میم حجری
مقدمه اول
شناخت
شناخت فلسفي
شناخت
فلسفي
چون جامعيت دارد،
هم واقعيت دروني و هم واقعيت بيروني را در بر ميگيرد.
به لفظ ديگر،
هم متضمن شناسايي علمي است و هم شامل شناسايي هنري.
آریانپور
اصلا
نمی داند که شناخت فلسفی از کجا آمده است.
درست به همین دلیل،
خیال می کند که فلسفه یعنی نتایج علوم و هنرهای کذایی.
منظور آریانپور از جامعیت شناخت فلسفی هم جمع شناخت علمی و هنری بودن آن است.
همانطور که در بخش های قبلی توضیح داده شد،
شناخت بشری
روندی پلکانی ـ نردبانی
طی کرده است.
اولین نوع شناخت بشری
شناخت هنری
بوده است.
شناخت هنری
با رشد نیروهای مولده جاندار و جامد،
جای خود را به شناخت میتولوژیکی (اساطیری) می دهد.
این بدان معنی است
که
شناخت میتولوژیکی (اساطیری)
نتیجه نفی دیالک تیکی شناخت هنری بوده است.
یعنی جنبه های منفی و مندرس و کهنه و فرتوت شناخت هنری
در شناخت اساطیری نقد و حذف می شوند و جنبه های مثبت و مفید و حیات مند آن حفظ می شوند و توسعه می یابند.
درست به همین دلیل
در آثار اساطیری
به آثار هنری و حتی به توسعه آثار هنری توسعه یافته تر
هم
برخورد می کنیم.
پله سوم در نردبان توسعه شناخت بشری،
شناخت تئولوژیکی (مذهبی، فقهی) است
که
نتیجه نفی دیالک تیکی شناخت اساطیری و هنری است.
به همین دلیل
آثار تئولوژیکی
مثلا کتب مقدس
حای آثار اساطیری و هنری اند.
بخش اعظم قرآن قصه و اسطوره است.
نثر قرآن شعر گونه است.
پله چهارم در نردبان توسعه شناخت بشری،
شناخت فلسفی
است
که
نتیجه نفی دیالک تیکی شناخت تئولوژیکی، میتولوژیکی و هنری است.
همه مفاهیم همه این انواع شناخت،
کلی و عام
و
موضوع همه اینها
کل
است.
تفاوت اینها با علوم هم همین جا ست:
مفاهیم علوم
مختص به این و یا ان جزء از واقعیت عینی اند
و
موضوع علوم
این و یا آن جزء از واقعیت عینی است.
آریانپور
تعریف روشنی از شناخت علمی و هنری هم ندارد:
در قاموس او
شناخت علمی یعنی شناخت عالم برون
و
شناخت هنری یعنی شناخت درون.
جهان بینی خود او
ایدئآلیستی
و
متد فکری اش
متافیزیکی (ضد دیالک تیکی)
است.
آریانپور
از دیالک تیک درون و برون خبر ندارد.
او نمی داند که درون (روندهای روحی و روانی) نتیجه انعکاس روندهای برون (مادی) اند.
روح جدا از ماده
شعور جدا از وجود
شعور جامعتی جدا از وجود جامعتی
وجود ندارد.
همه چیز احساسی و عاطفی منشاء برونی دارد.
آریانپور
منکر استقلال موضوعی و مفهومی فلسفه است.
او
خیال می کند که دانستنی های علمی و هنری را اگر روی هم بریزیم،
فلسفه تشکیل می یابد
و
چون در قاموس او،
شناخت بشری از شناخت علمی و هنری تشکیل می یابد،
نتیجه می گیرد که شناخت فلسفی جامعیت دارد.
آریانپور
نمی داند که موضوع فلسفه کل است و مفاهیم فلسفی کلی ترین و عام ترین مفاهیم اند.
مثال:
مفهوم ماده
در
فلسفه
با
مفهوم ماده در شیمی
تفاوت عظیمی دارد:
ماده در شیمی
فقط
یکی از انواع بیشمار ماده تجرید یافته در مفهوم (مقوله) فلسفی ماده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر