ما باید تا دیر نشده به گربه شناسی خطر کنیم.
گربه ها عالمی برای خود دارند.
ما بیش از ۵۰ قصه کودکان راجع به گربه ها ترجمه و منتشر کرده ایم.
محشرند.
رابطه پرندگان با حیوانات
نه رابطه مسافربا اوتوبوس
بلکه سیمبیوزه (symbiose)
نام دارد که برای هر دو طرف مفید است.
پرندگان چه بسا وارد دهان حیوانات حتی می شوند و فونکسیون مسواک را در رایطه با دندان های حیوانات بازی می کنند.
پرندگان کنه ها و دیگر پارازیت ها را از اندام حیوانان بیرون می کشند و می خورند
بدین طزیق
هم حیوانات راحت تر و دندان های شان سالم تر می شود
و
هم پرندگان سیر می شوند
آره.
حق با ایرج است.
اما از ایرج چه پنهان
که
ما پارس می کنیم و نه عوعو.
پارس چه فرقی با عوعو دارد؟
ضمنا
پارس و عوعو
صدهزار بار بهتر از عرعر است.
پارس کار هر خری نیست.
پیش شرط پارس چیست؟
تو
معنی مفاهیم را نمیدانی.
مثلا نمی دانی که بربریت به چه معنی است.
به همین دلیل
میان بربریت و برده داری علامت تساوی می گذاری.
بدون فراگیری پیشاپیش تعریف مفاهیم
فقط میتوان هارت و پروت کرد.
ولی نمی توان اندیشید.
آره.
گربه اما
علیرغم آن
با بقیه جانوران فرق دارد.
گریه
خودمختار می ماند.
وابسته کسی نمی شود.
گربه بی خبر از صاحب کذایی اش
شب ها از خانه بیرون می زند و به شکار و گردش می پردازد.
آره.
عرفان
جریانی خرپرور و خریت گستر و خردستیزی است.
اگرچه افکار والایی را هر از گاهی به طور تصادفی عرضه می دارد.
دگرگوني هاي اجتماعي به طور عمده به تكامل تضادهاي دروني جامعه بستگي دارند
يعني به تكامل تضاد بين نيروهاي مولده و مناسبات توليدي ، تضاد ميان طبقات و تضاد ميان
نو و كهنه . تكامل اين تضادهاست كه جامعه را به پيش مي راند و سرانجام منجر به نشستن
جامعه نوين بر جاي جامعه كهن م يگردد.
مائوتسه دون
تضاد به تنهایی وجود ندارد.
تضاد همیشه و همه جا با وحدت همراه است.
ساختار همه چیز هستی دیالک تیکی است.
مثال:
تضاد پروتون و الکترون وجود ندارد.
وحدت و تضاد همزمان پروتون و الکترون وجود دارد
یعنی دیالک تیک پروتون و الکترون وجود دارد.
طرز تفرک مائو
متافیزیکی بوده است و نه دیالک تیکی
جواب جالب برتراند راسل به خبرنگار
برتراند راسل در اواخر عمرش در ٩٨ سالگی، مصاحبه ای با روزنامه گاردين داشت.
خبرنگار از او پرسيد: جناب پروفسور ، شما ٩٨ سال است كه می گوييد خدا و زندگی پس از مرگ وجود ندارد و به زودی هم از دنيا می رويد؛حال اگر از دنيا رفتيد و ديديد كه هم خدا هست و هم زندگی پس از مرگ ، چه ميكنيد؟
برتراند راسل در جواب گفت:
خانم خبرنگار، اين خدايی كه شما می گوييد وجود دارد ، و من ميگويم وجود ندارد، بالاخره عادل است يا خير؟
خانم خبرنگار: البته كه عادل است.
برتراند راسل: اگر عادل باشد هيچ مشكلی نيست.
خانم خبرنگار: چرا؟
برتراند راسل گفت: چون اگر عادل باشد به او می گويم : خدايا! يا بايد دلايل فيلسوفانی را كه وجود تو را اثبات می كردند، قانع كننده تر می ساختی، يا ذهن مرا ساده لوح تر و زودباورتر از اين، من كه نبايد تاوان ضعف دلايل آن ها را بپردازم!
اينكه ذهن من ديرباور است هم كه دست من نيست، چون خودت ذهن مرا درست كرده ای ، وگرنه اگر من آدم ساده لوح و زودباور مانند مردم كوچه بازار بودم ، اين دلايل -ولو قانع كننده نيست- برای من قانع كننده می شدند.
سطر سطر لاطائلات عادولف
خرافه است.
حتی همین خرافه اش خرافه است.
مثال:
من درد مشترکم
مرا فریاد کن
هر هروئینی بدبخت می تواند درد هروئین داشته باشد و جوانان مردم را معتاد به هروئین کند تا تهیه هروئین تسهیل گردد
ولی نمی تواند درد مشترک طویله ای باشد
ضمنا
بدبخت بدبخت پروری را نمی توان فریاد کرد
این پدیده ها
ربطی به سمتگیری سیاسی کذایی عیرانیان ندارد.
چپگرا هم اگر بودند
به همین روز می افتاد.
هنر عیرانیان
تفرقه طلبی است و نه وحدت طلبی.
ریشه های این پدیده ها فئودالی اند.
عیرانیان به سیستم خانخانی و ملوک الطوایفی
عمیقا خو کرده اند.
کاری اش هم نمی شود کرد.
هی جبهه ملی
این شعار به لحاظ گرامری (دستور زبان فارسی) معیوب است:
ویرایش:
جمهوری پارلمانی، لائیک و فدرال
فدرال را فرقه دموکرات آذربایجان احتمالا به ایالتی ترجمه کرده بود که یادش به یاد باد.
نفرین به باد باد
نفرین بر انکه رسم ستم را نهاد باد
ژولیدگان
هرمز علیپور
ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻫﺎﯾﯽ را ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﯿﺎورﯾﺪ
ﮐﻪ در ﺧﻮاب ﻣﯿﻮه دﯾﻮاﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
و ﻫﯿﭻ ﮐﺎری ﻫﻢ از ﻣﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ
و ژوﻟﯿﺪﮔﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺼﻠﺖ ﮐﻮﻫﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯽﺑﺎزﻧﺪ
ﮐﻪ در اﻣﺘﺪاد ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎی ﺷﺎن
ﺑﻪ ﺟﺎی آﻧﮑﻪ ﺳﺒﮏ ﺗﺮ ﺷﻮﻧﺪ
ﺳﺮاغ ﻣﺮگ را ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ و ﺧﻮرﺷﯿﺪﻫﺎ
شعر انگار ناتمام مانده است
و خورشیدها چه کار می کنند؟
شاید منظورش این بوده که
ﺳﺮاغ ﻣﺮگ را ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ و ﺧﻮرﺷﯿﺪﻫﺎ را.
یعنی
منظورش
پیوستن شهدا و مرده ها به خورشیدبوده است.
ما در تیمارستان در باز
به سر می بریم.
بیماران بدحال
در صندلی های حکومت می نشینند
و
نوزادان
در خیابان ها وول می خورند.
فرنگی
لایحه حجاب
این بدان معنی است
که
طبقه حاکمه جنقوری اسلامی
شکنجه و شلاق و تهدید و اعدام را با شکنجه اقتصادی (مالی) تعویض کرده است.
این
فرمی از عقب نشینی طبقه حاکمه است.
ولی این عقب نشینی
توأم با چپاول سفره توده زنان است.
عقب نشینی از عرصه سیاسی توأم با پیشروی در عرصه اقتصادی است
اگنوستیک ها
خرتر از مذهبیون هستند.
خدا چیست؟
مثال:
الله چیست؟
الله بت بزرگی در بتکده کعبه بوده است
حضرت محمد به آسمان فرستاده است.
یعنی فرم انتزاعی به الله مشخص داده است.
الله
عکس انتزاعی اربابان برده دار است
و
همه صفات آنها را دارد.
و
مثل آنها دشمن توده خلق است.
پویان
آخوند دیوانه بیسوادی بوده است و اصلا اندیشه نداشته است.
حداقل زباله های اینها را بخوانید و بعد عوامفریبی کنید.
رد تئوری بقا
به چه معنی است.
ترور به عنوان هم استراتزی و هم تاکتیک
به چه معنی است؟
فرق اینها با حزب الله و داعش الله و طالبان و القاعده چیست؟
درد قرون؟
درد انسان نه درد کذایی قرون،
بلکه درد ناشی از تضادهای طبقاتی است.
درد غل و زنجیر و شلاق و تازیانه بر دست و پای بردگان، رعایا و پرولتاریا ست.
درد ناشی از استثمار و استحمار و استعمار و سرکوب و ستم توده زحمتکش توسط طبقات حاکمه داخلی و بین المللی است.
انسان در قاموس نیچه ئیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم و فلسفه حیات و اگزیستانسیالیسم
نه انسان واقعی و مشخص
بلکه انسان انتزاعی است.
هدف این زباله های مرتجع و ضد بشر از هارت و پروت عنقلبای
عوامفریبی و سواری کشیدن از توده زحمتکش است
چرا؟
ایمان به داس و چکش
بیشک خواهد آمد.
آره.
طویله بدون آخوند به چه کار اید؟
به نظر دهاقین ایران
امام زمان اگر ظهور کند
قبل از همه
گردن آخوندها را خواهد زد
آره.
طبقه حاکمه می تواند
خرده ریزه های سفره اش را برای مردم
بتکاند تا ذره نانی به کف ارند و به ذلت بخورند.
ضمنا
میتواند دار و ندار کشور را بفروشد و در بانکهای امپریالیستی پس انداز کند
تا
جشن های انچنانی برپا دارد
و
اشرف خانه ۱۳ میلیون دلاری بخرد
و
شازده قصر مجلل برای خود بسازد
هنر عیرانیان عوامفریبی است
چه شیخ باشند و چه شاه
نظامی به نام نظام دیکتاتوری وجود ندارد.
هر دولتی فرمی از دیکتاتوری است.
به ستوه آمدیم از خنگی خیلی ها
آره.
ولی
خلق ها باید به احقاق حق خودمختاری ملی نایل آیند تا جامعه درجا نزند
هر خلقی باید به زبان مادری اش تحصیل و تدریس و تکلم و تفکر کند و نه به زبان بیگانه.
در غیر این صورت
نیروهای مولده از رشد باز خواهند ماند و جامعه جنگل خواهد شد.
تنها راه رهایی از ذلت
استقرار سوسیالیسم است
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور
مصدق
معنی ملت را نمی دانست.
در جنقوری اسلامی و حتی در خاورمیانه
به استثنای اسرائیل
ملت وجود ندارد.
هه مین دلیل
اجامر امت ساخته اند
اره.
جنقوریان راستگویانند:
به وعده های شان
مو به مو
عمل می کنند.
خانه مجانی و نفت و گاز مجانی
میدهند
البته در سطل زباله.
اصلا
تروریست نیستند.
به
حماس و حزب الله و خمس و زکات و جهاد
میلیون ها دلار از بیت المال را هدیه نمی کنند.
عارف و صوفی بودن با جلاد بودن منافات ندارد.
امام جنقوری هم عارف بوده است.
اتفاقا در دیوان خواجه شیراز
یکی از صفات و مشخصات مهم صوفیان
قلدر مآبی است.
عرفان که اهل استدلال تیست.
عرفان پای استدلالیان را چوبین و بی تمکین قلمداد می کند.
عرفان به عوض استدلال علمی و عقلی
زور می گوید.
فحش می دهد.
تحقیر و تخریب می کند.
اگر به دیوان مولانا نظر کنید شاهد این قلدرمآبی عرفان خواهید بود.در همین فیس وقتی به عرفان چپ نگاه میکنی
حملات بیشرمانه عرفا را تجربه می کنی.
عرفان
عقل را قحبه ابلیس جا می زند که باید برضدش لشکر کشی کرد.
افسردگی
و
هر چیز دیگر را باید ریشه یابی کرد تا بتوان توضح علمی از ان داد.
افسردگی
پدیده ای پسیکولوژیکی است
و
علل گوناگون دارد.
مثال:
برخی از زنان پس از زایمان
افسردگی می گیرند.
حتی حوصله نوزاد را ندارد.
برخی از میمون ها هم همین طور.
به همین دلیل
چه بسا نوزادان میمون ها از تشنگی می میرند.
افسردگی
چه ربطی به خشم دارد؟
افسردگی چه بسا علل اجتماعی و اقتصادی دارد.
محیط کار و تحصیل و زیست
میتواند افراد را نه تنها به افسردگی
بلکه حتی به جنون بکشد
یکی از دلایل عملیات جنون امیز آموک در مدارک و محلات کار و زندگی
همین است.
شاعر رئال به چه معنی است؟
رئال یعنی واقعی.
منظور شما رئالیست است.
اما منظور از رئالیسم چیست؟
رئالیسم
یکی از مفاهیم تئوری شناخت مارکسیستی است که به معنی نمایندگی موضع معرفتی (شناخت) ماتریالیستی ـ راسیونالیستی است.
ایرج میرزا
شازده قاجار بوده و با عارف قزوینی و مشروطه خواهان آشنایی داشته است.
شعر او اما پایین تنه ای است
این کثافت
فکر و ذکری جز لواط و زنا در سر نداشته است.
شعرش تهوع اور است.
زنگرایی
مثل انسانگرایی و طبیعت گرایی
نوعی سمتگیری ترقی طلبانه است
و
ربطی به چند و چون زن و انسان و طبیعت ندارد.
رن ستیزی یکی از گشتاورهای اصلی فئودالیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم است
این خرافه از ماهی سیاه کوچولو ست.
صمد
انارشیستی عوامفریب بوده است.
ترس کسی با راه افتادن نمی ریزد.
برای غلبه بر ترس
به آگاهی علمی و انقلابی نیاز است.
ضمنا ترس اصلا بد نیست.
ترس پاسبان زندگی است.
ترس آژیرغریزی اندام هر موجود زنده است.
کسی که ترس نداشته باشد
لاشه و جنازه است و نه ادم.
استتار شگفت انگیز گل ها.
این بدان معنی است
که
گلها
خر نیستند.
یعنی
محیط زیست خود را
و
خطرناکی برخی از پرندگان را
می شناسند
شکست سوسیالیسم
به معنی پیروزی فاشیسم است.
خود پوتین و دار و دسته اش
فاشیست اند.
مرجع تقلید پوتین و پالان
هیتلر است.
فوندامنتالیسم اسلامی
هم
فرم فئودالی فاشیسم است
کلا ملا به درد نخوره انقدر مفت خوردن عادت کردن!
هزل
روحانیت
یک قشر اجتماعی است.
قشر روحانیت خودش به لایه های مختلف و متفاوت و حتی متضاد تقسیم بندی می شود.
هر گردی گردو نیست.
قشر چیست؟
هر قشری تعلقات طبقاتی مختلف دارد.
روحانی میتواند تعلق طبقاتی برده داری ویا فئودالی و یا بورژوایی و حتی امپریالیستی داشته باشد.
اما روحانی می تواند تعلق طبقاتی دهقانی ویا کارگری داشته باشد.
مثال
خیابانی روحانی بوده است که عمیقا خلقی بوده است و بر دارش زده اند
مونتسر و همسرش
کشیش و کشیشه بوده اند که کلیساها را به پایگاه جنگ های دهقانی تبدیل کرده اند و پیشاپیش دهقانان بر ضد اربابان رزمیده اند و بر دار شده اند
ما باید تا دیر نشده مارکسیسم بیاموزیم
کسی نمی داند که مارکسیسم چیست
همه در حال هارت و پورتند.
دوست را باید میان خیل دشمن جست.
مسله این است که دشمن هم یافت نمی شود
تا در میان دشمنان بیشمار
دوستی کشف شود.
مثل جست و جوی سوزن در کاهدان.
افراد فاقد موضع طبقاتی وسیاسی اند.
همه در بند بند تنبانند.
فقط عکس می بینند.
کمتر کسی اندیشه می خواهد و اندیشه ای را می خواند.
چه رسد به تأمل روی اندیشه و کشف حقیقت.
ما در بربریت مدرن به سر می بریم.
دلیل تنهایی افراد
در سقوط فکری وخیم آنها ست.
مانی پولسایون تمام ارضی و همگانی
سیستماتیزه شده است.
روابط میان انسانی
سطحی و الکی و مصلحتی و تقلبی و قلابی شده اند.
دوست حکم کیمیا دارد.
همه در حال نقش بازی کردن اند.
تمیز دوست از دشمن دشوار است.
زن و شوهر پس از مدتی برای همدیگر کسالت اورند.
فقط ادا در می آورند.
عجب خرافاتی.
اگر زمان به پندار بعضی ها نباشد
دیگر از مکان و «ما» اثر نخواهد ماند.
زمان و مکان
اتریبوت ماده اند.
یعنی بدون زمان و مکان ماده
و
بدون ماده زمان و مکان نمی تواند وجود داشته باشد
زمان و مکان ماده لایزال است
داستان ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺯ مولانا
ﭼﻮﭘﺎنیﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺰ ﭼﺎﻻﻙ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ بپرد نشد که نشد.
ﺍﻭ میﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻳﻚ ﮔﻠﻪﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ .
ﻋﺮﺽ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻗﺪﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥﺑﮕﺬﺭﺩ …
ﻧﻪ ﭼﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﻲﺯﺩ ﺳﻮﺩﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻧﻪﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎﻱ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ .
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻣﻲﮔﺬﺷﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﭘﻴﺶﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺯﻻﻝ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻛﺮﺩ .
ﺑﺰ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺏ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﻲ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻠﻪ ﭘﺮﻳﺪند .
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ . ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮﻱﺩﺍﺷﺖ؟
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﻲﺩﻳﺪﮔﻔﺖ :
ﺗﻌﺠﺒﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻣﻲﺩﻳﺪ، ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎﺭﻭﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ .
ﺁﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﭘﺮﻳﺪ .
ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺗﺎﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ
ﺭﻗﺺ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ “ ﺧﻮﺩ ” ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﮐﻨﯽ
ﺭﻗﺺ ﻭ ﺟﻮﻻﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ
ﺭﻗﺺ ﺍﻧﺪﺭﺧﻮﻥ “ ﺧﻮﺩ ” ﻣﺮﺩﺍﻥ کنند.
عجب بساطی است:
بز چالاک
عکس خود را در آیینه اب می دید.
حیوانات عمدتا (به استثنای کلاغ و میمون و غیره)
عکس خود را
به عنوان حیوان و یا پرنده دیگری
استنباط می کنند و گیج می شوند.
بز چالاک هم خیال می کرد که بز چالاک دیگری در جوی آب است
و
از پریدن از رویش هراس داشت.
مولانا
آسمان وریسمان را به هم می بافد
تا خرافات ضد عقلی خود را به خورد خواننده بدبخت دهد.
دور گردن یه تروریستِ بمب گذار گل انداختن دور گردن بچه های ما طناب دار میندازن
آذر
کسب و کار این اجامر
ترور است و بس.
هم در داخل جنقوری و هم در جهان
هنر دیگری ندارند
همه خود شان را زیبا می بینند. این حکم غریزه حفظ نفس است. بهتر هم همین است
هر کسی هر طوری باهات رفتار کرد تو هم انگونه رفتار کن
زد تو گوشت با اسلحه تو مخش خالی کن
بهت محبت کرد براش بمیر
من اینگونه ام!
اکرم
اندرز سماع جون منطبق با تعالیم عیسی مسیح است:
اگر کسی سیلی به سمت چپ صورتت زد،
سمت راست صورتت را برای سیلی دوم
در اختیارش قرار بده.
اگر فحش خواهر و مادر داد
دستش را ببوس و قریان صدقه اش برو.
روش و رفتار اکرم
منطبق با تعالیم رسول اکرم است:
سیلی در مقابل سیلی
چشم در مقابل چشم.
قصاص.
به قول فرزانه ای
اگر چشم در مقابل چشم باشد
جامعه به مغاک کوران تبدیل می شود.
در اوردن چشم کسی به دلیل از دست دادن چشم خود
سیلی زدن به صورت کسی به دلیل سیلی خوردن از او
نه برایت چشم می شود و نه از عذاب سیلی رهایی ات می بخشد.
رفتار ما باید راسیونال باشد و نه واکنشی، غریزی، مکانیکی.
خرد بهتر از هرچه ایزد بداد.
مارکسیسم را بیاموزیم
تا رستگار شویم.
بختیار
و جبهه ملی
را باید مورد بررسی مارکسیستی قرار داد.
جبهه ملی و بختیار و نهضت کذایی آزادی
مخالف انقلاب ضد فئودالی سفید بوده اند.
یعنی فرقی در موضعگیری با روحانیت فئودال مرتجع نداشته اند.
فلاکت بورژوازی ایران همینجا ست.
بختیار در اوپوزیسیون رژیم انقلاب سفید بوده است.
این هنوز چیزی نیست.
همین بختیار
در آخرین نفس های رژیم انقلاب سفید
به هواداری از سلطنت و همان رژیم که در صدد براندازی اش بوده است
می پردازد
و
بعد توسط جلادان جنقوری اسلامی ترور می شود.
ایرانی جماعت
تنها چیزی که ندارند
سواد بخور و نمیر سیاسی است.
فرق هم نمی کند که چپ باشند و یا راست.
شاه باشند و یا شیخ
بورژوا باشند و یا فئودال
پیر باشند و یا برنا
واضح است
كسی که در زندگی دارای اطلاعات علمی باشد به خود اجازه نمی دهد كـه مـورد تهديـد نصوص كتاب آسمانی و يا كليساها واقع شود.
او تحقيق و بررسی می كند،
خـواه خـود عمـل
مضـر باشـد و يـا برعكس
ضرر از عقيده ناشی شود.
او در می يابد كه اخلاقِ جاریِ ما حاویِ مقادير زيادی موهومات اسـت
بـه خصوص اگر مسئله مربوط به روابط جنسی باشد.!
برتراند_راسل
برتراند راسل تفاوت مذهب با علم را نمی داند.
فلاکت فکری طرفداران پوزیتیویسم همین است.
مفاهیم مذهبی
مثلا خدا
برای علوم تجربی و ریاضی و طبیعی
قابل بحث نیستند.
ای بسا علما که مذهبی اند.
علم که بدیلی برای فقه نیست.
بدیل فقه چیست؟
مرواریدهای غلتان
ترجمه : مرضیه ستوده
فردریش نووالیس
گستره، ژرفا و لطف شعر
التیام میبخشد
زخمها را
زخمهای برآمده از ضربههای
برهان و دلیل و استدلال.
نووالیس، 1772 – 1801
شاعر، نویسنده و فیلسوف آلمانی که در بیست و هشت سالگی درگذشت.
عجب بساطی
عجب مقایساتی.
سطل ننه ات طلب ها
به لحاظ سطح فکری
کمترین فرقی با سر تنت طلب ها ندارند.
به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟
کی گفته که ماهی ها استراحت نمی کنند؟
ماهی ها هم تولید مثل می کنند.
خیلی هم منظم و حساب شده:
نخست
با نخستین موج
ماهی های ماده خود را به ساحل می رسانند
و
با دم های شان به شن ساخل قلاب می اندازند تا موج دو باره به دریا نبردشان.
آنگاه شروع به تخم ریزی می کنند.
هر ماهی
گاهی ۱۰۰ هزار تخم می ریزد.
با موج بعدی ساحل را ترک می کنند.
بعد
با موج دیگر
ماهیان نر خود را به ساحل می رسانند
و تخم را باور می سازند.
عجب بدبختی ئی است:
اولا
سران جنقوری
اصلا دین و آیین و کتاب و مخلفات ندارند.
دین اسباب عوامفریبی است.
مؤمن که ساعت چند میلیارد تومانی بر دست نمی بندد در جامعه ای که کودکان قوت لایموت خود را در آشغالدانی می جویند.
ثانیا
دین و ایین و کتاب
که متعلق به این و آن نیست.
دین
ایده ئولوژی است
و
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
خود دین ستیزان
چه بدیلی برای دین دارند؟
لامذهب بودن که بهتر از متدین بودن نیست.
چرا و به چه دلیل؟
مثال:
نظر حسن
راجع به سیب و یا سیب فروش
چه ربطی به حسن و شخصیت کذایی او دارد؟
محتوای شناخت
نه در شناسنده
بلکه در موضوع شناخت است
مثلا در خود سیب و یا در سیب فروش است
این خرافه رایج
فاقد اعتبار علمی است.
خر
نمی تواند افسار ۸۴ میلیون ادم را در دست داشته باشد.
حاکمیت
همیشه و همه جا طبقاتی است.
سران نظام ها نماینده طبقات حاکمه اند.
این طبقات حاکمه اند که بر گرده توده نشسته اند.
این ادعا که توده
مشتی خر را روی کار می اورد
فقط ظاهر قضیه است.
مثال:
پس از شکست سوسیالیسم در روسیه
جامعه نظم یافته
تبدیل به جنگل شد.
باندهای جنایتکار
جامعه را به خون کشیدند.
هر روز بمبی در محلی منفجر شد و چه بسا آپارتمان ها منفجر شدند.
توده در منگنه فشار خراق العاده
به تنگ امد
و
بالاخره
جای لاشخور دائم الخمر فاسدی را لاشخور دیگری که معاونش بود
به نام پوتین
گرفت
و
به مدد دارو دسته اش
بر آنارشی خونین پایان داد.
توده هم ناگزیر در انتخابات بعدی به پوتین رأی داد و یا به نام توده رأی داده شد.
حالا ساده لوحان
می توانند از برده شدن خری به نام پوتین به پشت بامی دم بزنند.
حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان
در اغاز حزبی کارگری ـ سوسیالیستی و تا حد زیادی مارکسیستی بوده است
که تحت تأثیر تعالیم مارکس و انگلس قرار داشته است.
پس از درگذشت انگلس
حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان
تحت رهبری کائوتسکی و برنشتین
به حزبی بورژوایی (رفرمیستی و رویزیونیستی) تبدیل شده و به آرمان های پرولتری یعنی گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم خیانت کرده است.
پس از گذار سرمایه داری به مرحله امپریالیستی
و موافقت حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان با جنگ امپریایلستی جهانی اول
حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان
به حزبی امپریالیستی تبدیل شده است و فرق ماهوی با احزاب امپریالیستی دیگر ندارد.
حزب چپ آلمان
نیز حزبی بورژوایی ـ امپریالیستی است که از تخریب حزب سوسیالیستی متحده آلمان
تشکیل یافته است.
حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان
در سرکوب انقلاب سوسیالیستی در سال ۱۹۱۸
شرکت داشته است.
در قتل روزا لوکزمبورگ و لیبکنشت
رهبران پرولتاریای آلمان
در تحلیل نهایی
حزب سوسیال ـ دموکرات آلمان دست داشته است.
به نظر تولستوی
اندیشه شبیه دانه است.
از دانه درخت می روید و از اندیشه رویداد.
این ادعا
به ظاهر درست است.
ولی ادعایی پا در هوا و وارونه است.
اگر تیز بنگریم
این همان جزم مذهبی است
مبنی بر اینکه
روح و یا خدا
خالق ماده و یا وجود است.
چون اندیشه یکی از فرم های بسط و تعمیم روح و یا شعور است.
ار تولستوی باید پرسید:
اندیشه از کجا آمده است؟
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.
این اندیشه از کجا آمده است؟
به عوض هندوانه چپاندن زیر بغل این و آن
افکارش را نقد کنید
تا رستگار شوید.
پویان
آخوندی عارف و دیوانه بوده است.
انسانی که در نبرد زندگی میخندد
قابل ستایش است.
حریف
کسی که در میدان جنگ می خندد
در بهترین حالت خر است.
اگر ذره ای عقل می داشت
می دانست کهشوخی و مزاح جایی و جدیت جایی دارد.
میدان جنگ
مجلس جشن نیست تا شرکت کنندگان بشکن بزنند و برقصند و بخندند.
بهشت، داراى نهرهاى شراب ناب و لذّتبخش:
«مثل الجنّة الّتى وعد المتّقون فيها ... وأنهر مّن خمر لّذّة لّلشَّربين ...؛[۷۹]توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده، چنین است: ... نهرهایی از شراب (طهور) که مایه لذت نوشندگان است...»
بهشت، داراى نهرهاى شیر با طعم غير قابل تغيير:
«مّثل الجنّة الّتى وعد المتّقون فيها ... وأنهر مّن لّبن لّم يتغيّر طعمه ....؛[۸۱]توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده، چنین است: ... و نهرهایی از شیر که طعم آن دگرگون نگشته... »
بهشت، داراى نهرهاى عسل خالص و مصفّا:
«مثل الجنّة الّتى وعد المتّقون فيها ... وأنهر مّن عسل ....؛[۸۳]توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده، چنین است: ... و نهرهایی از عسل مصفاست...»
میگوید: در بهشت چهار نهر وجود دارد.
۱:نهر شیر.
۲:نهر شراب.
۳:نهر آب.
۴نهر عسل.
خب احتمالا همه نهر یا جوی را میشناسیم همچنین از نام این نهر ها هم پیداست که در این نهر ها شیر،آب،شراب و عسل جاری هستند.
برای درستی این ادعا حالا نهر عسل را بر رسی میکنیم .
برای اینکه عسل بتواند مثل آب یا شیر در نهر جریان پیدا کند دمای از ۷۰درجه سانتیگراد الا ۹۳درجه سانتیگراد نیاز است.
اگر دمای بهشت این است خب معلوم دار است که دیگر نمیشود به آن بهشت گفت زیرا این درجه از دما را میتوان به جهنم نسبت داد.
همچنین در این درجه دما چگونه شیر و آب خراب و گندیده نمیشوند؟
آنان را که [می گویند] در جستجوی حقیقت هستند باور کن و به آنان که آن را یافته اند شک کن.
آندره ژید
هی آن دره دیوانه
حقیقت چیست؟
در هر زمینه ای حقیقتی هست.
مثلا
در زمینه تبدیل آب مابع به بخار
حقیقت این است که آب در صد درجه سانتیگراد در فشار جو می جوشد و تبخیر می شود.
در زمینه تبدیل آب مایع به یخ
حقیقت دیگری هست
و
آن اینکه آب در صفر درجه سانتیگراد در فشار جو
یخ می زند.
خریت توانگر کند ژید را
خبر کن جفنگان جاوید را
یا رب چقدر فاصله دست و زبان است.
این گوی و این میدان.
بیا با ما هماندیشی کن تا ببینیم که ماست آتس ملی ات چند من کره دارد
فروید
......................................
وقتي ميشود دقايق عمرت را با آدمهاي خوب بگذراني، چرا بايد لحظه هايت را صرف آدم هايي کني که يا دلهاي کوچک شان مدام درگير حسادت ها و کينه ورزي هاي بچه گانه
اند...
يا مدام براي نبودنت، براي خط زدنت تلاش مي کنند؟
نه، هميشه جنگيدن خوب نيست!
من همیشه جنگیده ام تا بتوانم چیزی راعوض کنم ...
همیشه جنگیده ام برای چیزهایی که پیش وجدان خودم سربلندباشم!
امااین روزهاخوب فهمیده ام که با آدم های کوته نظرآدمهای حسود نباید جنگید..
اين روزها فهميده ام براي اثبات دوست داشتن، براي به دست آوردن دل آدمها، براي اثبات خوب بودن نبايد جنگيد!
بعضي چيزها وقتي با جنگيدن به دست مي آيند بي ارزش ميشوند!
اين روزها نسخه فاصله گرفتن را مي پيچم براي هرکسي که رنجم ميدهد، برای هرکسی که باحسادت های ابلهانه اش آرامشم رابهم میریزد، از آدمهایی که زیاد دروغ میگوند فاصله
میگیرم، از آدمهایی که زیاد ظلم میکنند فاصله میگیرم ، از آدمهایی که حرمت دل دیگران را
نگه نمیدارند فاصله میگیرم...
باحقارت بعضی دلها نباید جنگید باید نادیده شان گرفت و گذشت و مي بخشمشان نه برای اينکه مستحق بخششند برای اینکه من مستحق آرامشم...
اگه آدما بهتون احترام میزارن، شما هم بهشون احترام بزارید اگه بی احترامی کردن، بازم احترام بزارید اجازه ندید رفتار دیگران ارزش شما رو پایین بیاره، چون شما باید برای خودتون ارزش قائل بشید نه بقیه.
سماع جون
آره.
آدم باید خر باشد و به لاشخوری که توهین میکند
احترام بگذارد.
از زل زدن ( نگاه کردن) تا دیدن
گالیله برشت
شاگردی داشت که جسور بود.
وقتی گالیله
دوربین ساخت
و
حرکت زمین را اثبات کرد،
شاگردش گفت:
زمین ساکن است.
من می بینم که ساکن است.
گالیله گفت:
تو نمی بینی.
تو فقط رل می زنی و خیال میکنی که می بینی.
زل زدن با دیدن تفاوت دارد
برای دیدن باید فوت و فن تفکر مفهومی را به مشتقتی تمرین کرد و فرا گرفت.
خلایق اصلا نمی دانند که فوت و فن تفکر چیست.
وراجی میکنند و خیال می کنند که فکر می کنند و حرف می زنند.
رابطه رسانه ها (و روشنفکران و ایده ئولوگ ها) با طبقه حاکمه
مثلا رابطه ژورنالیست ها با بورژوازی
و
رابطه روحانیت با اشراف فئودال
رابطه ای دیالک تیکی است
مثلا
رسانه ها اگر سطحی بنگریم با مهره های طبقات حاکمه و با برخی تصمیات سیسای طبقات حاکمه
در می افتند تا هم برای مصرف کنندگان زباله های رسانه ای
جذاب و تو دل برو گردند و آنها داوطلبانه به عوامفریبی های رسانه ای ایمان بیاورند
و
هم
حاکمیت طبقه حاکمه را تحکیم کنند.
مثال:
رسانه های آلمان
حساب های بانکی «سیاه» (مخفی) هلموت کهل را در سوئیس افشا کردند و او را حتی رسوا کردند.
اما عملا به تحکیم سیستم حاکم کمک کردند.
مهره تعیین کننده نیست.
تعیین کننده خود طبقه است.
رسانه ها برای توده مصرف کننده
نظر می سازند
و
توده
نظر رسانه ها را (یعنی نظر طبقات حاکمه را)
ساده لوحانه
نشخوار می کند و خیال می کند که نظر شخصی خودش است و با توهم آزادی بیان و مطبوعات و غیره زندگی می کند.
روحانیت ۱۴۰۰ سال است که از اشراف برده دار و فئودال انتقاد بند تنبانی میکند.
قران مملو از انتقاد است.
ولی همین روحانیت و یا ال عبا
عینا و عملا
ایده ئولوژی طبقات حاکمه
در رگ توده تزریق می کند و حاکمیت طبقات حاکمه را تحکیم می کند.
پیش شرط کشف حقیقت
تفکر دیالک تیکی است و نه ساده لوحی و سطحی اندیشی.
شما نقاش زندگی خودتان هستید قلم مو را به هیچکس ندهید.
فرنگی
فرد به تنهایی وجود ندارد تا نقاش زندگی خود باشد.
فرد در دیالک تیک فرد و جامعه وجود دارد.
این هنوز چیزی نیست.
چیز این است که در دیالک تیک فرد و جامعه
نقش تعیین کننده از ان جامعه است
بی انکه فرد هیچ واره باشد.
این بدان معنی است
که
نقاش زندگی تک تک افراد (هر کس)
جامعه او ست.
حتی مربی اعضای جامعه
نسل اندر نسل
طبقات حاکمه اند که نماینده خدا در زمین اند.
در فیس بوک هستی
خدا
عکس انتزاعی طبقات حاکمه است.
ثانوی است
ساز ثانی را می نوازد.
تحمیق توده ها توسط سلاطین رسانه
شهین حیدری
چرا تحمیق؟
رسانه ها چیستند
و
سلاطین رسانه ها کیستند؟
رسانه ها یکی از عناصر دولت اند
و
دولت
ماشین تا بن دندان مسلح طبقه حاکمه است.
رسانه ها
مبلغ چیره دست و ماهر ایده ئولوژی طبقه حاکمه اند
رسانه ها وابسته به طبقه حاکمه اند
ولی ادای استقلال از طبقه حاکمه را در می اورند و برای جلب گوش شنوا و تزریق ایده ئولوژی طبقه حاکمه در رگ روح مردم
هر از گاهی انتقادی بند تنبانی از مهره های طبقه حاکمه میکنند.
رسانه ها
چه بسا
شبیه سازمان های اطلاعاتی اند.
یک اتحادی هدفمند
به لحاظ گرامری نیاز به ویرایش دارد.
چون
اتحادی = یک اتحاد.
یعنی
یا باید یک اتحاد هدفمند باشد
و
یا اتحادی هدفمند باشد.
تا درست باشد.
ضمنا همه نمی توانند متحد شوند.
چون منافع متضاد دارند.
پیش شرط اتحاد
وحدت منافع است.
تنهایی از آن نیست که آدم
کسانی را در اطراف نداشته باشد.
حریف
چرا و به چه دلیل؟
یکی از معانی تنهایی بیکسی است.
کسی حق ندارد به تعریف دلبخواهی مفاهیم بپردازد.
مثلا به لولهنگ بگوید نهنگ.
تنهایی
از این است که آدم نتواند چیزهایی را
منتقل کند که مهم میپندارد.
حریف
عجب خرافه ای.
کسی که قادر به تفهیم نظر خود نباشد
یا خودش عقب مانده است و یا مخاطبش گیج است.
تنهایی
از این است که آدم صاحب عقایدی باشد،
که برای دیگران پذیرفتنی نیست.
حریف
داشتن عقایدی که دیگران قبول ندارند
چه ربطی به تنهایی او دارد؟
ما ۲۰ سال است که پارس می کنیم.
و
احدی گوش نمی دهد و چه بسا فحش می دهند
حتی به ننه مان که نه سواد داشت و نه نان و نه حتی دندان.
ولی هرگز احساس تنهایی نکرده ایم.
اگر انسانی بیش از دیگران بداند، تنها میشود.
حریف
اولا
فرد چگونه می تواند بداند که بیشتر از بقیه می داند؟
ثانیا در کدام زمینه بیشتر از بقیه می داند؟
مثال
اینشتین فیزیک می دانست.
ولی از فلسفه کمترین خبری نداشت.
از حفاری هم به همان سان.
از نجاری هم به همان سان.
ضمنا
بیشتر دانستن کسی چه ربطی به تنهایی او دارد؟
اگر کسی بیشتر بداند
سکس می شود و خلایق با او سلفی می گیرند.
مثالا
محمود احمدی نجات که خیلی دکتر و دانا ست
یک عالمه طرفدار دارد
اصلا امان نمیدهند که تنها بماند.
ایرج میرزا
پس از حمله عارف ترانه سرا
به خاندان قاجار
با عارف در افتاد.
حتی شعری بر ضد عارف سرود و اعلام داشت که از خاندان قاجار است و نمی خواهد کسی اهانتی بدان بکند.
علاوه بر این
بحث بر سر اشعار کثیف ایرج میرزا ست
که به ظاهر مخالف حجاب است
ولی عملا زن ستیز است.
مراجعه کنید به شعر معروفش
که در رابطه با جفتگیری با زنی است که
با هاش سکس لذت بخشی داشت هاست
ولی رویش را ندیده است
نام بردن لازم نیست.
خودتان
کوبا
را با السالوادور و یا شیلی ویا حتی با امپریایلسم امریکا
مقایسه کنید.
اتحاد شوروی
را با روسیه پوتین و با اوکراین پالان مقایسه کنید.
ج. خ. چین
را با چین قیصر
ویتنام
ر ابا مستعمره فرانسه و بعد امریکا
آلمان دموکراتیک
را با المان امپریالیستی
مقایسه کند.
اگر میراث فکری آلمان دموکراتیک نبود
ما هنوز خر بودیم و عرعر می کردیم.
ما ۲۰ سال است که
جرعه ای از دریای فکری آلمان دموکراتیک را
ترجمه می کنیم
و فوت و فن تفکر می آموزیم.
نظرات شخصی نیستند.
چیستند؟
مثال:
اگر باران ببارد
زمین خیس می شود.
این یک نظر است.
نظر کیست؟
دوست داشتن چیزی و یا نفرت داشتن از چیزی
معیار نیست.
معیار چیست؟
«من»
مفهوم سانترال همه فاشیست ها و فوندامنتالیست ها ست.
من درد مشترکم
مرا فریاد کنید.
من شرف کیهانم
من هابیلم.
نبرد من.
من دولت تعیین میکنم.
من تو دهن این دولت می زنم.
.....
ادامه دارد.
۱۴۰۲ خرداد ۷, یکشنبه
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۱۹)
میم حجری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر