خانم فرزانه زیلابی
از وکلای شجاع و توانمند معلمان و کارگران جنوب به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و توهین به رهبری به یکسال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شدهاست.
نه.
دلیلش
زیبایی روی او ست.
اگر دقت کنید
۹۹ درصد کسانی که تحت فشار قرار دارند و یا اعدام و ترور شده اند
زیبا رو هستند.
زشت رویان
دشمن زیبایی اند.
سایه
سر به زیر و ساکت و بیدست و پا می رفت دل
یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد!
قيصر امين پور
دل یکی از واژه های بی تعریف در ادبیات فئودالی است
تعریف دل
در ادبیات فئودالی
اصلا
مشخص نیست.
هر کس هر چه دلش می خواهد
در واژه بی در و پیکر دل می چپاند و به خورد این و آن می دهد.
منظور قیصر در این بیت شعر
خود عیاش و چشم چرانش است و نه دل نامعلوم و مبهم و موهوم.
ترسیدم موجب هیاهوی و واویلا شوم.
حریف
ما که نگفتیم باید با اسم مستعار نوشت.
ما گفتیم برای نداشتن ترس میتوان با اسم مستعار نوشت.
هدف از نوشتن نقد بر اندیشه ای و یا اثری چیست؟
اگر
هدف
کشف حقیقت و یا کمک به کشف حقیقت باشد،
چه نیازی به اسم و رسم و عکس و ادرس و مخلفات است؟
روی مفهوم سکس باید کار کرد.
سکس
تعریف دارد.
جفتگیری مکانیکی
سکس نیست.
سکس
باید مبتنی بر عشق باشد.
یعین به فرد تحمیل شود.
یعنی اجتناب ناپذیر باشد
و
نه نیاز غریزی و طبیعی و تفننی و زورکی و الکی و غیره.
جفتگیری خران که سکس نیست.
سکس با تغذیه فرق دارد.
بوسه و غیره هم به همین سان.
لب گرفتن خرکی که بوسه نیست
حکومت دینی
وجود ندارد.
حتی حکومت واتیکان و جماران
حکومت طبقاتی است و نه مذهبی.
حکومت واتیکان و جماران
طبقاتی تر از طبقاتی است.
ضمنا
در کشورهای به اصطلاح غیرمذهبی
مثلا در آلمان امپریالیستی
کلیسای کاتولیک و پروتستان
هیچکاره نیست.
مثال:
کلیسا از دولت امپریالیستی آلمان
سالانه
۶۰۰ میلیون یورو دریافت می کند.
علاوه بر این بیمارستان ها و دیگر مؤسسات کلیسا
از جیب دولت تأمین مالی می شوند.
علاوه بر این
از زحمتکشان و کارمندان
ماهانه
مالیات کلیسا هم گرفته می شود.
علاوه بر این
دو حزب بزرگ آلمان
احزاب کلیسایی اند.
یعنی دولت در رابطه تنگاتنگ با کلیسا قرار دارد.
مثال:
مش مرکل
دختر کشیشی است که ۲۰ سال حکومت کرده است.
کلیسا اصلا فقیر نیست
فقط سنگ فقرا را عوامفریبانه بر سینه می زند
دارایی کلیسا
حداقل و رسما
۱۰۰ میلیارد یورو ست
هی گاندی
بزرگترین اشتباه مردم
ضمنا بزرگ ترین اشتباه خود تو ست:
میان اولاد بشر
رابطه دیالک تیکی هست.
به قول خودت روابط انسانی هست.
رابطه
همیشه دو طرفه است.
رابطه یکطرفه
اصلا رابطه نیست.
چیست؟
روابط میان افراد بشری
دلبخواهی و قلابی و مصنوعی و تصنعی و تئاترال نیستند.
و گرنه دیگر رابطه نیستند.
ادا بازی اند.
روابط میان افراد بشری
قبل از هر چیز
به طور عینی
تنظیم و برقرار می شوند.
اگر طرف مقابل
لاتی باشد
رفتار تو هم متناسب با او می گردد.
حتی اگر دلت اصلا نخواهد.
اگر طرف رئیس جنقور باشد
تو فقط مراقب رفتار خودتی
و
بی اعتنا به رفتار او.
اصولا
و
اساسا
فرقی بین زن و نا زن (نر) وجود ندارد.
هر موجودی نصفا زن و نصفا نا زن است.
به همان اندازه که زن
دخترک درونی خویش را دارد
نر هم پسرک درونی خویش را دارد.
نیاز به محبت
ربطی به جنیسیت ندارد
زن و نر نمی شناسد.
جانور حتی حوایج عاطفی و روحی و روانی دارد.
چه رسد به بشر.
امروزه روانشناسی حیوانات هم وجود دارد.
یحوانات هم استرس می گیرند و معالجه می شوند.
بخصوص در کشورهای جنگ زده
مثلا در اوکراین
عکس این قضیه هم معتبر است.
کار بیرحمانه ای وجود ندارد که نران بتوانند انجام دهند و زنان نتوانند.
زن = نر
اگر کسی شک داشت
سری بزند به زندان ابو قریب و یا ابو اوین
و
ایمان بیاورد به برابری زن و نر.
چرا؟
غزب امپریایلستی
به اوکراین تسلیحات و مخلفات فروخته و می فروشد.
افسران اوکراین را آموزش نظامی می دهد.
دهها میلیون آواره اوکریان را پناه می دهد و تغذیه و تربیت میکند.
اطلاعات جنگی در اخیتار اوکریان قرار می دهد.
جنگ را عملا رهبری می کند.
بورژوازی
صناری به کسی هدیه نمی کند.
اوکراین باید سمتعمره غرب شود
و
صدها سال
قرض های مأخوذه را پس بدهد.
فقط تسلیحات که نیست.
غرب حقوق کارمندان اوکراین را
پرداخت می کند
که بالغ بر دهها میلیارد دلار است.
روسیه مثل خر
در باطلاق اوکریان گیر خواهد کرد
و به زانو در خواهد امد و تکه تکه خواهد شد.
پوتین
که مترقی تر از پالان ینست.
پوتین مأمور اولیگراش های بی شرم و بی شعور روس است
و
خودش اولیگارش خر پولی با کشتی های تجملی و قصور قرون وسطایی است.
حرف باید خود حرف.
برف باید خود برف
باشد
و
نه هارت
و
نه پورت.
هر چیز اسم خود را دارد.
آفتاب، آفتاب است و نه چیز دیگر.
حقیقت
همان آب حیات است که در ظلمات است و کشفش هنر است.
برای کشف حقیقت
مارکسیسم را تدوین کرده اند.
و ما ۲۰ سال است که مارکسیسم را تمرین می کنیم
تا بیاموزیم
و به کشف حقیقت نایل آییم.
این نظر
در تحلیل نهایی می تواند معتبر باشد.
در دیالک تیک تئوری و پراتیک (نظر و عمل، زبان و دست)
نقش تعیین کننده از ان پراتیک (عمل و دست) است.
ضمنا
به این دلیل
که
محک و معیار عینی و علمی برای تعیین صحت و سقم نظر
عمل است.
ایراد این نظر آنجا ست
که
نظرات
طبقاتی اند و نه شخصی.
نظر حسن و حسین وجود ندارد تا حسن و حسین با توجه به نظرشان ارزیابی شوند.
مثال:
سگ حیوانی است که پارس می کند.
این یک اندیشه و نظر است.
نظر کیست؟
ایراد دیگر این نظر این است
که
منکر امکان ارزیایی علمی و عملی نظر است.
در این صورت
دیگر
به بررسی و تجزیه و تحلیل علمی نظر
نیازی نیست.
فقط باید دید که صاحبنظر بدان عمل میکند و یا نه.
و قال قضیه را کند.
مثال:
شعار همین حمید اشراف و یاران این بود:
تنها ره رهایی ترور مسلحانه.
خود این خرافه باید تحلیل می شد و نشد.
بلکه تبلیغ شد.
شاه سرنگون شد
ولی به سبب فقدان حزبی مارکسیستی و انقلابی و توده گیر
زباله های فوندامنتالیستی ـ فئودالی از قبور قرون بیرون کشیده شدند و بر تخت قدرت نشستند.
و
تنها ره رهایی
شد قید و بندی بر دست و پای پیشرفت اجتماعی.
حالا ۴۴ سال است که مبارزه در را ه بند تنبان ادامه دارد تا چه به دست آید.
جامعه هم شده طویله
و
خلایق توان عرعر حتی ندارند.
همین ارتجاع فئودالی
همان شعار فدایی کذایی را
صدهزاربار رادیکالتر از فدایی
جامه عمل می پوشاند.
القاعده و طالبان و داعش و حزب الله و بخور حلال و نخور حرام
چه کم از حمید اشراف دارند؟
شب و رزو بمب می گذارند
بمب بر کمر جوانان مردم می بندند و رهگذران را شقه شقه می کنند
موشک می پرانند.
حتی به قدرت می رسند.
و بر سنگ گور علم و فکر و فرهنگ و فلسفه
می شاشند
هنر نزد افغانیان است و بس.
این دال بر ان است
که
مذهبیون
خر نیستند.
خردمندند.
در مدت حیات خواجه
خطه پارس
۲۰ بار دست به دست شده است.
حافظ حدود ۶۰ سال
یعنی
نصف سعدی
عمر کرده است.
یعنی نیروهای مولده جامد و جاندار خطه پارس
۲۰ بار تخریب شده اند.
حافظ
با همه قلدران رابطه حسنه داشته است.
احتمالا کنیزان و غلامان خواجه
هدایای اینها بوده اند.
اولا
زنان
در تحلیل نهایی
و
روی هم رفته
اندیشنده تر از نران اند.
راستی
دلیلش چیست؟
ثانیا
اگر به توصیه حریفه عمل شود
یعنی کسی عاشق زن اندیشنده نشود،
نسل بشر برمی افتد.
ثالثا
این بدان معنی است
که
حریفه
زن شناس نیست.
یعنی
اهل حرف و هارت و پورت است و بس.
این
خرافه ای نیهلیستی است.
دنیا و به عبارت علمی، جامعه
ثمره کار فیزیکی و فکری بشریت مولد و زحمتکش است.
فقط انگل ها و پارازیت ها
منکر ارزش و اهمیت هستی اند.
این انسان ـ تصویر معیوب و مخدوشی است.
مثال:
ما ۲۰ سال است که پارس می کنیم.
قبلا عرعر می کردیم.
اگر روزی بمیریم
پژواک پارس های پارسی ما
در گوش هوش جامعه خواهد ماند
و
برای نسل های آتی مفید خواهد بود.
که کار آدمی باقی است
ار جسمش فنا گردد.
سعدی ۷۰۰ سال قبل مرده است
ولی ما شب و روز روی افکار و اشعار و آثارش
کار میکنیم.
سعدی در ما ادامه حیات می دهد.
چرا؟
محصل که درجا نمی زند.
جامعه و جهان که پادگان نیست.
محصل پس از رسیدن به حد معینی
مدرس و معلم و استاد می شود.
مثلا
ما که عمری خر بوده ایم
پس از تحصیل مشقتبار
سگ شده ایم
و
به عوض عرعر
پارس می کنیم.
پارس گوشخراش
که فقط اجنه حاضر به شنیدن اند.
عقاب که سهل است
حتی شیران شرزه
وقتی گرسنه باشند
هر لاشه ای را مثل چلوکباب برگ نوش جان می کنند
و
ختی بر سر لاشه ای از روی لاشه خود می گذرند.
اینها خرافات فئودالی و فاشیستی اند
که به خورد مردم داده شده اند.
کلاغ و کرکس
هیچ کم و کسری در مقایسه با عقاب و طاووس و شیر و پلنگ ندارند.
در طبیعت
مثل جامعه
تقسیم کار هست.
کرکس و کلاغ
رفتگر طبیعت اند
و
عقاب و پلنگ
صیادان طبیعی اند.
ولی همه قبل از هر چیز
باید چیزی بخورند تا زنده بمانند.
اگر صید محال گردد
لاشه هم می خورند.
کلاغ هم حتما نباید لاشه بخورد.
کلاغ می تواند ابزار بسازد و از اعماق کرم و حشره تر و تازه و زنده بیرون کشد و نوش جان کند
کلاغ ابزارسازی را به جوجه هایش حنی یاد میدهد.
کلاغ خردمندترین پرنده است
منظور از آزادگی چیست؟
آزادگی با آزادی تفاوت دارد.
آزادگی کذایی اصلا ربطی به آزادی ندارد.
مثال:
در ایده ئولوژی اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی
سرو
مظهر آزادگی است.
سرو
درخت بی ثمری است
و
اصلا
آزاد نیست.
آزادگی
از سجایای اخلاقی طبقات حاکمه برده دار و فئودال و روحانی است
به سرو گفت کسی:
میوه ای نمی آری.
جواب داد که آزادگان تهی دست اند.
سعدی
این بدان معنی است که هر کس بی ثمر باشد
یعنی انگل باشد
آزاده است.
به همین دلیل
در ایده ئولوژی اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی
هر درخت میوه،
هر حیوان و پرنده مفید مثلا مرغ و خروس و خر و استر و گاو
هر انسان مولد
مثلا زن، حمال، عمله، رعیت، دهقان، کلفت، کنیز، رختشوی و غیره
تحقیر می شود
و
هر نبات و جانور و انسان بی ثمر و انگل
مثلا روحانیان، اشراف فئودال، تجاز، سرمایه دار
تجلیل می گردد
روزگار
از مفاهیم ضد عقلی قرون وسطای فئودالی است.
اصلا
معلوم نیست که چیست؟
با مفاهیم ایراسیونال و ایرئال (ضد عقلیو ضد واقعی)
نمیتوان اندیشید.
چه رسد به اینکه از انها معلم اختراع کنی.
قحط مفهوم علمی و عقلی که نیست.
معلم
مأمورمجبور و معذور طبقه حاکمه است
و مبلغ مجبور و معذور ایده ئولوژی طبقه حاکمه است.
معلم
تحفه نطنز که نیست.
محتوای همه کتب درسی
چیزی جز ایده ئولوژی طبقه حاکمه نیست.
معلم
وقتی قابل اعتماد است
که
طبقه حاکمه
طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان باشند
هی جورج
من ـ زورت از مثل ادم زیستن چیست؟
اصلا
آدم چیست؟
آدم انتزاعی و ماورای اجتماعی و ماورای طبقاتی که وجود ندارد.
جامعه به طبقات و اقشار اجتماعی تقسیم بندی شده است.
یعنی
ساختار طبقاتی دارد.
در جامعه طبقاتی
هر طبقه و قشر اجتماعی
فکر و ذکری جز دفاع از منافع طبقاتی خود ندارد.
یعنی
مبارزه طبقاتی
لحظه به لحظه
با شعله و دود و بی شعله و دود
جزیان دارد.
اگر کسی لحظه ای غفلت کند
گرسنه می ماند.
مگر ما خرافه اخوان را تحلیل فیزیکی کرده ایم.
همشیره شیره ای؟
مگر ما چماق کشیم؟
نکند همه را به جیش خود می پندارید؟
مارکسیسم
تئوری انتقاد است.
چه
مرتجعین بخواهند و چه نخواهند.
و گرنه عوامفریبی جای روشنگری علمی و انقلابی را می گیرد
و جامعه
جنگل و طویله می شود.
شعر
بیشتر از هر چیز
اسباب عوامفریبی است
و باید بیش از هر چیز دیگر
به چالش مارکسیستی کشیده شود.
روی مفاهیم شکنجه و اعدام باید تأمل کرد.
و گرنه
عوامفریبی و خود فریبی
جای روشنگری را می گیرد.
مثال:
اگر اعدام مخالفین را با انتحار فوندامنتالیستی مقایسه کنیم،
اعدام متمدنانه تر از انتحار است.
اعدام حساب و کتاب دارد.
ولی انتحار و بمب گذاری
کورکورانه و وحشیانه و بی شرمانه است.
مثلا
لاشخورهای فوندامنتالیستی
در مادرید
در قظار حامل کارگران مهاچر در ساعات اغازین روز
بمب گذاشتند
طتلبان در خیابان دست به اتحار فوندامنتالیستی می زند و کودکان مردم را لت و پار میکند.
حزب الله در سینما بمب می گذارد و بیندگان بی خبر نشسته در سالن سینما جزغاله می کند.
برای جلوگیری از این توحش
اگر دولت های مخالف اعدام و شکنجه
دست به شکنجه و اعدام نزنند
چه باید بکنند؟
بول در زبان عربی به معنی آب روان هم است.
هی سید احمد
طلاب
قبل از هر چیزی
مفاهیم فقه را می اموزند.
مثلا تعریف روزه و نماز و حج و جهاد و خمس و زکاة و وضو تیمم و الی آخر را.
اتفاقا
روحانیت
بهتر از بقیه مدعیان
تفکر مفهومی فقهی بلدند.
برخی از مراجع تقلید
حتی خود قرآن را به چالش می کشند.
اشعار مولانا را به طرز رئالیستی تحلیل می کنند.
صدها بار علمی تر از خود تو و کسانی که هارت ها و پروت های تو را فرصت طلبانه و عوام فریبانه منتشر می کنند
هی ویکتور «هو» گو
در هر جامعه که سهل است
در هر طویله
حتی
تقسیم کار هست.
اگر یک ذره را برگیری از جای
خلل یابد همه هستی سراپای
طبقه حاکمه
برای اعمال اراده خود و حفظ منافع خود
در همه زمینه ها
مأمور و مزدور آشکار و پنهان دارد.
یکی معلم است و
ایده ئولوژی طبقه حاکمه
را
با ترکه و تحقیر و توهین
به خورد کودکان مردم می دهد
و
دیگری
چشم و گوش طبقه حاکمه
است و با شلاق و شکنجه به سراغ مشکوکان و مظنونان می رود
و
به راه مستقیم طبقه حاکمه
هدایت می کند.
فرقی بین معلم و مفتش و جانی و جلاد وجود ندارد.
چون نیک بنگری
همه تنبیه می کنند
تا نظم مورد نظر طبقه حاکمه حفظ شود.
خلایق
اگر ریگی به کفش ندارند
باید مارکسیسم بیاموزند و دست از خودفریبی و عوامفریبی بردارند.
حزب توده
خورشیدی تابان دارد.
این نوعی عقب نشینی طبقه حاکمه در جنقوری اسلامی است.
بد نیست.
جسارت خود اندیشی به دست اور.
فرنگی
خوداندیشی
فقط در روند هماندیشی
کسب می شود.
ابتدا به ساکن
نمیتوان اندیشید.
باید چیزی موضوع تفکر قرار داده شود.
ما
با
دو نوع هماندیشی سر و کار داریم:
الف
هماندیشی بیواسطه و مستقیم
مثلا با همنوعی
ب
هماندیشی باواسطه
مثلا با نویسنده کتابی
کتاب در این زمینه
واسطه هماندیشی است.
حالا چه فرق می کند که این خرافه از کدام خری و یا خر پروری باشد.
جنقوریان باید به اندیشه بیندیشند تا رستگار شوند.
اسلام
کجا و کی انیدشه را مسموم کرده است؟
قرآن مملو از اندیشه والا ست.
اصلا
منظور از مسمومیت اندیشه چیست؟
فرض کنیم که اسلام
نیست و نابود شود
مگر جنگل
جامعه می شود؟
مگر جنقوری
جنت می شود؟
اسلام بهترین دین است.
اسلام صدهزار بار بهتر از یهودیت و مسیحیت و بودیسم و غیره است.
کسانی که به دین گیر می دهند
بیسواد و بدبخت اند
این قافله ی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
عمر خیام
هی عمر
مگر پیاله و ساقی و سکس و عیش و نوش
مانع گذر قافله عمر می شود؟
در این رباعی عمر
خرافه غنیمتدانی دم
تبلیغ خرکی می شود.
ننگ بر آنکه گرفتار دم است.
چون در دیالک تیک جزء و کل و یا عمر و دم
تعیین کننده نه جزء و نه دم
بلکه کل و عمر است.
گذشت عمر هم فقط گذشت مکانیکی نیست.
با گذشت عمر
خر
خردمند می شود.
طویله و جنگل
جامعه می شود.
به عوض تخریب باید تحلیل کرد.
شاه مترقی تر از شیخ بوده است.
شاه در کودتای ۲۸ مرداد
به لحاظ طبقاتی
متحد شیخ بوده است.
بی انکه یکسان با شیخ باشد.
شاه نیمه فئودال ـ نیمه بورژوا بوده است.
شاه
پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی سفید
بورژوا می شود و تبر بر تبار فئودالیسم فرود می اورد
و
روحانیت کثافت را از حاکمیت طرد می کند.
روحانیت از این به بعد وارد اوپوزیسیون ضد سلطنتی می شود.
شاه
شخصیتی انقلابی ـ بورژوایی بوده است
و حزب رستاخیز
حزبی انقلابی ـ بورژوایی بوده است
دیکتاتروی شاه
دیکتاتوری انقلابی ـ بورژوایی بوده است.
باید هم می بود.
دیکتاتوری برای سرکوب ضد انقلاب لازم است.
خاص ایران هم نبوده و نیست.
همه جا همین است.
سکوت جواب نمیدهد!
اگر پاسخ میداد، تمام اعدام شدگان، اکنون زنده بودند.
تنها با اعتراضات متشکل، میتوان رژیم را سرنگونکرد!
حریفه
تنها (؟) با اعتراضات متشکل (؟)
آب از اب حتی تکان نمی خورد
چه رسد به سرنگونی فاشیسم و فوندامنتالیسم.
همه دول امپریالیستی در طالبانستان
جمع شدند تا بتوانند طالبان پابرهنه آفتابه در دست را براندازند
و
موفق نشدند و در رفتند.
هر که ناموز ز داعش و طالبان
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
خمر تنها نیست سرمستی هوش
هرچه شهوانی است بندد چشم و گوش
مولانا
معنی تحت اللفظی:
فقط شراب نیست که آدمی را بیهوش می سازد.
هر چیز شهوت انگیز نیز چشم و گوش ادمی را می بندد.
میخواری با شهوت رانی
دو کردوکار مطلقا متفاوت اند.
الکل
مغز آدمی را و قلب أمی را از کار می اندازد
و
خوردنش اختیاری است.
اندام آدمی به خمر نیازی ندارد.
اندام أدمی
کارخانه بیوشیمیایی غول آسایی است و هر چه لازم داشته باشد از اتانول تا افیون و هروئین تولید می کند.
رفع حوایج غریزی
مثلا
خور و خواب و سکس و شهوت
اما
الزامی است.
رفع حوایج غریزی
نه به بستن چشم و گوش
بلکه به باز شدن چشم و گوش و توسعه فهم و هوش منجر می شود.
یعنی
سرکوب حوایج غریزی
مانع توسعه عقلی می شود.
آدمی در دیالک تیک غریزه و عقل به سر می برد
و
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از ان غریزه قدر قدرت است.
نخوری و ننوشی و حوایج عاطفی و غریزی و جنسی و روحی و روانی را رفع نکنی
اصلا نمیتوانی به فکر کسب دانش و فضایل و فقه وفلسفه بیندیشی.
وجود جامعتی مقدم بر شعورجامعتی است.
نان مقدم بر ایمان است.
این اصل مهم ماتریالیسم تاریخی است
هما احد لیان
از پرده های سینه نوایم گرفته است
از بغض سخت راه صدایم گرفته است
سیل سرشک تا که رسیده به دامنم
غرقم نموده نقش و نمایم گرفته است
چندیست ناله های دلم کر (؟) نمی شوند
دلتنگ و دل شکسته هوایم گرفته است
لب تر نشد به حرف، ندانم چه می شود
گویا سکوت سرد سرایم گرفته است
در انتظار لحظه ی دیدار مانده ام
روحم پریده میل بقایم گرفته است
حسن موسوی اهری
نمی دانم پس ازمرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که ازخاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز پی در پی
دم گرم خودش را بر گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را.
پایان
فوت و فن و ترفند شکار یوزپلنگان و پلنگان همین است.
بالای درختان لابه لای شاخه ها خود را استتار می بخشند.
اّهوان و گوزنان
آنها را نمی بینند
و وقتی زیر درختان می ایند تا میوه های افتاده بر زمین را بخورند،
ناگهان از بالای درخت بر سرشان آوار می شوند و می گیرند و به بالای درخت می برند
باشد.
ما نه شعور داریم و نه سواد
. تو که علامه ای
خودت
توان ساختن عرعری را حتی نداری.
به همین دلیل
یا مثل لات ها و لاشخورها فحاشی می کنی
و
یا عرعریات فرنگی و جفنگی
را
نشخوار می کنی.
همین دین ستیزان بیسواد
همان هایی اند که زرتشت را و احادیثش را به عرش اعلی می برند.
ادیان
علم زمانه خویش اند.
چه بدیلی برای ادیان دارید؟
شعور
چه شعور علمی و چه شعور مذهبی
به انسان ها آرامش روحی می بخشند.
این حقیقت امر
را
کسی داند که ذره ای شعور داشته باشد.
خریت موجب آرامش نمی شود.
اختلافات از هر نوع
حتی اختلافات مذهبی
طبقاتی اند.
ادیان منبع اختلافات نیستند.
منبع اختلافات
وحود طبقات آشتی ناپدیر در جامعه طبقاتی است.
کسی که این شعر اخوان را رونوسی کرده
حتی
توان درست خواندن و درست نوشتن آن را نداشته است.
فهمیدن معنی اش
پیشکش اجنه.
ویرایش:
ای درختان عقیم ریشه هاتان در خاک های هرزگی مستور
محتوای این شعر اخوان
ضد عقلی و ضد علمی و فاشیستی است.
اخوان
خیال میکند که تبار و نژاد تعیین کننده خیر و شر است.
هر کس شجره و ریشه و تبارش عه هورایی باشد به نظر اخوان
شق القمر می کند و گرنه ول معطل است.
این چیزی جز راسیسم نیست.
ترانه ای هم پس از عنگلاب اسلامی پخش شد:
ما به ریشه برمی گردیم.
برگشت به ریشه ها.
یعنی فوندامنتالیسم.
الترناتیو برای اعدام دگر اندیشان چیست؟
چه بدیلی سران جنقوری و عوپوزیسیون ان
می توانند برای اعدام و ترور و تحقیر و تخریب دگر اندیشان داشته باشند؟
قحط مغز است
در جنقوری.
هماندیشی حکم کیمیا دارد.
کسی که لایک نزند منفور است.
دیروز حریفی
همانیدشی برابر حقوق و متمدنانه را
کسب و کار روانی ها قلمداد می کرد.
به زعم حریف فحاش
کسب و کار خردگرایان
فحاشی و چاقوکشی است
تعببن کننده نه مغز اندیشنده
بلکه کف کف کرده خیابان است
نه.
پوتبین
خودش تقاضای عضویت در ناتو داده بود.
پوتین و لاشخورهای دیگر
سودایی جز حفظ و تحکیم اولیگارشیسم ندارند.
پوتین مرتجع تر از پالان است.
مرجع تقلید پوتین
شخص شخیص هیتلر و خونخواران نازی اند.
پوتین
به تقلید از هیتلر
قصد جنگ برق آسا (blitz) در اوکراین داشت
خیال می کرد در عرض چند روز
اوکراین را تسخیر میکند.
مثل هیتلر که فکریمی کرد
اتحاد شوروی را در عرض چند ماه تسخیر می کند.
به همین دلیل
سپاهیان نازی ها
لباس و کفش و کلاه زمستانی نداشتند.
پوتین بیشترین خدمت را به امپریالیسم کرده و میکند.
پوتین فرقی با پالان ندارد.
هر دو مأمور اولیگارش های کثافت روش و اوکراین اند
مادرانی که پسر از دست میدهند و سربازانی که ضربات شدید روحی و جسمی میبینند و فرقی نمیکند از چه ملیتی، جنگ هرگز برنده ای ندارد .
روی نتفلیکس.
جنگ اگر بازنده و برنده ای نداشته باشد
هرگز صورت نمی گیرد.
جنگ چیست؟
جنگ فرمی از مبارزه طبقاتی است.
جنگ عریان ترین و بارزترین و رادیکال ترین فرم مبارزه طبقاتی است.
جنگ انتزاعی وجود ندارد.
جنگ هم می تواند جنگ استعماری باشد
جنگ از بالا بر ضد پایین باشد
و
هم میتواند جنگ داخلی و رهایی بخش ملی باشد
جنگ توده بر ضد طبقه حاکمه باشد
جنگ توده های تحت استعمار و استثمار بر ضد طبقات استعمارگر و استثمارگر باشد.
مرزبندی حریف در این پست
نه مرزبندی تحلیلی ـ علمی (مارکسیستی)، بلکه ساده لوحانه است.
همه کشورهایی که
پس از شکست سوسیالیسم
تسخیر شده اند و یا تخریب شده اند تا تسخیر شوند،
از عراق تا لیبی از سوریه تا یوگوسلاوی
جزو مناطق تحت نفوذ اتحاد شوروی بوده اند.
محتوای حملات پوتین هم
حفظ ذره ای از مناطق تحت نفوذ اتحاد شوروی است
تروریسم از ادعا تا واقعیت
پس از حمله فوندامنتالیستی به برج های دوقلو
تروریسم
تبدیل شده به بهانه در دست هر تروریستی.
خود طبقه حاکمه جنقوری اسلامی
تروریست است.
آنهم نه فقط در داخل جنقوری
بلکه در مقیاس جهانی
خیلی از سفرای جنقوری به جرم ترور در کشورهای دیگر بازداشت شده اند
رویا بیانگر آرزویی است که در زندگی واقعی ممنوع است.
فروید.
ممنوع؟
مثال:
کسی دلش چلوکباب برگ می خواهد.
چلوکباب فروشی که ممنوع نیست تا حریف خواب چلوکباب ببیند؟
حریف
حتما پول ندارد تا چلوکباب بخرد و بزند به تن.
در نتیجه
غریزه حفظ نفس
در عالم رؤبا
چلوکباب سرو میکند و حریف هم سیر دل می خورد و کیف شیر می کند
منظورتان از «شما» چیست؟
ظاهرا مطلب را نخوانده اید.
فقط عکس را دیده اید و
کامنت زده اید.
این نظر ماری است
و
ما
از سگان توده ایم
عکس های مان را هم اجنه دیده اند.
ما
نسبت به پست ماری
ابراز نظر کرده ایم.
کسی هم چیزی نمی خواند
تا هزارتا کامنت بفرستد.
خلایق
دنبال حقیقت نیستند.
دنبال کاف و کوف اند.
این خصایل مردم است که بر نهادهای سیاسی تاًثیر می گذارد و نه بالعکس.
توکوویل
چرا و به چه دلیل؟
منظور از خصایل مردم مثلا چیست؟
منشاء خصایل مردم چیست؟
مثال:
یکی از خصایل مردم ایران
تزویر و تظاهر و ریا ست.
این از کجا آمده است.
تزویر و تظاهر و ریا
که مادر ازدی نیست.
تزویر و تظاهر و ریا
منشاء جامعتی دارد.
یعنی تعیین کننده تزویر و تظاهر و ریا
طبقه حاکمه است.
اخلاق حاکم در هر جامعه
اخلاق طبقه حاکمه است.
جنگ کنونی در جنقوری اسلامی
جنگ طرفداران اخلاق فئودالی ـ سنتی با طرفداران اخلاق بورژوایی ـ امپریالیستی است
چرا؟
ضمنا مفاهیم این ادعا
بی ربط اند.
مگر عصر کنونی
عصر تاریکی است؟
عصر چیست؟
عصر یکی از مهمترین مفاهیم فلسفی است.
محتوای عصر کنونی گذار گلوبال از سرمایه داری به کمونیسم است.
سکوت
به تنهایی
نه وجود دارد
و
نه معنی دارد.
سکوت در دیالک تیک سخن و سکوت
قابل بحث است.
دیالک تیک سخن و سکوت
فرمی از دیالک تیک حرکت (جنبش) و سکون است.
وقتی کسی حرفی برای گفتن ندارد
سکوتش بهتر از عرعر است.
وقتی کسی شعور انقلابی و علمی ندارد
جنبش و خیزش و خروشش مضرتر است.
یکی از دلایل روی کار آمدن اجامر جنقوری
فقدان روشنگری علمی و انقلابی در زمان پهلوی بوده است.
چرا؟
کتاب چه فرقی با رادیو و تلویزیون و تئآتر و مسجد و منبر و رسانه دارد؟
تعیین کننده
نه
فرم
نه
کتاب و رسانه
بلکه محتوای کتاب و رسانه است
فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم و امپریالیسم
فقط
بدترین دشمنان سوسیالیسم و کمونیسم و هومانیسم نیستند
ضمنا
بدترین دشمنان ناتورالیسم اند.
در جنگ جهانی دوم
فقط ۶۰ میلیون نفر کشتار نشد
دهها هزار اسب شقه شقه شد
و
محیط زیست برای هزاران سال
مسموم شد
ویرایش:
پرنده خيال
تانيه عاكفى
زاغ سياه شب پريد دامن شام پاره شد
طفل عزيز صبحدم چهره اش آشكاره شد
باز دل غمين من سفره ى گريه باز كرد
روزن اين دو چشم من چشمه و جويبار كرد
داغ غمى دلم گرفت نقش بر آسمان نمود
پرده شام را نگر كين (کاین) همه پر ستاره شد
سيل فنا و آب بحر تاب غم مرا نداشت
ديد كه من كوه غمم از ره من كناره شد
پرنده ى خيال تو بر دل من گذر نمود
شاخه شعر "مريمت" غرق گل بهار شد
پایان
شاهکار
زنان شان چنینند افغانیان
وای به روزی که مسلح شویم.
چه ایرادی دارد؟
فاشیسم و فوندامنتالیسم را با دست خالی نمیتوان سرنگون کرد
و
فرمانفرمایی توده را
یعنی دموکراسی حقیقی
را
برقرار کرد.
متفقین برای براندازی فاشیسم
آلمان و ایتالیا و ژاپن فاشیستی
را
با خاک یکسان ساختند
با کسی که تلویزیونش بزرگتر از کتابخانه اش باشد،
هماندیشی نکن
امیلی کلارک
هی امیلی
تلویزیون که فرقی با کتاب ندارند.
مثل کتاب
فرم اند
و
محتوای هر دو اندیشه است.
تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا
محتوا (اندیشه) است و نه فرم.
میتوان یک ساعت تلویزیون دید
و
در این یک ساعت
به اندازه دهها کتاب
اندیشه شنید.
هراسی از ترک شرایطی برای کسب شادمانی و خوشبختی شخصی نیست.
مهم
سلامتی تو
و
شادمانی و خوشبختی تو ست.
فرنگی
شادمانی و خوشبختی شخصی به چه درد می خورد
وقتی که هشتاد میلیون همنوع شخص
نه
پناهگاهی دارند
و
نه
نان و آب و خانه و خوابی؟
نه.
همه چیز در جامعه و جهان
طبقاتی است.
دیکتاتوری و دیکتاتور هم
نه انتزاعی و ماورای طبقاتی،
بلکه مشخص و طبقاتی است.
مثال:
مادر و پدر سوسن و سوزان و ساسان هم اوتوریته اند.
ولی با اوتوریته های دیگر مثلا سیدعلی
تفاوت و تضاد دارند.
دیکتاتوری
فرم است.
فرم مثل قابلمه است
شعار مرگ بر قابلمه
نشانه نادانی است.
تعیین کننده محتوا ست.
تعیین کننده غذا ست که در قابلمه پخته می شود و خورده می شود.
همه که فرصت و حوصله ظرفشویی ندارند.
سادیسم و پسیمیسم و غیره
هم طبقاتی اند.
ربطی به دیکتاتوری ندارند.
هدایت
هم پسیمیست بود و هو نیهلیست.
بی انکه دیکتاتور باشد.
شاملو
سردسته خودشیفتگان بود
ولی دیکتاتور نبود.
سر کار نمیرود، نان بازویش را نمیخورد، سربازی نمیرود و به وطن خدمت نمیکند، شغلش نشر خرافات و یاوه است، دستش در جیب ماست، نامش « آخوند » است و خواستار اعدام ماست
سیمرغ
خوب ایرادش کجا ست؟
از سیستمی دفاع میکند که حافظ همین امتیازات او ست که سیمرغ می شمارد.
اگر خود سیمرغ جای او باشد
خوساتار عفو عمومی می شود؟
من همیشه طرفدار مردمم.
حتی اگر به ضررم باشد.
سیمرغ
آره.
شنیدن کی بود مانند دیدن؟
همین اجامر هم
همین حرف سیمرغ
را
و
سیصد مرغ
را
زده اند و سوار گرده همین مردم شده اند
و
حاضر به پیاده شدن نیستند.
ادامه دارد.
۱۴۰۲ خرداد ۱, دوشنبه
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۱۷)
میم حجری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر