میم حجری
«صدای میرا»
( ۱۳۴۰ - ۱۳۴۷)
سعید سلطانپور
دشت بی آتش
برخیز
تا بریزد کاخ کهنهی رسواییها
تا بریزد کاخ کهنهی رسواییها
گلها را بر دیوار قفس پرپر کن
پشت دیوار قفس
وسعت فردا را باور کن
و به شیرازهی شب
ترس را خنجر کن
که هراس آغاز عادت بر پستیها ست.
معنی تحت اللفظی:
برخیز
تا قصر فرتوت رسوایی ها فروپاشد.
گل های قلابی برای تزیین جامعه را پرپر کن.
تا ببینی که در خارج از کشور آینده فراخی نمودار است
و
از ترس، خنجری تعبیه کن و بر شیرازه ارتجاع فرو کن.
برای اینکه ترس، آغاز عادت بر فروماگی ها ست.
روی مفاهیم این رهنمودهای رهایی بخش سعید سلطانپور باید اندکی خم شد:
۱
گلها را بر دیوار قفس پرپر کن
منظور سعید سلطانپور از پرپر کردن گل ها بر دیوار قفس
صرفنظر از تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی انقلاب ضد فئودالی سفید است.
ارتجاع سرخ و سیاه برای به شکست کشاندن انقلاب سفید
به
تحقیر تئوری و حتی تحقیر مطالعه آثار کلاسیک های مارکسیسم
همت می گمارد.
خردستیزی و خر تروریست پروری رواج همه جانبه پیدا می کند.
روش و رویه ارتجاع سرخ و سیاه
را
بعدها
حزب الله و طالبان و غیره
(فوندامنتالیسم سنی و شیعی)
رادیکالیزه می کنند.
چریک های فدایی حزب اللهی و طالبانی
سواد خواندن جملات ساده را حتی ندارند.
بدتر از گاو و خرند.
جالب رهنمود رهایی بخش سعید سلطانپور
پس از پرپر کردن عنقلابی
گل ها
است:
۲
پشت دیوار قفس
وسعت فردا را باور کن
وسعت فردا را باور کن
ایمان آوردن زورکی و خرکی به وسعت فردا.
کسی از هواداران ارتجاع سرخ و سیاه نمی پرسد:
منظور از وسعت فردا چیست؟
ضمنا
چرا باید کورکورانه و به دستور این و آن به وسعت فردای کذایی ایمان آورد؟
پس از عنگلاب اسلامی
فدائیان از زندان و مخفیگاه بیرون آمدند.
ولی با کله خالی از مغز اندیشنده (بدون تئوری انقلابی) ول معطل ماندند.
دقیقا عین طالبان.
سران فدایی فئودالی
را
دانشجویان دانش کاه ها دعوت می کردند تا سخنرانی کنند.
دختربچه های فئودالی
فدایی فدایی تو افتخار مایی
شعار می دادند
و
سران فدایی پس از شنیدن فدایت شویم،
شعار فرار می کردند.
۳
و به شیرازهی شب
ترس را خنجر کن
که هراس آغاز عادت بر پستیها ست.
ترس را خنجر کن
که هراس آغاز عادت بر پستیها ست.
علاوه بر باور به وسعت فردا،
مخاطب بدبخت سعید سلطانپور
باید از ترس، خنجری برای حمله به ارتجاع (یعنی انقلاب سفید) تعبیه کند.
منظور سعید سلطانپور
تحقیر ترس و تبدیل ترس به تفنگ و اقدام به ترور است.
اگر کسی سؤال کند که چرا؟
سعید سلطانپور
جواب هم دارد:
ترس
آغاز عادت به پستی ها ست.
دلایل قوی باید و مقوی.
چون ترس آغاز عادت به پستی ها ست،
پس ترس را باید به خنجر تبدیل کرد و به شیرازه شب زد.
از سعید سلطانپور چه پنهان، که برای غلبه بر ترس و تبدیل ترس به تهور،
به تئوری نیاز است.
چون یکی از علل هراس، خریت و نادانی است.
ترس اما چیست؟
ضد دیالک تیکی ترس چیست؟
تفنگ که ضد دیالک تیکی ترس نیست.
تبدلات
همیشه
خصلت دیالک تیکی دارند.
اقطاب دیالک تیکی
قاعدتا و اصولا
به همدیگر تبدیل می شوند.
ضد دیالک تیکی ترس، تهور است.
غلبه بر ترس، به معنی کسب تهور است و نه پیدا کردن تفنگ.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر