیزی مجرد و انتزاعی، بلکه چیزی مشخص است.
توسعه واقعیت عینی
از
نبات به انسان
از جمادی مردم و نامی (نبات) شدم
وز نما (نبات) مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
مولانا
اینگه بورگ باخمان
تاریخ
معلم مدام است.
ولی محصل ندارد.
تاریخ
یعنی جامعه در تحول مدامش.
تاریخ و جامعه
بر خلاف تصور اینگه بورگ
سوبژکت (فاعل، معلم) نیست، بلکه اوبژکت است.
تاریخ و جامعه
را
می توان بررسی مارکسیستی کرد و از تاریخ و جامعه درس عبرت گرفت
به همان سان که از خرابه های مداین
درس عبرت گرفته خاقانی.
هان ای دل عبرت بین
از دیده (آنچه که می بینی، از اوبزکت، از تاریخ) عبر کن (عبرت بگیر) هان
ایوان مداین را آیینه عربت دان.
عجب خرافه ای.
احمق کسی است که خیال میکند که دیگران یعنی دگراندیشان احمقند.
هیچ موجودی در طبیعت و جامعه بشری
احمق نیست.
در طبیعت و جامعه بشری
تقسیم کار هست و هر کس در زمینه حرفه و صنعت و رشته خاص خود علامه است.
بقال علامه تر از حمال نیست
عطار علامه تر از نجار نیست.
معلم علامه تر از حفار نیست.
منظور از اندیشیدن چیست؟
حتی جانوران خر نیستند، بلکه «می اندیشند.»
پرنده امروز با پرنده صد سال قبل یکی نیست.
مثال:
با تغییر محیط زیست
خیلی از پرندگان
دیگر کوچ نمی کنند.
خیلی از حیوانات
طرز تلاش خود برای معاش را مورد تجدید نظر قرار داده اند.
مثلا
میمون ها به عوض جستن غذا در طبیعت
به غارت کیف و ماشین توریست های می پردازند.
خیلی از پرنده ها
همسفره مشتریان رستوران های هوای آزاد می شوند.
این چیزها نتیجه اندیشیدن جانوان اند.
حریفه خر
خیال میکند که فقط خودش می عندیشد.
بشر بسته به تعلقات طبقاتی اش
قدیسان و مقدسات خود را تعیین می کند.
مثال:
برای بورژوا
سود
مقدس است.
مقدس برای پرولتاریا چیست؟
هیچ تمدنی از بیرون خراب نمی شود از درون خراب می وشد
حریف
این جمله حریف
فقط
در
تحلیل نهایی
درست است.
یعین دقیق و درست نیست.
مثل جمله معروف سعدی
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی سیرت زیبا بیار.
حالا بگویید چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم.
تا ما هم برای اموات تان صد پارس بلند بفرستیم.
نام کدام کتاب را؟
تو اصلا سخنان روزا نمی خوانی و نمی خواهی بخوانی و چیزی بدانی.
تو مثل سوبژکتیویست ها (آخوندها و فاشیستها)
به افراد گیر می دهی تا به افکار نپردازی.
چون سواد نداری.
تو فقط هارت و پورت توخالی می کنی تا خودنمایی کنی.
بردگی به آن معنا نیست
که شما
در قبال پولی ناچیز،
برای کسی
بیگاری بکشید؛
بردگی آن است که
به افکار پوچ و پوسیده
پایبند باشید
و افکار غلط را ترویج دهید .
حریف
کلمه له کلمه این هارت و پورت حریف
خرافی و ضد علمی است:
بردگی
و هر چیز دیگر
به تنهایی وجود ندارد.
بردگی در دیالک تیک آزادی و بردگی وجود دارد.
هر تعریفی از بردگی داشته باشیم، فقط در چارچوب دیالک تیکی اش قابل بحث است.
بردگی مادی (جامعتی، طبقاتی، تولیدی)
در فرم های تاریخی مختلفش
مثلا در جامعه برده داری، فئودالی و سرمایه داری
مقدم بر بردگی فکری و ایده ئولوژیکی و عقیدتی است.
به قول رسول اکرم
خلایق به دین ملوک شان (پادشاهانشان، طبقات حاکمه) می گروند.
به قول مارکس
شعور حاکم در هر جامعه = شعور طبقه حاکمه در ان جامعه
تعیین کننده در دیالک تیک وجود و شعور
وجود است و شعور تاریع وجود است.
جهان بینی حریف
در این هارت و پورت
ایدئآلیستی (پادرهوا، وارونه) است.
مثل جهان بینی روحانیت است.
به زبان فویرباخ (حکیم بورژوایی ـ آلمانی)
طرز تفکر در کاخ ضد طرز تفکر در کوخ است.
دلیلش این است که طرز تهیه نان (وجود جامعتی) سکنه کاخ با طرز تهیه نان سکنه کوخ
تفاوت و تضاد دارد.
مارکسیسم بیاموزیم
تا دنبال پوپر ها و پوتین ها و پالان ها و چکمه ها و چارق ها و نعلین ها نیفتیم
جهالت واقعی
نداشتن آگاهی نیست،
بلکه روگردانی
از به دست آوردن آن است.
کارل_پوپر
منظور پوپر (علامه امپریالیستی)
از آگاهی
نه آگاهی
بلکه لاطائلات امپریالیستی است.
مثلا
لاطائلات خود پوپر
آگاهی بخش اند؟
کسی که جامعه بشری را
بسته به معیار بند تنبانی من دراوردی
به جامعه باز و جامعه بسته طبقه بندی می کند،
خرپرور است و یا خرد گستر و آگاهی بخش؟
کسی که خرافات پوپر را تبلیغ میکند
خر و خرپرور است و یا خردمند و خردگستر؟
جهالت به چه معنی است؟
جهالت از مفاهیم فقهی است.
مثلا حضرت محمد
جامعه قبل از برده داری (قبل از ظهور حضرت محمد و تبلیغ اسلام به مثابه ایده ئولوژی نظام جامعتی برده داری) را عهد جاهلیت و هر معترض و منتقدی را ابوجهل نامیده است
و
اسلام را علم عالی جا زده و مسلمانان را علامه دهر.
هیچ موجودی در طبیعت و جامعه بشری
جاهل و نادان نیست.
در طبیعت و جامعه بشری
تقسیم کار هست و هر کس در زمینه حرفه و صنعت و رتشه خاص خود علامه است.
پوپر علامه تر از پالان دوز نیست
عطار علامه تر از نجار نیست.
معلم علامه تر از حفار نیست.
بهترین تیمارستان
طبیعت است.
فرنگی
سرلشکر ریاضی
وقتی وزیر جنگ بود
گزارشی از یک سرباز میرسد
که فلان سرباز مشروب میخورد و خواستار محاکمه او بودند.
سرلشکر ریاضی
فکر میکند که اگر آن سرباز را نصیحت کند به صراط مستقیم هدایت میشود
و
از میخواری دست برمی دارد.
خلاصه
سرباز را احضار میک ند و به او میگوید :
اگر عرق نخوری تو را وکیلباشی خواهم کرد
سرباز جواب می دهد:
وقتی عرق میخورم
سرلشکر میشوم
حالا شما با نخوردن عرق مرا میخواهید وکیل باشی کنید !
بالابلند عشوهگر نقشباز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
میترسم از خرابی ایمان که میبرد
محراب ابروی تو حضور نماز من
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
بر خود چو شمع خنده زنان گریه میکنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من
حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من
حافظ
شاه دوست پرور دشمن گداز
مشد حافظ
در بدر دیار غربت شده بود و علیرغم داشتن ثروت چندین میلیارد دلاری در حساب های بانکی اش
کسی پناهش نداد
تنها یاری که به یاری اش شتافت
فرعون مصر بود
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت زین و گهی زین به پشت
ترجمه معیوبی است
به همین دلیل تحلیلش دشوار است.
مزدور
کار به ازای مزد می کند.
مزدور ابزار است که مورد استفاده قرار داده می شود.
مزدور مثل چاقو ست
با چاقو
هم میتوان سیب و سیب زمینی پوست کند و نوش جان کرد
و
هم می توان سر همنوع را برید و کیف لاشخور کرد.
چاقو و ابزار تابع آماج است.
تعیین کننده نه چاقو ابزار و مزدور
بلکه اماج است.
در دیالک تیک حاکمیت و حکومت (مزدرویت، مأموریت، نوکریت، نمایندگیت)
نقش تعیین کننده از ان حاکمیت است
یعنی از ان طبقات حاکمه است.
به همین دلیل
کسی که شعار مرگ بر این و آن می دهد
اگر خر پرور نباشد، خر است.
چون این و ان مزدورند و مأمورند و معذورند.
این و آن اما در این کسب و کار میلیونر می شوند.
ترامپ در مدت ریاست ۵۴ ـ ساله اش
۵ میلیارد دلار بر ثروت خود و حواریونش اضافه شد.
در حساب بانکی توله سیدعلی
۲۰ سال قبل
۷۹۲ میلیون دلار وجود داشت.
حقوق ماهانه بادی گارد نوه امام
بیش از حقوق ده ساله کارگران است
همت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند که سلیمان شود
همت اگر پایه فزایی کند
پَشّه بی بال، هُمایی کند
همت اگر پای به میدان نهد
گوی فلک در خَم چوگان نهد
به هر کاری که همت بسته گردد
اگر خاری بُود، گل دسته گردد
ماری
به شرطها و شروطها
مثال:
ما ۲۰ سال است
که
شب و روز
پارس می کنیم.
بیش از ۲۰۰ هزار اندیشه منتشر کرده ایم.
همت بیشتر از این را کسی نداشته است.
از این ۲۰۰ اندیشه
ماری که از «دوستان» قدیم ما ست.
حتی یکی را نخوانده است.
همت به شرطی مؤثر می افتد که شرایط مناسب باشند.
استتار استراتژیکی نباتات برای حراست حیات خود از گزند دشمنان
عنصر اقتصادی؟
بحث بر سر دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی است.
و نه بر سر اقتصاد.
جامعه بشری
مثل عمارتی است.
و
مثل عمارت از دو بخش اساسی تشکیل یافته است:
زیربنا و روبنا.
سعدی ۷۰۰ سال قبل از مارکس می دانست:
خانه
از پای بست (زیربنا) ویران است
خواجه
در فکر نقش ایوان (روبنا) است.
یعنی
در دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
یعنی در دیالک تیک حاکمیت و حکومت (قدرت سیاسی، دولت)
یعنی در دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه
نقش تعیین کننده از ان زیربنای اقتصادی (حاکمیت طبقاتی، طبقه حاکمه) است.
این یکی از مهم ترین دیالک تیک های جامعه بشری است.
مثال:
در ترکیه و بم
زلزله ای موجب تخریب شهری و مرگ ۴۰ هزار شهروند می شود.
چون زیربنای این ساختمان ها سست بوده است (خانه ها از پای بست ویران بوده اند. فقط روبنای شان (نقش ایوان شان) زیبا بوده است.)
همین زلزله در ژاپن رخ می دهد
و
خون از دماغ کسی جاری نمی شود و شهر ویران نمی شود
چون پای بست خانه ها مستحکم است
ریــــا
بر روی ما نگاه خدا خنده میزند.
هر چند ره به ساحل لطفش نبردهايم
زيرا چو زاهدان سيه كار خرقه پوش
پنهان ز ديدگان خدا مِی نخوردهايم
پيشانی ار ز داغ گناهی سيه شود
بهتر ز داغ مهر نماز ، از سر ريا
نام خدا نبردن از آن بهْ كه زير لب
بهر فريب خلق بگویی : خدا خدا
ما را چه غم كه شيخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او میگشايد او كه به لطف و صفای خويش
گویی كه خاک طينت ما را ز غم سرشت
طوفان طعنه خنده ی ما را ز لب نَشست
كوهيم و در میانه ی دريا نشستهايم
چون سينه جای گوهر يكتای راستیست
زين رو به موج حادثه ، تنها نشستهايم
مائيم ما كه طعنه ی زاهد شنيدهايم
مائيم ما كه جامه ی تقوی دريدهايم
زيرا درون جامه به جز پيكر فريب
زين هاديانِ راهِ حقيقت نديده ايم!
آن آتشی كه در دل ما شعله میكشيد
گر در میان دامن شيخ اوفتاده بود
ديگر به ما كه سوختهايم از شرار عشق
نام گناهكاره ی رسوا ، نداده بود
بگذار تا به طعنه بگويند ، مردمان
در گوش هم حكايت عشق مدام! ما
«هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جريده ی عالم دوام ما»
فروغ فرخزاد
خیلی دردناکه
وقتی کسی دیگه بهت احتیاج نداره
رفتارش باهات عوض می شه!
حریفه
اولا
این امری طبیعی است.
یعنی شامل حال همه می شود.
یعنی قاعده است و نه استثناء.
دست خود فرد هم نیست.
اگر کسی به چیزی نیاز داشته باشد که خری و یا لاشخوری دارد،
بی اختیار
عاشق خر و لاشخور می شود تا ان چیز را به دست آورد و رفع احتیاج کند.
ثانیا
واکنش طبیعی افراد
صدهزار بار بهتر از تظاهر و تئاتر و تزویر و ریا ست.
یعنی
باید سپاسگزار چنین کسی بود و نه آزرده از او.
دوستی همیشه مبتنی بر منافع مشترک است.
اگر منافع مشترک نباشد
دوستی می تواند به دشمنی حتی تبدیل شود.
ضمنا
خلایق دنبال بند تنبان اند.
کسانی که الکی لایک می زنند
به عکس لایک می زنند و ن هبه اندیشه.
اندیشه اگر دو سه کلمه بیشتر باشد
اصلا خوانده نمی شود
فهمیدن و موضع گرفتن
پیشکش اجنه
اوپتیمیسم (خوش بینی فلسفی)
لیاقت دیدن آسمان ابی در ورای ابرهای تیره است.
فرنگی
آره.
اوپتیمیسم (خوش بینی فلسفی) و پسیمیسم ( بدبینی فلسفی)
فقط علت و دلیل معرفتی و بینشی و باهوشی ندارد.
قبل از داتشن علت و دلیل معرفتی و بینشی و باهوشی
علت و دلیل طبقاتی دارد.
نمایندگان طبقات مرتجع
همه از دم پسیمیست اند
( از شوپنهاور تا نیچه)
بی آن که کر و کور و خر باشند.
خوب.
اگر غیر از پرونده سازی برای دگراندیشان و ترور فکری و فیزیکی و شخصیتی آنها هنری داری،
از موضع نظری خودت
دفاع تئوریکی بکن.
ما بیش از ۱۰۰۰ صفحه تحلیل در رابطه با صمد
منتشر کرده ایم.
چرا تاکنون کسی نظری نداده؟
چرا خودت اصلا دم نزده ای؟
چرا فقط فحاشی و مداحی و چاپلوسی و چاقوکشی می کنند و می کنید؟
این گوی و این میدان.
بفرما و تحلیل ما را نقد کن.
هنر شما ها عوامفریبی سرشته به خودفریبی است.
نه سواد دارید و نه صداقت.
قدرت سیاسی
انعکاس قدرت اقتصادی است.
مثال:
سران دولت ها
وزرا و نمایندگان پارلمان ها و مسئولان و مدیران و غیره
قدرت دارند.
قدرت فرم (قالب و قابلمه) است.
تعیین کننده اما در دیالک تیک فرم و محتوا (قابلمه و غذا)
نه فرم
نه قدرت
بلکه محتوا
یعنی غذا ست.
دولت و یا حکومت به مثابه فرم
تابع حاکمیت بطبقاتی (طبقه حاکمه، ساختار اقتصادی)ه مثابه محتوا ست.
خیلی ها
شعار مرگ بر شاه و یا شیخ می دهند
در رسانه ها هم به نیت عوامفریبی
دولت مردان و مسئولان و مدیران
را
به نقد می کشند.
بی لیاقت و یا بی تدبیر جا می زنند.
پوتین و پالان و سید علی و رئیسی و این و آن را نقد می کنند.
اینها اما ساز دوم را می زنند
نوکر و مأمورند.
نوکر و مأمور طبقات حاکمه اند که کسی اسمی از ان نمی برد.
برای اینکه طبقات حاکمه
از جنس اجنه اند و نامرئی اند.
اگر شاه و شیخ و پوتین و پالان بمیرند و یا اعدام شوند
باز هم مسئله حل نمی شود
چه بسا بدتر هم می شود.
قحط نوکر که نیست.
چای پوتین و پالان و شاه و شیخ را لاشخور دیگری می گیرد و در طویله به همان لولای مولا می گردد.
قدرت یکی از مفاهیم جامعه شناسی است.
مفهوم معروفی است که جامعه شناسی بورژوایی هنوز تعریف دقیق روشنی از آن
ارائه نداده است.
قدرت مفهوم گل و گشادی است.
خشک آمد کِشتگاه من
در جوارِ کشتِ همسایه.
گرچه می گویند: "می گریند روی
ساحلِ نزدیک
سوگواران در میانِ سوگواران. "
قاصدِ روزانِ ابری، داروگ !
کی می رسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درونِ کومه ی تاریکِ من
که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدارِ دنده های نی به دیوارِ اتاقم
دارد از خشکیش می ترکد
-چون دلِ یاران که در هجرانِ یاران
قاصدِ روزانِ ابری ، داروگ !
کی می رسد باران؟
#نیما_یوشیج
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
اکنون ۳۰ سال آزگار است
که
خلایق
در خیلی جاها
به روز قبیله اخوان افتاده اند:
فاتحان شهرهای رفته بر باد اند.
مثلا
در خرابات شام که روزی روزگاری اسمش سوریه بود.
در خرابات یمن که جنگ بی پایان و بی معنای طوطی با قوطی شعله ور است
در خرابات اوکرین که جنگ پوتین با پالان ادامه دارد و آبست فاجعه است.
دنیا پر از آدمای خوبه
اگه نمیتونی یکی از اونارو پیدا کنی
خودت یکی از اونا باش
حریفه
منظور از آدم خوب چیست؟
مشخصه مهم آدم خوب چیست؟
خلایق با حرف های مجرد (انتزاعی) و مبهم شان
ما را می کشند.
خوبی و بدی باید به طور مشخص تعریف شود.
مثال:
سلیمان تروریست
برای خیلی ها مظهر خیر و خوبی است و در تشییع جناره اش
خیلی ها از جان شیرین و فرهاد
حتی می گذرند.
همین سلیمان برای خیلی های دیگر
موجودی مرتجع، عهد بوقی، عقب مانده و عوامفریب بوده است.
خوبی و بدی نسبی اند:
گروهی
آن
گروهی
این پسندند.
مثال بود.
در مثال نباید درجا زد.
خوبی کردن کردوکاری عینی است و نه میلی.
آب و نان و مسکن و بهداشتی که جامعه بشری را زنده نگه می دارد
توسط توده بی همه چیز تولید می شود.
توده
مظهر خیر در جامعه و جهان توده است
توده
خدا ست.
توده
حق دارد که زندگی اش بهتر شود و حتی اداره جامعه و جهان را در دست گیرد.
موگراسی حقیقی
یعنی
کمونیسم
یعنی توده فرمایی.
اخلاقیات امپریایلستی راسل
به درد عمه اش می خورند.
عجب خرافه ای.
خرترین کس نمی تواند خردمندترین کس باشد.
سقراط
از فلاسفه کج و کوله ایدئالیسم است.
برشت در قصه های آقای کوینر
سقراط را به دلیل لاطائلاتش و جهان بینی ایدئالیستی اش
مورد تمسخر قرار داده است.
نظرات سقراط به درد عمه اش می خورند.
سقراط ندانمگرایی را ایدئالیزه می کند و به عرش اعلی م برد.
اخوان غازی از خودراضی
با شمایم با شمایانم ،
ای شمایان هرکه در هر جامه ، در هر جای ، بر هر پای
آی !
نسل بی گُند ، آی !
معنی تحت اللفظی:
ای نسل بی خایه (توسری خور، بی لیاقت، زباله).
سخنم با شما ست.
من دگر از این تماشاها و دیدنها
شوکت افسانهیِ پارین نهادن در بر ناچیزیِ امروز،
شاهشهر قصه را دانستن و آنگاه
دیدنِ این بینوا چرکین،
همچو مسکین روستای کور و کودن ، پیر
پوزخند طعنه و تسخَر
از نگاه دوست یا دشمن شنیدنها و دیدنها ،
خسته شد روحم، به تنگ آمد دلم ، جانم به لب آمد؛
معنی تحت اللفظی:
من از مقایسه گذشته پرشکوه خود با زمان حال نکبت بار خود
توسط شما
به تنگ آمده ام.
بس که آمد دوست ، دشمن رفت
بس که آمد روز و شب آمد.
یا مرا نابود کن ، با خاک یکسان کن ، بروبَم جای
یا بسازم همچو پارین ، نسل بی گُند ، آی !!))
های !!
معنی تحت اللفظی:
چه بسا کسا که به عنوان دوست آمدند و به عنوان دشمن رفتند
(ویا با امدن دوست، دشمن رفت)
چه بسا که روز رسید و شب شد.
یا مرا بکش و یا جامعه ای مثل ۲۵۰۰ سال قبل بساز.
ممدرضا کجاست
مش مهدی.
او همین عندرز تو را می خواست عملی کند
جشن هم گرفت و رجز هم خواند.
قصد کوروش شدن داشت.
ما که پس از عمری خریت و عرعر
اخیرا در دیار بیگانه
سگ شده ایم،
نه طرفدار کوروش بزرگ
بلکه هوادار گوگوش بزرگیم و بی خیال ماضی و مضارع تو به دنبال تکه استخوانی له له می زنیم تا از گرسنگی نمیریم.
صلح چیزی است که ما انسانها ــ در زندگیِ خود، خانوادهی خود، جوامعِ خود، کشورِ خود و دنیایمان ــ به دنبالش هستیم. و با این همه، دوباره داریم در سایهی جنگ در اروپا زندگی میکنیم.
آسو
نه صلح به تنهایی وجود دارد و نه جنگ.
دیالک تیک جنگ و صلح وجود دارد.
این دیالک تیک را حتی تولستوی می شناخت که مؤلف رمانی جنگ و صلح است.
دیالک تیک جنگ و صلح
یکی از فرم های دیالک تیک حرکت و سکون (از دیالک تیک های ماتریالیسم دیالک تیکی) است.
دیالک تیک بیاموزیم تا رستگار شویم
آره.
نظر راسل
غلط و خرافی و ضد علمی است.
دیالک تیک داد و ستد
دیالک تیک یونیورسالی است.
حتی در روز قیامت معتبر است.
کسی که در این دینا احسان و انفاق و دستگیری از همنوع نکرده
در ان دینا
نمیتواند انتظار پاداش داشته باشد و با کله به اعماق دوزخ پرتاب می شود.
بیداد و یا بی عدالتی ویا ظلم
مبتنی بر بی اعتنایی به همین دیالک تیک است.
بیداد = ستد چیزی از کسی
بدون دادن چیز درخوری به ازای آن به ان کس است.
اگر برای اینکه آدم خوبی هستی، انتظار پاداش داری،
آدم خوبی نیستی!
برتراند راسل
چرا و به چه دلیل
مش راسل؟
مثال:
فرض کنیم
کسی
دار و ندارش را
برای حمایت از زلزله زدگان، آوارگان، سیل زدگان و غیره صرف می کند، یعنی آدم خوبی است.
چنین کسی نباید
در ایام فقر و بیماری وضعف و پیری نباید
انتظار حمایت از جامعه داشته باشد؟
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود.
حافظ
معنی تحت اللفظی:
بوی زلف تو هر شب تا سحر مونس جان ما ست.
اگر شک داشتی از صبا بپرس.
حافظ
در این بیت غزل
دیالک تیک قاصد و پیام
را
به شکل دیالک تیک باد صبا و بوی زلف یار
بسط می دهد.
باد صبا حامل و حمال بوی زلف یار است.
حافظ قاصدان دربار سلاطین و خوانین را
در مفهوم صبا
مورد تجرید قرار داده است.
صبا یکی از مفاهیم مهم در شعر خواجه است.
زمان مرا پیر نمی کند، بلکه بیشتر برای طبیعت من تزیین میکند؟
این جمله
هم
به لحاظ انشایی
تق و لق است
و
هم
به لحاظ علمی
غلط است.
زمان چیست؟
کسی که این سخنان لنین بینوا را ترجمه کرده،
نه فقط
سواد مارکسیستی
نداشته،
بلکه حتی حرف زدن بلد نبوده است.
«اینکه چه نوع حکومتی بر سرکار بیاید اهمیتش بهمراتب بیشتر از سرنگون کردن یک رژیم است.
ما می خواهیم به نظم جدید وبهتری در جامعه دست یابیم:
در این جامعه جدید و بهتر، نه ثروتمند و نه فقیر باید وجود داشته باشد.
همه باید کار کنند
نه یک مشت ثروتمند، بلکه همه زحمتکشان باید از ثمره کار مشترک خود بهره مند شوند.
ماشینها و سایر پیشرفتها باید کار همه را آسانتر کنند و نه اینکه عدهای را قادر به ثروتمند شدن با هزینه میلیونها و دهها میلیون نفر کنند.
این جامعه جدید و بهتر، جامعه سوسیالیستی نامیده می شود...»
نعمت خدا
۱- پدرم دستم را گرفته بود میبرد مدرسه. انگار هزار سال پیش بود . باران نم نمک می بارید. سر کوچه تکه نانی افتاده بود . پدر خم شد . نان را برداشت . بوسید . گذاشت لای درز دیوار.
آنوقت رو بمن کرد و گفت: نعمت خداست . نباید زیر دست وپا باشد.
۲- دارم به حرف های پیر مردی گوش میدهم . کلاس درسی است در جایی از آن فلات طاعونی. نمیدانم دبیرستان است یا دانشگاهی.
میگوید: مادرم پنج تومان بمن داد گفت پسر جان برو از دکان نانوایی ده تا نان بخر.
پول را گرفتم رفتم نانوایی. پنج تومان به اکبر آقای نانوا دادم و گفتم : مامانم گفته ده تا نان لطفا.
اکبر آقا پول را گرفت نان ها را گذاشت روی پیشخوان.
شمردم دیدم بجای ده تا نان یازده تا داده است.
گفتم : اکبر آقا ! اینکه یازده تاست. من پول ده تا نان را داده ام.
اکبر آقا گفت: مگر نمیدانی؟ دیشب باران آمده است. باران نعمت خداست. طبیعت نعمت هایش را بما ارزانی داشته ما هم باید این نعمت ها را با دیگران قسمت کنیم.
مرد بغض کرده بود . اشکش در آمده بود . کم مانده بود های های بگرید .
میگفت: می بینی مردم چه رابطه ای با طبیعت داشتند؟ می بینی چگونه مردم نعمت های طبیعت را پاس میداشتند ؟
و بعد با بغضی در گلو میگوید : چه اتفاقی افتاد که به نکبت و فلاکت امروزی رسیدیم ؟
۳-گفت : اسم اعظم خدا « نان » است.
گفت در قحط نشابور ای عجب
میگذشتم گرسنه چل روز وشب
نه شنیدم هیچ جا بانگ نماز
نه دری از هیچ مسجد بود باز
پس بدانستم که « نان» نام خداست
نقطه جمعیت و بنیاد ماست
« مصیبت نامه عطار نیشابوری»
چه کسی می گوید
که
کریم
حکیم نیست؟
کریم در این دو آیه
دیالک تیک خاص و عام را به خدمت گرفته است:
زن و برده
بالاعم (به طور عام، به مثابه انسان، به مثابه اشرف موجودات) برابرند
و بالاخص (به طور خاص یعنی مثلا در طویله های طبقاتی برده داری، فئودالی و سرمایه داری) نابرابر.
اگر کریم حکیم ( فیلسوف)
معرکه نیست
پس معرکه کیست؟
میگویم دوستتدارم
و تو چونان
گلدان اطلسی که در صبحگاهان آب مینوشد
زیباتر میشوی!
آنگاه خورشید از بین برگهایت
به جهان دست میساید
و میروبد از خاک،باران را!
میگویم دوستت دارم
بازوانت انگور میدهند
هوای مست گونهات،
که به آغوشم افتاد،
شعر میخوانم
تا هوا زنده بماند
آب زنده بماند
خورشید زنده بماند
انگور زنده بماند
و اتاق چشم ببندد
تا شاید اطلسی با طعمی گس!
بگوید من نیز...
پایان
بند زیر در این شعر به لحاظ پیوند معنوی (معنایی) تق و لق و بی ارتباط است:
میگویم دوستت دارم
بازوانت انگور میدهند
هوای مست گونهات،
که به آغوشم افتاد،
نظر به پشت سر انداز
تا ببینی چقدر پیشرفت کرده ای.
فرنگی
این اندرز برای کسانی است که آینده ندارند.
آینده داران
در تلاش تدارک و طرح ریزی آینده ای بهتر و دیگرند
ما خودت را عن فرند می کنیم. باید التماس کنی که ما لاطائلاتت را نقد کنیم.
توهین به چه معنی است؟
بیسواد نامیدن بیسواد
و
عوامفریب نامیدن عوامفریب
و
خرپرور نامیدن خر پرور
توهین به بیسواد و عوامفریب و خر پرور است؟
زباله های صمد را بخوانید و ببینید.
مثال:
صمد مرگ پدر را به آرزوی فرزند تبدیل می کند.
صمد کین پدر در دل فرزند می پرورد.
صمد
در گند و گاو تربیتی فوندامنتالیستی اش
از تنبیه بدنی در مدارس دفاع میک ند.
شاه مترقی تر از صمد و جلال و اخوندها بوده است
اخوان
مگر دیگر فروغ ایزدی آذر مقدس نیست ؟
مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست ؟
زمین گندید ،
آیا بر فراز آسمان کس نیست ؟
گسسته است زنجیر هزار اهریمنی تر ز آن که در بند دماوندست
پشوتن مرده است آیا ؟
و برف جاودان بارنده سام گرد را سنگ سیاهی کرده است آیا ؟
سخن می گفت ، سر در غار کرده ، شهریار شهر سنگستان
سخن می گفت با تاریکی خلوت
تو پنداری مغی دلمرده در آتشگهی خاموش
ز بیداد انیران شکوه ها می کرد
ستم های فرنگ و ترک و تازی را
شکایت با شکسته بازوان میترا می کرد
غمان قرن ها را زار می نالید
حزین آوای او در غار می گشت و صدا می کرد.
- ... غم دل با تو گویم غار !
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟
صدا نالنده پاسخ داد :
....اری نیست ؟!
پایان
مگر دیگر فروغ ایزدی آذر مقدس نیست ؟
مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست ؟
زمین گندید ،
آیا بر فراز آسمان کس نیست ؟
در این بند آغازین این شعر
جهان بینی و جامعه شناسی خرکی اخوان آشکار می گردد.
اخوان مثل اخوندها
خیال میکند که جهان و جامعه
رشد نمی کند و توسعه و تکامل نمی یابد
بلکه مثل لاشه ای می ماند و می گندد.
این هنوز چیزی نیست.
اخوان خیال میکند که منجی موعود ایزد و هفت انونشه واهی است و نه توده و حزب انقلابی و خردگرای توده.
دقیقا مثل آخوندها که منجی موعود را امام هزارساله خفته در چاه جمکران می دانند و همه چیز را حکمت الهی می نامند.
من در شعر با مضمون کاری ندارم و اساسا با مضمون شروع نمیکنم معتقدم هرکسی مضمون را در درون خود دارد یعنی باید داشته باشد و بگذارد خودبه خود بروز کند
علی سیران
بگذارید این لاطائلات مشد علی را تجزیه و بعد تحلیل کنیم:
الف
من در شعر با مضمون کاری ندارم
مضمون و یا محتوا به تنهایی وجود ندارد تا مشد علی بدان اعتنا بکند و یا نکند.
محتوا در دیالک تیک فرم و محتوا وجود دارد.
و نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن محتوا و یا مضمون است.
بی اعتنایی به مضمون و محتوا عملا و عینا به معنی تخزیب دیالک تیک فرم و محتوا، دور انداختن محتوا و مطلق کردن فرم است.
به معنی فرمالیسم مبتذل است.
به معنی تبدیل شعر به جیغ بنفش است که حتی از عرعر بدتر است.
چون عرعر مضمون و محتوا دارد.
ب
و اساسا با مضمون شروع نمیکنم
معتقدم هرکسی مضمون را در درون خود دارد
اکنون معلوم می شود که مشد علی اصلا معنی مضمون شعر را نمیداند.
مضمون شعر و هر عرعر حتی در خود شعر و عرعر است و نه در شاعر و خر.
مشد علی معتقد (؟) است که مضمون عرعر در خر و مضمون شعر در شاعر خرتر از خر است و نه در خود شعر و عرعر.
پ
یعنی باید داشته باشد و بگذارد خودبه خود بروز کند
نتیجه گیری عرعری مشد علی
این است که مضمون خود ش با پای خودش به طور خودی از شاعر به شعر و از خر به عرعر منتقل می شود.
شعرای طویله جنقوری چنین اند در دهه سوم قرن بیست و یکم
صمد بهرنگی
مبلغ آنارشیسم و فاشیسم و بدریرن دشمن کودکان جامعه بوده است.
مراد صمد و فدائیان
جلال آل احمد بوده که فاشیست و فوندامنتالیست و ضد کمونیست بوده است
و به دروغ ادعا کرد ه و شایع کرده که صمد را ساواک در ارس کشته است.
لاطائلات صمد
نه ارزش هنری دارند و نه ارزش نظری
زباله اند و به درد زباله دانی می خورند
این بدان معنی است که نباتات خر نیستند.
نباتات نیاکان ما هستند که خر شده ایم
نباتات با همدیگر حرف می زنند.
محیط خود را می شناسند
سعادت هرکس
عمدتا
بسته به این است که او جهان را چگونه می بیند.
فرنگی مبلغ خنده خرکی
هی فرنگی جفنگی
قضیه درست بر عکس است.
تصور هر کس از جهان
بسته به طرز زندگی او ست.
طرز نگرش و تفکر در کاخ
ضد طرز نگرش و تفکر در کوخ است.
به قول فویرباخ فرنگی
اولا
بستگی به این دارد که بچه چه کسی باشی.
ایام کودکی بچه گدا کجا و ایام کودکی بچه تاجر و بچه سرمایه دار و بچه فئودال کجا؟
ثانیا
ایام کودکی
ایام وابستگی است.
ایام ناقص العقلی است.
نه شیرین بلکه تلخ است.
نه آرزو کردنی
بلکه منزجر شدنی است.
ایام کودکی که هیچ
ما حاضر نیستیم حتی به دیروز برگردیم.
ماضی برای مرده ها ست.
پس زندان جای اربابان است؟
مگر جنقوری اسلامی
جامعه کمونیستی است؟
هر کس
از ابن نظر منحصر به فرد است
که
نمی توان کسی پیدا کرد که صد در صد مثل دیگری باشد.
هر کس و هر چیز و هر جانور
حتی
هویت خاص خود را دارد.
امپریالیسم
پس از حمله پوتین به پالان
به افزایش سرسام آور بودجه نظامی
و
تشکیل باندهای میلیتاریستی ـ هسته ای روی اورده است.
حمله پوتین به پالان
بزرگترین خدمت به امپریالیسم و بدترین خیانت به بشریت بوده است.
حتی دول بی طرف اروپا
به عضویت در ناتو اقدام کرده اند.
اولیگارشیسم
ارتجاعی تر از امپریالیسم است.
اولیگارشیسم
شبیه فوندامنتالیسم است.
کثافت محض است
دانش تجربی نتیجه تجربه است. آدم که از قبل نمی داند. اگر می دانستیم اصلا شروع به کار فکری نمی کردیم. چه می توان کرد وقتی مجبور به فرار شده ای و دوست کیمیا ست؟
محمد علی جمالزاده
شصت سال پیش در مقاله ای در آغاز اصلاحات ارضی نوشت:
" اگر وسیله تحقیق میداشتیم و می توانستیم منشا مالکیت های ارضی موجود در ایران را روشن کنیم، بدون شک به این نتیجه می رسیم که پایه این مالکیت ها یا تصرف عدوانی بوده است یا عطیه سلطانی."
آره.
نان به نرخ روز خوردن در عیران زمین
از قدیم بوده است.
ولی هر کس که آمده چیزی بر ان مزید کرده است و به اینجا رسیده ایم
که
غیر از اعتماد به حرف همنوع
همه چیز داریم.
چرا جمال زاده
۱۰ سال قبل از انقلاب سفید و اصلاحات ارضی
از این حرف ها نزده؟
نکند نمی دانسته و تازگی ها دو زاری اش افتاده
فاصله ی ما تا مرگ
گاهی فقط به اندازه ی یک نفر است
این یک نفر را که بردارید ، فقط می ماند مرگ.
مارگریت_یورسنار
این یاوه مگی
بدان معنی است
که
زندگی هر کس
وابسته به بود و نبود کسی است.
اولا
چنین نیست.
سعدی ۸۰۰ سال قبل می دانست.
شرم مان باید اگر ما در قرن ۲۱ ندانیم.
ابر و باد و مه و خورشید و بشر در کار اند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت بخوری
ثانیا
به حال کسی که زندگی اش در این و آن خلاصه شده باشد
باید نشست و بی نیاز از نوحه و مرثیه و تازیانه و زجر و شکنجه
زار زار گریست.
چرا و به چه دلیل؟
کرکس و کفتار و کلاغ و شغال و روباه و مگس و سگ و غیره
زحمتکشان ارجمند طبیعت اند
رفتگران و نظافت چیان طبیعت اند.
دشمنان طبقاتی شاه و شیخ اند.
غربت و عسرت و ذلت. کسانی که می توانند دوست ما شوند نمیت وانند در فیسبوک و تویتر و غیره باشند
جنقوری اسلامی
جامعه ای طبقاتی است
و
اعضای هر طبقه اجتماعی
مواضع فکری و طبقاتی خاص خود را دارند.
ما مهتدی را نمی شناسیم.
نظرات اعضای جامعه را میتوان تحلیل کرد.
ولی نباید و نمی توان به دگراندیشان پوزه بند زد.
سردار تنگسیری
صحبت به زبان فارسی برای هر شناوری که بخواهد از تنگه هرمز عبور کند الزامیست
تنگه هرمز بین المللی است
این شما هستید که باید زبان بینالمللی را یاد بگیرید
کانال سوئز هم کانال بین المللی است.
پس
هر عابری باید عربی عرعر کند.
هنر عیرانیان
بردن آبروی ایران و ایرانی است.
همین مسیح علی نجات را رسانه های امپریالیستی
به عنوان تنها رهبر زنان ایران جا می زنند.
قحط شخصیت است در جنقوری اسلامی.
مسیح خودش زن امام جمعه قم بوده است.
از همدمان و خوانندگان محفل خاتمی بوده است.
هنر عیرانی جماعت
بردن آبروی ایران و ایرانی است
فرق هم نمی کند که شاه باشند و یا شیخ
زن باشند و یا نر
چپ باشند و یا راست.
این جماعت
هنر دیگری ندارند.
آخر الزمان است و همه چیز تهوع آور.
توهین به مسلمانان و تحقیر آنان
توسط کسانی مد شده که در عمرشان روی کتاب ندیده اند.
به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟
مسلمانان
چه کم از یهودیان و مسیحیان و بودائیان و هندوان و غیره دارند؟
چرا و به چه دلیل من ـ تقی
به این نتیجه مطلقا غلط
رسیده اید؟
امپریالیسم از جریان زن زندگی آزادی
حمایت همه جانبه کرده است.
عشق مهم است اما مهارت عشق ورزیدن مهمتر از خودِ عشق است
حریف
قبل از پرداختن به مفهوم عشق
باید پرسید:
چرا و به چه دلیل عشق ورزیدن مهم تر از عشق است؟
این بدان می ماند که بگوییم:
طرز خوردن نان
مهمتر از خود نان است.
طرز عرعر
مهمتر از خود عرعر است.
به زبان فلسفی
فرم
مهمتر از محتوا ست.
قابلمه مهمتر از قورمه سبزی است.
عشق چیست؟
عشق = وابستگی بی اختیارو بی اراده به چیزی ویا کسی.
اگر منظور از عشق این باشد،
عشق نوعی ذلت است و نه عزت.
نوعی زباله وارگی است.
توهین به شآن انسان است.
شرم انگیز و تهوع انگیز است.
کسروی
شباهت عظیمی به روحانیت دارد.
کسروی
مثل روحاینت
در سطح قضایا پرسه می زند و گرد و خاک به پا می کند.
مثل روحانیت
فریفته ظواهر امور است و عاجز از درک ماهیت قضایا و افراد.
کسروی نمی داند که مذهب چیست
روحانیت کیست.
جامعه اصلا چیست.
ساختار جامعه از چه قرار است.
به همین دلیل
به این و آن گیر می دهد.
بشریت
خواهی ـ نخواهی
بر سر دو راهی زیر ایستاده است:
یا فراگیری مشقت بار مارکسیسم و خروج از خطه خریت و ورود به عالم آدمیت
و
یا درجا زدن در خریت و عوامفریبی سرشته به خود فریبی
کسب روابط بیشتر و بهتر با دیگران :
احترام سایرین موجب می شود تا ما با افراد بیشتری ارتباط داشته باشیم و دیگران تمایل داشته باشند تا جایی که می توانند به ما کمک کنند و به حرفهای ما گوش دهند وبا ما همکاری کنند
پرویز
کسب روابط
مفهوم دقیق و درستی نیست.
برقراری روابط دقیق و درست است.
احترام
به شرطی احترام است که مستدل باشد
و
نه
مصلحتی و الکی.
رابطه با همنوع
بد نیست.
ولی تعیین کننده در دیالک تیک کمیت و کیفیت
کیفیت است.
رابطه داشتن با یک طویله خر (به قول سعدی)
ارزش رابطه داشتن با یک خردمند را ندارد.
هدف از برقراری رابطه
نه خر کردن دیگران و سوار شدن بر انها
بلکه همکاری و هماندیشی و هماموزی و همرزمی باید باشد.
آن طفل سالخورده ابرو سفید کوژ
گم کرده راه وادی ایمن، کنون منم
ماندم به های و هوی شب زندگان، اسیر
عمری گذشت و گرد مزاری به دامنم..
در جامعه طبقاتی
نمی توان بدون دروغ سر کرد.
ضمنا
به قول سعدی
دروغ مصلحت امیز بهتر از راست فتنه انگیز است.
راست و دروغ مهم نیست.
مهم کشف حقیقت و حقیقت پرستی (صداقت) است
همین ها
در زمان شاه حرف دیگری زده اند.
این جماعت
نان به نرخ روز می خورند.
اهل تزویر و تملق و تظاهر و تقیه و تئاتر و تعارف و ریا هستند.
زباله اند.
ما پادشاه را کشتیم،
سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم. حالا تنها چیزی که گیرمان آمده، یک پادشاه جدید است که از قبلی بهتر نیست.
اینجا سرزمینی است که برای آزادی جنگیدیم ولی حالا برای نان میجنگیم. نکتهی عدالت این است که همه وقتی برابر میشوند که مردهاند..
بینوایان، ویکتور هوگ
ویکتور «هو» گو شبیه ماکسیم گورکی است.
هر دو ذلت را می بینند و بسته به بضاعت معرفتی هنری ـ بند تنبانی
توصیفش می کنند.
ولی بر خلاف مارکس و انگلس و لنین
دیالک تیک ذلت و رسالت را نمی بینند.
خلایق باید دست از طوطی وشی بردارند و به هماندیشی بپردازند تا انشاء الله صد سال دیگر
خوداندیشی بیاموزند.
انقلاب اجتماعی چیست و دلیل وقوعش و آماج و رسالت تاریخی سوبژکت رهبری کننده اش چیست؟
پادشاهان فئودالی فرانسه را با سران انقلابی ـ بورژوایی فرانسه بکسان تصور کردن، نشانه خریت است و نه نشانه ژرف اندیشی و خردمندی.
ذلت حاکم بر جامعه در دوران فئودالی هم قابل مقایسه با ذلت ناشی از انباشت سرمایه در سیستم اجتماعی بورژوایی نیست.
طبیعت
به بشر
تره حتی خرد نمی کند
چه رسد به اینکه نیازی به حمایت بشر داشته باشد.
بشر
باید به فکر خودش باشد.
طبیعت
خدا ست
و می تواند
اراده خود را به همه کس در همه جا دیکته کند و همه را اچمز سازد.
ویروسی چسکی
می تواند بشریت را به زانو در آورد
سنگ آسمانی سرگردانی می تواند زمین را به جهنمی مبدل سازد و
فاتحه ای بر حیات به طور کلی بخواند.
حقیقت
گیاه (نبات) رویین تنی است.
هر چقدر هم عمیقتر، به خاک سپرده شود،
روزی بالاخره سر از خاک برمی آورد.
فرنگی
حقیقت
فقط از این نظر شبیه نبات است که در اعماق است.
حقیقت اما بر خلاف نیات
خودرو و خودپو نیست.
حقیقت را باید به مدد عقل کل اندیش (مارکسیسم) کشف کرد
در غیر اینصورت
کشف نمی شود.
دلیل حمله مستمر ارتجاع به مارکسیسم
همین است.
بدون مارکسیسم
کشف حقیقت محال است و خواب و خیال است.
زن گستاخ
در تل آتش ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی
یادآور
جوردانو برونوی گستاخ در تل آتش تفتیش عقاید کلیسا در قرون وسطی
اخلاق مختص جامعه انسانی است
اخلاق نسبی است
نظر به شرایط مکانی و جغرافیایی متفاوت میباشد از همین رو اخلاق را تعریف میکنند که عبارت است از اعمال خوب و بد انسان.
حریف
اخلاق و یا مورال و اتیک
یک مفهوم فلسفی است
اگر خواستید بخوانید خبر کند.
اخلاق را نمی توان تعریف بند تنبانی کرد و گفت:
اخلاق مساوی است با اعمال بد و خوب مردم.
چون
بد و خوب
انتزاعی و سطحی و نسبیو مبهم اند.
معیار عینی خوبی و بدی که معلوم نیست
ضمنا
چند همسری و یا تک همسری و یا مادر سالاری و پدرسالاری
ربطی به اخلاق ندارند.
اخلاق
چه بسا
تابع انها ست.
مثلا اخلاق در فرم ماتریارچی جامعه اولیه با اخلاق در فرم پاتریارچی ان جامعه تفاوت دارد.
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7339
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر