محسن بافکر
جاده ها
خط های تیره ای هستند
بر صفحه ی زمین.
بیشتر از آنکه واسطه باشند
فاصله میسازند.
در ابتدای جاده من ایستاده ام
با دلی شوریده
و تو باچشمی نگران
در انتهای آن
با اولین گام که به سویت بر میدارم
فرسنگها از تو دور می شوم
و در دومین گام
ناگهان شبحی از راه میرسد
و از من تنها خاطره ای میسازد
آویخته
بردیوارتنهایی ات.
از مجموعه شعر
(فواره ای به ارتفاع سالیانی که زیستم )
جاده و یا راه
به تنهایی وجود ندارد.
راه در دیالک تیک های زیر وجود دارد:
۱
در
دیالک تیک مبداء و مقصد
۲
در
دیالک تیک رهرو و راه و مقصد
و
مقصد
در
دیالک تیک مقصد و مقصود.
راه
پل پیوند میان مبداء و مقصد است.
طول راه ضمنا فاصله موجود میان مبداء و مقصد است.
بدون راه، رسیدن به مقصد محال است.
از این رو
دیالک تیک رهرو و راه و مقصد
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک وسیله و هدف (مقصد) و دیالک تیک وسیله و آماج (مقصود) است.
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک ها از آن هدف و آماج است.
بدون اینکه راه هیچکاره و هیچ واره باشد.
راه
ضمنا
دیالک تیکی از مراحل تاکتیکی (منازل، رباط ها، کاروانسراها) و مرحله و مراحل استراتژیکی (مقصد و مقاصد نهایی) است.
تعیین کننده در دیالک تیک استراتژی و تاکتیک
استراتژی
است.
بی ابنکه تاکتیک هیچ واره باشد.
حافظ
زندگی را رباط دو در می داند.
ماندگاری
به نظر حافظ میسر نیست:
ورود و خروجی
و
آمد و شدی
در بین است و بس.
آنچه حافظ و علافان دیگر نمی دانند
کار فکری و فیزیکی آدمیان است که ضامن ماندگاری آنها ست.
مثال:
آثار خود حافظ
خود او را نامیرا ساخته اند.
احسان طبری می داند:
که کار آدمی باقی است،
ار جسمش فنا گردد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر