۱۴۰۲ فروردین ۲۴, پنجشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۰۳)


 
میم حجری

 
چرا مثل اجامر جنقوری اسلامی
به زنان حمله می بری؟
دوست داری
خواهر و دختر و مادر خودت را ج. و پدرت و خودت را جاکش بنامند؟

دلیل فحاشی
خالی بودن کله از اندیشه و چنته از سخن است.

به زرتشت هم بگو
تا بداند و آدم شود
و
دست از عوامفریبی بر دارد.
خریت به نفع هیچکسی نبوده است.



میگن جهنم هلوکاست رو آلمانی‌ها براشون ساختن ولی سالهاست انتقامش رو دارن از فلسطینی‌ها و زن و بچه‌شون میگیرن.
ذات صهیونیستها همینقدر کثیفه!

هلوکاوست و کوره های آدمسوزی و خاکستر کردن ۶ میلیون یهودی و کمونیست و کولی
کسب و کار فاشیسم آلمان بوده که همشیره فوندامنتالیسم سنی و شیعه (خمینیسم) بوده است.
خلق یهود با سکنه فلسطین دهه ها در صلح و برابری زیسته است.
حماس و حزب الله و جهاد وغیره
جریانات فاشیستی و فوندامنتالیستی تروریستی و آنتی سمیتیستی اند
تو اصلا نمی دانی که صهیونیسم چیست.
تو و امثال تو خیال می کنید که صهیوینسم فحش و بد و بیراه است.
سواد هم که ندارید تا بخوانید و بدانید.



دوای گرسنگی

ما که سر در نیاوردیم که این عنقلابات قلابی در خاورمیانه برای چیستند؟

عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
 کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست
نتواند ز سر راه ملامت برخاست ..
سعدی

معنی تحت اللفظی:
عاشق شدم و عقل سرزنشم کرد و گفت:
«عشق بیماری است .
کسی که با معشوق زیبا همنشین شود،
از سرزنش نمی تواند رهایی یابد.»
سعدی دیالک تیک غریزه و عقل را به شکل دیالک تیک عشق و عقل بسط میدهد و از ضدعقلی بودن عشق پرده برمی دارد







چرا.
هم انسان و جامعه انسانی قابل شناخت و توسعه و ترقی است
و هم طبیعت مادر از نباتات تا جانوران.
اکنون صدها نوع گل و میوه و سگ و گربه داریم که از خدمات بشر به طبیعت اند.
جانور و انسان به خودی خود جنون نمی گیرند و مخوف نمی شوند.
این طبقات حاکمه انگل اند
که جامعه را به دارالمجانین و حتیبه جنگل مبدل می سازند و از انسان دژخیم تربیت می کنند



ممنون.
مردم که اراذل و اوباش را عظمت و عزت و محبوبیت نمی بخشند و به قدرت نمی رسانند.
در همین عنگلاب اسلامی
دهقانان و کارگران و پیشه وران و روشنفکران مترقی
تا اخرین لحظه به اصلاحات ارضی و انقلاب سفید وفادار ماندند.
این جناحی از طبقات حاکمه است که لاشخورهای خود را
به عرش اعلی می برد، محبوبیت همگانی می بخشد و به قدرت می رساند.
همان طبقه حاکمه ای که جناح دیگرش در ۲۸ مرداد کودتا می کند و همان شاه را به قدرت می رساند.
مردم در این زمینه کاره ای نیستند.
چون قلم به دست طبقات حاکمه است.
به همین دلیل با تعومض شاه با شیخ و یا شیخ با شاه و یا قاجار با پهلوی
در ویرانه به همان لولای مولا می گردد
و
آب از آب تکان نمی خورد.



انسان موجود غیر قابل پیش بینی است
چرا که ترکیب پیچیده ای از انگیزه ها و غرایز متضاد و متفاوت است.
اخلاق و آزادی
نوشته ی محمد رضا سرگلزایی

حوادث را مثلا زلزله و توفان و بحران را می توان پیش بینی کرد ونه انسان کذایی را.
منظور ممدرضا شناخت انسان و پیش بینی واکنش انسانها ست.
همه چیز هستی از ذرات تا کاینات قابل شناخت است.
انسان موجودی نیمه طبیعی و نیمه جامعتی است و هر دو بخش قابل شناخت است.
علوم طبیعی (علم الاشیاء) به شناخت چیزها و روندهای طبیعی قادر است و علوم انسانی مثلا روانشناسی، بیولوژی، فیزیولوژی، نویرولوژی و غیره به شناخت روندهای روانی.



نوشته ایم:
بورژوازی
تا مغز استخوان
کنسرواتیو و محافظه کار و محتاط و ترسو ست.
هدف ما
ضمنا تعلیم و تمرین تعاریف مفاهیم فلسفی و سیاسی و سوسیولوژیکی است.

کنسرواتیسم را خواننده باید بشنود و بداند.

مفاهیم فلسفی و سیاسی را ترجمه کردن غلط است.
فاشیسم
را شما چگونه و به چی و برای چی ترجمه می کنید؟
فارسی
که تحفه نیست.
فارسی و ترکی و عربی و غیره زبانند
و
زبان ابزار تبیین افکار است.
مهم افکارند و نه ابزار.
فراگیری مفاهیم تعیین کننده است و موجب خروج از خریت می شود و نه ترجمه خرکی مفاهیم فلسفی به فارسی و ترکی و عربی.
سوسیالیسم را که نمی توان به فارسی دری و لری و دربدری ترجمه کرد
راجع به مفهوم فلسفی سوسیالیسم یک عالمه حرف هست



هی مش زرتشت
افکار نجس و پاک وجود ندارند.
افکار حقیقی و باطل و بند تنبانی وجود دارند.
ضمنا افکار حاضر و اماده از قبل و ذخیره شده در خورجین ذهن وجود ندارند.
مغز آدمی ارگان تفکر است و نه خورجین افکار.
افکار
اندیشیده می شوند.
منشاء افکار در واقعیت عینی است و نه در ذهن آدمی.
شراب
مغز ادمی را مختل می سازد و روند تفکر را تخریب می کند.
مست اصلا قادر به تفکر نیست تا افکار نجس خود را بیان دارد.
مست هارت و پورت می کند و خلایق خر خیال میکنند که مستی به راستی منجر می شود.



مگر نه این است که دانشمند باید علیه نادرستی بجنگد ؟
دکتر پرویز شهریاری

هی دکتر
دانشمند و روشنفکر انتزاعی و ماورای طبقاتی وجود ندارد.
دانشمند هم میت واند سرسپرده پرولتاریا باشد و هم سرسپرده بورژوازی.
بخش اعظم دانشمندان و روشنفکران
عضو و جزو و مزدور و مأمور طبقات حاکمه انگل اند.
این چیزها الفبای مارکسیسم اند.
ذر کوه قاف چه می گذرد؟
به کجای این طویله میتوان آویخت پالان را؟


سرودِ پنجم سرودِ آشنائی هایِ ژرف تر است.
سرود اَندُه گزاری هایِ من است و
اندوه گُساری یِ او.
نیز
این
سرودِ سپاسی دیگر است
سرودِ ستایشی دیگر:
ستایشِ دستی که مضراب اش نوازشی ست
و هر تارِ جانِ مرا به سرودی تازه می نوازد [و این سخن چه
قدیمی ست!]
دستی که هم چون کودکی
گرم است
و رقصِ شکوه مندی ها را
در کشیده گی یِ سرانگشتانِ خویش
ترجمه می کند.
آن لبان
از آن پیش تر که بگوید
شنیدنی ست.
آن دست ها
بیش از آن که گیرنده باشد
می بخشد.
آن چشم ها
پیش از آن که نگاهی باشد
تماشائی ست.
و این
پاس داشتِ آن سرودِ بزرگ است
که ویرانه را
به نبردِ با ویرانی به پای می دارد.
لبی
دستی و چشمی
قلبی که زیبائی را
در این گورستانِ خدایان
به سانِ مذهبی
تعلیم می کند.
امیدی
پاکی و ایمانی
زنی
که نان و رخت اش را
در این قربان گاهِ بی عدالت
بر خِیِ محکومی می کند که من ام.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(سرودِ پنجم) بخشِ (1)
از دفترِ: آیدا در آینه ــ 11 تیرِ 1342




ایام ناگوار
متی داستانی خواند به شرح زیر:
مرد مبارزی وظیفه ای به عهده گرفته بود که به ناچار به مرگ او می انجامید. در راه به سختی قامت خود را راست نگه می داشت.
همراه پرسید : می ترسی؟
مرد گفت : بله ، میترسم.
همراه گفت : پس اگر میترسی چرا بر نمی گردی؟
مرد جواب داد : ترس من مربوط به ضعف من است ولی مرگم به اجتماع مربوط است.
متی گفت : چه زمانه بدی است که انسان نباید به ترس خود تسلیم شود. اما ای کاش مردان بسیاری به راه بیافتند برای اجتماعی که در آن کوششی که برای سعادت خود می کنیم در عین حال به سود جامعه باشد.
اندیشه های متی
برتولت برشت




چقدر وحشتناک !
حتی اندوه مان متعفن است به گندابِ قومی و سیاسی .دقیقا همان هایی که از افغانیت شکایت داشتند نسخه خیلی بدترِ همان مساله بودند و تازه رو شدند .
ضمنا گه بگیرند تو سطر سطرِ شِرِت مردک پُل زن !
هستی


فقط افغانستان که نیست.
فاشیسم
در شرق
به صورت پانیسم
احیا می شود.
فوندامنتالیسم (خمینیسم و طالبانیسم و داعشیسم و غیره)
هم ماهیتا همشیره فاشیسم است.
جنقوری اسلامی
هم
مهد پانیسم های رنگارنگ است:
پان ترکسیسم، پان کردیسم، پان عربیسم، .... شب و روز در عربده و عرعرند.
از نژادهای تحفه نطنز
چه ها که سر هم بندی نمی کنند.

زمینه
برای بالکانیزاسیون جنقوری اسلامی آماده است.
شطی از خون جاری خواهد شد.
کسی چشم دیدن همنوعی را ندارد:
ترک ها می خواهند تحت سرکردگی عردوغان تورکستان کبیر ایجاد کنند
کردها تحت سرکردگی امپریالیسم جهانی
کوردوستان کبیر
اعراب عربستان کبیر و الی اخر


«در تورنتو وقتی شاهزاده اومد رو استیج به روح پدرم زمین لرزید» از فرمایشات شاهین نجفی. « هنگام سخنرانی در سازمان ملل هاله نوری را بالای سرم دیدم» محمود احمدی‌نژاد



شاملو فرقی با هیتلر ندارد. سطر سطر آثار شاملو فاشیستی است. معلم هر دو نیچه بوده است. شاملو و پدرش از پیروان هیتلر بوده اند و متفقین هر دو را میخواستند اعدام کنند



دلیل فحاشی و تهمت زنی به همنوع چیست؟
اگر مینوش به این سؤال جواب می یافت،
انتظار انتقاد از فحاشان و تهمت زنان نمی داشت.
ضمنا
فحاشان و تهمت زنان
دنبال چه نتیجه ای هستند که با فحش و تهمت می خواهند به دست اورند؟


 
اعجاز و ابتذال
این اعجازها باید تحلیل سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) و فلسفی شوند.
ابتذال محض نیست.
ایده ئولوژی است.
مجاهدین خ. خیال میکنند که مسعود رجوی امام زمان است
فرقش با امام زمان معروف این است که او باید پس از ۱۰۰۰ سال غیبت صغری و کبری
ظهور کند
و
مسعود رجوی پس از ۶۰ ـ ۷۰ سال حصور صغری و کبری
غیبت کند.
مسعود مرده و مجاهدین از غیبت مسعود دم می زنند.
ارتشیان آلمان نازی
وقتی دیدند که امیدی به پیروزی هیتلر نیست
در محل گردهمایی سران نازی بمب گذاشتند.
بمب ۴ نفر از نازی ها تکه تکه کرد
ولی فقط لباس های هیتلر پاره پوره شد.
هیتلر گفت:
این حکمت الهی بود که من کشته نشدم.
عوام فریبی به تنهایی وجود ندارد.
عوام فریبی
در دیالک تیک خودفریبی و عوام فریبی وجود دارد.
سید علی در جلوی ضریح امام هشتم
چنان زار می زند که ما در ایام طفولیت با نشیدن مصیبت فرزندان مسلم زار می زدیم


طبیعت به مراقبت نیاز ندارد.
طبیعت خدا ست.


جنقوری اسلامی
جنگل است و نه جامعنه.
جنقوری اسلامی
جنگلی ملوک الطوایفی است.
جامعه نیست.
باندهای فاناتیک هولناک در جنگل جنقوری در کار اند.
جنقوری اسلامی
دارالمجانین است و هر آخوندی باندی از مجانین تحت فرمان خود دارد.
سقوط سیستماتیکی در بین نیست.
سقوط فکری و فرهنگی و اخلاقی حاکم است.
پایان جنقوری اسلامی
شبیه پایان نازی آباد آلمان خواهد بود.
خرابات بی سر و سامان شام


پشت این اسلام ستیزی بند تنبانی و صوری شما
کفتار راسیسم و فاشیسم خرناسه می کشد.
بحث بر سر افکار است و یا بر سر افراد؟
بحث بر سر حقیقت است و یا صورت؟
اعوان و انصار خودتان زیباتر از اینها تشریف دارند؟



کفگیر پانیسم در جنقوری اسلامی
خورده به ته دیگ.
نژاد
لامصبا از مفاهیم بیولوژی و یا زیست شناسی است.
نژادها
هزاران سال قبل
در جامعه بشری
به طبقات اجتماعی تبدیل شده اند.
مبارزه دیری است که مبارزه میان طبقات اجتماعی است.
به همین دلیل
مبارزه طبقاتی است
و
نه
مبارزه نژادی.

نژاد برای طبقه بندی جانوران عیرانی و ویرانی به کار می رود.
فقط فاشیسم و فوندامنتالیسم (کوکلوس کلان و آلرایت و آ اف دی و غیره) و پانیسم بدبخت بدبخت پرور از نژاد دم می زند
تا
جنگ های نژادی را دامن بزند و
میلیون ها تن از اعضای زحمتکش جامعه را
به بهانه تعلقات نژادی خرافی ـ کذایی
سلب مالکیت کند
و
قلع و قمع کند

برای خردگرایان انقلابی و بشر دوست.
همه ابنای بشر برابرند و خواهر و برادرند.
و فاشیست ها و فوندامنتالیست و پانیست ها زباله اند.



لرهای عزیز
کشور مسلمان و ارمنی و مسیحی و یهودی و بودایی و بابی و بهایی و علی للهی که وجود ندارد.
مگر در لرستان از الفبای مارکسیسم خبری نیست.
این طرز نگرش شرم اور را انگلس ۱۵۰ سال قبل به چالش کشیده است و وارونه بینی قلمداد کرده است.
مذهب
چیزی روبنایی ـ ایده ئولوژیکی است و تابع زیربنای اقتصادی است.
این چیزها جزو الفبای مارکسیسم اند که در کودکستان می آموزند.
منظور لرها از اصول دموکراتیک چیست؟



انقلاب به چه معنی است؟
هر خیزشی که انقلابی نیست
هر شورشی و عصیان و طغیانی که به معنی انقلاب نیست.

ای بسا شورش ها و خیزش ها که ارتجاعی اند.
مثال:
همین شورش و خیزش فوندامنتالیستی (خمینیستی، طالبانیستی، داعشیستی)،
خیزش های انارشیستی،
خیزش های فاشیستی
مثلا در آلمان، فرانسه، امریکا...
مشخصه خیزش انقلابی داشتن پیشایپش تئوری انقلابی است.
تعیین پیشاپیش آماج انقلابی است.
تدوین پیشاپیش استراتژی و تاکتیک انقلابی است.
در جنقوری اسلامی
و
حتی در جهان کنونی
از جنبش انقلابی اثری نیست.
قرن ۲۰ قرن انقلابات اجتماعی بود.
قرن ۲۱
قرن عنگلابات ارتجاعی است.
اوپوزیسیون جنقوری اسلامی
مترقی تر از آن نیست.
فریب هارت ها و پورت های عوامفریبان را نباید خورد.
نفی سیدعلی
کافی نیست.
سؤال این است که آلترناتیو طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی برای جنقوری اسلامی چیست؟
اگر بپرسی
بر تو همان می رود که بر باخه رفته است. (کلیله و دمنه)
چنان به خواهر و مادرت فحش های آبدار می دهند که توبه کنی و هرگز سؤال طرح نکنی



معنای انسان شدن
انتخاب میان پاسیویته و اکتیویته (انفعال و فعالیت)
لسا.
البر کامو

این به چه معنی است
مش کامو؟
درست حرف زدن را کسی یادت نداده است؟
حداقل بگو:
مشخصه انسان شدن
فعالیت است.
مثلا اگر خری بار ببرد
آلبر می شود که
از بس هارت و پورت کرده است
انسان شده است.


 تو اگر در صدها دکه و دکان مدعی توده
نشانی از افکار ما پیدا کردی،
ما خر می شویم و به عوض پارس، عرعر می کنیم.
از همین هارت و پورتت معلوم می شود
که ذره ای سواد نداری.


فوندامنتالیسم اسلامی
کمترین ربطی به اسلام ندارد.
بدترین دشمن اسلام است.
شما چه بدیل بهتری برای اسلام دارید؟
برخی از خلایق
مسیحی می شوند.
مسیحیت که بهتر از اسلام نیست.
در میان ادیان
اسلام متکامل ترین دین است.
تنها الترناتیو مترقی
برای اسلام
مارکسیسم است.
درک مارکسیسم اما کار هر کس نیست.


کسانی که به اسلام می تازند
یا نادانند
و از فرط نادانی
فوندامنتالیسم را مسکوت می گذارند
و
یا نادان پرورند
و
عمدا فوندامنتایلسم را مسات مالی می کنند تا به عوامفریبی دست بزنند
و
بدتر از اجامر فوندامنتالیسم سنی و شیعی اند.
اسلام
ایده ئولوژی است
و
ایده ئولوژی
چیزی عمیقا طبقاتی است.
تفاوت اسلام دهقانان و پیشه وران
با
اسلام اربابان و تجار
از زمین تا آسمان است.
فاشیسم و فوندامنتالیسم
نه مذهبی اند و نه ملی.



مشد علی مطهری
معرکه است.
اگر امریکایی ها بدانند
می برند امریکا
و
کرسی تدریس در اختیارش می گذارند.
در مجلس
بحث بر سر پول های گمشده بود.
پیشنهاد داد:
روح کوسه رفسنجان را احضار کنند و جای پول ها را ازش بپرسند.




دیگران را که نمیتوان پالان پرنسیپ نامید.
پرنسیپ علمی و انقلابی
این است که حرف همنوع را با دقت بخوانیم.
شما بدون ارائه تعریفی علمی و عینی از پرنسیپ
از ان فضیلت می سازید.
پرنسیپ شما پرنسیپی دلبخواهی، سوبژکتیو و غیرعلمی و غیر عینی است.
نیاز طبیعی چه ربطی به احقاق حقوق اجتماعی دارد؟
پیش شرط داشتن پرنسیپ
خوداندیشی علمی و انقلابی است.


هیچ کس کامل نیست
خوشبختی در آن است که انسان حد خود را بشناسد و آن را دوست بدارد .....!
ژان کریستف - رومن رولان


منظور از اصول چیست که خلایق باید بر اساس انها عمل کنند و پالان پرنسیپ به دوش کشند؟
اصول از کجا می آیند؟
اصول
نه منشاء بررسی، بلکه نتایج نهائی بررسی اند.
اصول
بر طبیعت و تاریخ بشری پیاده نمی شوند، بلکه از آنها انتزاع می شوند.
طبیعت و عالم انسانی
خود را بر طبق اصول سازمان نمی دهند،
بلکه اصول تا آنجا صحت دارند
که با طبیعت و جامعه انطباق دارند.



فردوسی در این دو بیت شعر
هم همان دیالک تیک دانایی و توانایی
(توانا بود هر که دانا بود)
را در مد نظر دارد.

ضمنا دانایی را پیش شرط خردمندی می داند
و
خردمندی را پیش شرط دوستی.

اینجا ما با تئوری شناخت فردوسی سر و کار داریم.
دانایی اکتسابی است.
بشر نادان به دنیا می آید.


این جنایات
ربطی به اسلام ندارند.
اسلام در ایران و منطقه
تازگی ندارد.

آنچه که تازگی دارد،
فوندامنتالیسم اسلامی کذایی است که عمیقا ضد اسلامی و ضد مذهبی و ضد عقلی و ضد خلقی است
این چیزها
به فوندامنتالیسم ربط دارند که همشیره فاشیسم است.



ابن ملجم هم به خاطر خدا
علی را به هلاکت رساند.
علی و ابن ملجم و اخلاف روح اله
هیچ تفاوتی با هم ندارند.
رضوی

این نظر رضوی مطلقا باطل است.
ابن ملجم و یاران
گروهی افراطی بودند و قصد ترور علی و عثمان و غیره را داشته اند تا نظم حاکم را براندازند و طرح نو در اندازند.
یاران ابن ملجم در ترور عثمان و غیره ناموفق می مانند.

حضرت محمد و حضرت علی
شخصیت های انقلابی بوده اند و با انقلاب اسلامی تحت رهبری حزب الله
فرماسیون اقتصادی برده داری را به پیروزی رسانده اند.

خمینی و خامنه ای و بن لادن و ملاعمر و داعش و طالبان
مرتجع اند
و
قصد برگرداندن چرخ تاریخ به عقب در سر دارند.
خمینی در ایران
عن
گلاب
کرده است.
جامعه را به عقب رانده است

حزب الله او هم ضد حزب الله حضرت محمد و علی است.
حزبی عنقلابی است.
شاه حق داشته است و از ارتجاع سرخ و سیاه سخن گفته است.
شاه
هم شخصیتی انقلابی ـ بورژوایی بوده است



این بدان معنی است که اختلاف فی مابین
بر سر اسلام نیست.
اسلام در کشور ما تازگی ندارد.
اختلاف بر سر تفسیر فوندامنتالیستی و فئودالیستی از اسلام است.
تفاوت خمینی و خامنه ای با شریعتمداری و بروجری
هم
همین جا ست.
فوندامنتالیسم
همشیره فاشیسم است.
تفاوت شوپنهاور با نیچه
و
تفاوت هدایت با شاملو هم همینجا ست.
هدایت به لحاظ ایده ئولوژیکی فرقی با شاملو ندارد.
فرق فی مابین است که
هدایت و کافکا
داوطلبانه خود را زنده به گور می سازد و مردگان ایستاد هبر لب گور را
دعوست به گور میکند
ولی شاملو و نیچه و هایدگر
مرده های ایستاده بر لب گور
را
شیر می کنند وبه جنگ با پرولتاریا سوق می دهد

«اشهد» از ریشه «شَهَدَ» به معنی «مشاهده کردم و تحمل نمودم مشاهده خود را و اعلام می‏دارم» است و مشاهده، تحمّل و اعلام در امتداد یک هدف است و آن حفظ حق و جلوگیری از تضییع آن است.

هی نصیحتگو
ما قصه شازده کوچولو را کلمه به کلمه و فیلم مارمولک را سطر به سطر تحلیل کرده ایم.
درست در ایامی که امثال تو
عندرز می داندد و علامه نمایی می کردند.
قدر زر زرگر بداند
قدر شلغم گاو و خر

نفهمی وجود ندارد.
آنچه که وجود دارد و حریف نمی فهمد
تقسیم اجتماعی کار است و بسته به تقسیم اجتماعی کار تخصص هر کس در زمینه ای است.
یکی حمال است و دیگری بقال
یکی عطار است و دیگری نجار
حمال خر تر از بقال نیست و عطار علامه تر از نجار نیست.
هماندیشی
چه با خود
چه با همنوع حاضر خود
و
چه با همنوع غایب از نظر خود مثلا در روند مطالعه کتابی، مطلبی، شعری، اندرزی
متمدنانه ترین طریق همزیستی است.
هدف از هماندیشی که قانع کردن همنوع نیست.
هدف از هماندیشی
کسب لیاقت خود اندیشی و کشف حتی المقدور حقیقت عینی است.
اگر گاوان و گوسفندان هماندیشی می کردند
قصابخانه ها و کشتارخانه ها تعطیل می شند.



اینها اگر به زبان آذری بنویسند،
بیشتر مؤثر می افتند.
اصولا
فرقه دموکرات آذربایجان
باید هم در مقابل پانترکیسم
فعال شود
و دست به رونشگری علمی و انقلابی بزند.
جای فرقه های دموکراتیک در واحدهای قومی (ترک و کردو لر و بلوچ و عرب و غیره)
خالی است.



،فوق العاده احتمالا فرمی است از گروگانگیری مفاهیم و واژه ها
حریف

نه.
فقط «فوق العاده» که نیست.
نویسندگان نامه مردم
فارسی بلد نیستند.
برای اینکه فارسی
زبان مادری شان نیست.
ضمنا عملا و عمدا
استه تیک زبان فارسی را که احسان طبری می ستود،
از بین می برند.
مثال:
اینها خیال می کنند همه اسامی را باید با «ها» جمع بست و شق القمر کرد.
مثلا به عوض احزاب کمونیست
می نویسند:
حزب های کمونیست.
به عوص طبقات
می نویسند:
طبقه ها.
اگر فارسی بلد بودند
می دانستند که محتوای مفهومی طبقات با طبقه ها یکسان نیست.
طبقات برای تبیین مثلا طبقات اجتماعی به کار می رود
و
طبقه ها برای ساختمان ها و عمارات بلند



این چیزها ربطی به اسلام ندارند.
درد شما چیز دیگری است.
شما با تمسخر اهل تشیع
در صدد جنگ افروزی میان شیعه و سنی هستید.
جهان بینی شماها
فرقی با جهان بینی جنقوریان ندارد.
چه بدیل بهتری برای اسلام دارید؟
شماها اصلا سواد خواندن و نوشتن ندارید.
انتشار زباله های فکری این و ان که هنر نیست.




به هیچ وجه چادر سیاه ریشه ایرانی ندارد
درایران باستان اکثریت مردم زرتشتی بودند و در دین زرتشت رنگ سیاه نماد اهریمن و شیطان است و زرتشتیان به حدی از سیاهی و تاریکی بیزار هستند که حتی در مراسم عزا و سوگواری نیز لباس سپید بر تن میکنند. در جشن دینی (سده) هم لباس زنان و مردان یک دست سپید است.
در دین اسلام، هیچ جای قرآن سفارش به پوشیدن چادر سیاه و کلا پوشش سیاه نشده ، برعکس پوشش سیاه همواره نفی شده . در هنگام حج، لباس احرام سپید است و پوشیدن لباس سیاه هنگام زیارت خانه ی خدا مکروه میباشد. حتی در هنگام مرگ هم از کفن سیاه و تاریک استفاده نمیکنند! چادر سیاه هیچ ارتباطی با دین ندارد.*
پس چادر سیاه از کجا آمده ؟*
جواب این پرسش روشن است، چون همه ی دختران این قبایل زنده بگور نمی شدند و تعدادی زنده می ماندند. اعراب عربستان با آن همه تعصب کور چگونه ننگ داشتن دختر را تحمل میکردند؟ تنها راه برای پوشاندن این ننگ و شرم، پنهان کردن دختران در پوشش سیاهی بوده.
چادر مشکی وسیله ای بود که سیاهی و تاریکی گور را برای دخترانی که زنده مانده بودند تداعی میکرد.
این در حالی بود که لباس باستانی زنان ایرانی، باوقار و در عین حال پر از رنگ و زیبایی بود. حتی چادر ایرانیان (شونل) بسیار پرنقش و رنگین بود و هیچگاه بسته نبود و اغلب یا روی شانه یا پشت سرشان آویزان میکردند، زیرا چادر ایرانی جهت زیبایی استفاده میشد نه برای پوشاندن مو و اندام آن ها..
برخلاف زنان عرب که مجبور به پوشیدن لباس های سیاه و تاریک بودند تا دیده نشوند، لباس زنان ایران باستان، جشنواره ای از رنگ و زندگی بود. هنوز میتوان زیبایی و رنگهای متنوع این لباس ها را در پوشش محلی زنان مناطق مختلف ایران مشاهده کرد، بخصوص لباس سنتی زنان عشایر ایرانی.*
*چادر سیاه همان نمادِ تحجر اعراب است*
*دکتر عبدالحسین زرین کوب*


هی زرین کوب
اگر در دین اسلام، هیچ جای قرآن سفارش به پوشیدن چادر سیاه و کلا پوشش سیاه نشده ، برعکس پوشش سیاه همواره نفی شده . در هنگام حج، لباس احرام سپید است و پوشیدن لباس سیاه هنگام زیارت خانه ی خدا مکروه میباشد. حتی در هنگام مرگ هم از کفن سیاه و تاریک استفاده نمیکنند! چادر سیاه هیچ ارتباطی با دین ندارد.*
و اسلام مخالف زنده به گور سازی دختران بوده است،
پس تحجر اعراب چه خرافه ای است؟




شازده کوچولو
تکخال ایده ئولوژیکی امپریالیسم است که به همه زبان ها ترجمه شده و حتی در فیلم مارمولک تبلیغ شده است.
در ایران اگرچه ترجمه ای از ان توسط محمد قاضی وجود داشت
عادولف احمد شاملو هم ترجمه ای بند تنبانی از ان کرده است.
هدف این زباله
مسموم سازی ایده ئولوژیکی ـ امپریالیستی خواننده از سنین کودکی است
همه چیز بستگی به تو ندارد.
جامعه و تاریخ سوبژکت دارد
و
سوبژکت تاریخ
موظف به بسیج توده و برادازی سیستم ارتجاعی حاکم و در اندازی طرح سیستم انقلابی جدید است.
در عصر حاضر
سوبژکت تاریخ
پرولتاریا ست.



زبان در دهان
ای ارومیه چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر:
چو در بسته باشد
نداند کسی
که
گوهر فروش است و یا گاو و خر.


خیلی ها اگر حرف نزنند
سنگین ترند.



این سخن ادموند
حاوی ذراتی از حقیقت است.
یعنی در تحلیل نهایی درست است.
ولی قابل اجرا و درست نیست.
مثال:
ما در ایام خریت
از جنایات روحانیت خبر نداشتیم.
در نتیجه
ترسی از این جماعت نداتشیم.
یعنی
تهور ما ناشی از خریت ما بود.
پس از آشنایی تصادفی در خیابان با این جماعت
به شناخت ناچیزی از انها نایل آمدیم
و
از فرط وحشت فرار کردیم و به طالبان پناهنده شدیم.
این بدان معنی است که شناخت جهنم حتما نباید به ریختن ترس جهنم شناس از جهنم منجر شود.



معاون دادگستری کهگیلویه و بویراحمد:
شیرهای سنگی نصب شده روی قبرها باید سریعا جمع آوری شود
حالا برخورد با رسم كهن ايل بختياري، عجبا!
حریفه

این کرد و کارها
کردوکارهای تجملی جنقوری اسلامی است.
همه مسائل مبرم جنقوری
حل شده اند
قحط مسئله و معضل و مشکل است.
به همین دلیل
نوبت به حل مسائل بند تنبانی از قبیل دیده دشن موی سر و چشم و ابرو و حجاب و پیرهن آستین کوتاه و سنگ سر قبر و قصر و ویلای خوش اب و هوا برای تدریس قرائت قرآن
رسیده است



استثمار فوق العاده؟
مفهوم «فوق العاده»
همیشه و همه جا
برای تبیین جنبه های مثبت کسی و یا چیزی
به کار می رود.

مثال:
تیزهوشی فوق العاده ویا خارق العاده حسنک:
یعنی
حسنک
فوق العاده تیزهوش است.
ولی کسی نمی گوید:
خریت فوق العاده حسنعلی
و
یا
حسنعلی
فوق العاده کودن است.




يك جاي اين استدلال مي لنگد
نازیلا

مثال دیگر:
فرزند نازیلا
نافی دیالک تیکی نازیلا ست.
یعنی
او
دور اندازنده مشخصات و صفات منفی نازیلا
و
حافظ و توسعه دهنده مشخصات و صفات مثبت نازیلا ست.

فرزند نازیلا
به همین دلیل
نماینده انقلابی نازیلا ست.
فرزند نازیلا
تداوم ماهوی نازیلا ست.
.نازیلا
در فرزندش
به طور مثبت و انقلابی
ادامه حیات می دهد.
کجای این استدلال مارکسیستی معیوب است
و می لنگد؟




خادم و خاین و زندگی بهتر و غیره
مفاهیم اند
و
مفاهیم
قبل از به کار بردن شان
باید تعریف شوند.
منظور از زندگی بهتر چیست.
شما خودتان خاینید و ای خادم؟
معیار تمیز خادم از خاین چیست.
شما فقط شعار توخالی می دهید.
بدبختی ما این است
که
کسی اعتنایی به تعریف مفاهیم ندارد.
همه مشغول عوام فریبی و عوام پروری اند.



اگر باران نیستی، محبوب من!
درخت باش،
سرشار از باروری... درخت باش!
و اگر درخت نیستی، محبوب من!
سنگ باش،
سرشار از رطوبت... سنگ باش!
و اگر سنگ نیستی، محبوب من!
ماه باش،
در رؤیای عروست... ماه باش!
[چنین می‌گفت زنی در تشییع جنازه فرزندش.]
محمود درویش

هی مش محمود
جنازه می بایستی درخت و سنگ و ماه باشد؟
کجا؟
در دنیای دیگر؟
محمود درویش
کم و کسری جز عقل دوراندیش
ندارد




اینها قوانین اسلام در ۱۴۰۰ سال قبل بوده اند.
شعور جامعتی
انعکاس وجود جامعتی است.
زنان و بردگان
آدم محسوب نمی شدند.
به قول ارسطو ابزار سخنگو بودند.
یعنی گاوآهن و گاوی بودند که قادر به تکلم بودند.
در خود فرنگستان در قرون وسطی
یعنی صدها سال پس از صدر اسلام
زنان و جانوران را فاقد روح می دانستند
به همین دلیل در تل آتش می کشتند.
زنان و دهقانان در همین اروپا
چند دهه قبل
مجاز به دادن رأی نبودند.
هنر عوامفریبان انتقاد مکانیکی از این و ان و فراموش کردن مواضع ارتجاعی تر خود و یاران است.
شما
همین روزها
زنان تازه زا را با نوزاد شیرخوار در بغل
به جبهه جنگ می فرستید و سلفی هم می گیرید و بدان فخر می فروشید.
زن ستیز کیست؟



این آیه از قران باید تحلیل شود.
آیات قران در موارد مشخص برای حل مسائل مشخص نازل شده اند.
به همین دلیل هم باید مورد تحلیل تاریخی ـ مشخص قرار گیرند.
در این ایه
در هر صورت
مؤمنین بر کافرین برتر شمرده می شوند.
شیاطین فقط کافرین را تحریک می کنند و به دوزخ می فرستند و نه مؤمنین را.
محتوای ای آیه
آسوده خاطرسازی مؤمنین و ترساندن کافرین است.
این آیه دال بر سودمندی ایمان و زیانباری کفر است.
شما برای اسلام
چه بدیل بهتری دارید؟
جهان بینی خود شما چه فرقی با جهان بینی روحانیت دارد؟
امامان اهل تسنن چه مزیتی بر امامان اهل تشیع دارند؟




ما باید روی دیالک تیک خادم و خائن کار کنیم.
معیار علمی و عینی برای خدمت و خیانت چیست؟
چگونه می توان همنوعی را خادم و یا خاین قلمداد کرد؟
این طبقه بندی بر چه اساسی است؟
مثال:
خاندان پهلوی
حزب توده را خاین
و
خود را خادم قلمداد می کرد.
معیارش چه بود؟
توده ای ها جز مبارزه در راه رهایش توده کاری نکرده اند و جز زجر و ذلت چیزی با خود به گور نبرده اند
ولی اعضای خاندان پهلوی
میلیاردها دلار از ثروت جامعه را به خساب های بانکی خود در فرنگستان منتقل کرده اند.
قیمت یکی از قصور اشراف پهلوی در لندن ۱۳ میلیون دلار است.
حزب توده
هم
خاندان پهلوی را خاین و خود را خادم قلمداد کرده است.
ولی چرا و به چه دلیل؟
سرکوب مخالفین و درو کردن خرمن دلار که خیانت نیست.
خودخواهی است.
چرا باید به عوض خودخواهی خیانت به کار رود؟
چرا نباید حرف خود حرف باشد؟
چرا نباید باد خود باد
و
باران خود باران باشد؟



آره.
روشنگری علمی و انقلابی
برای شما حرف مفت است.
ولی شعار توخالی دادن و عوامفریبی
هنر و شق القمر است.

دهه ها قبل از پیروزی انقلاب بورژوایی فرانسه
روشنگران فرانسه و فلاسفه آلمان
دایرة المعارف روشنگری و فلسفه کلاسیک آلمان را نوشته اند
یعنی همان کاری که که ما ۲۰ سال است
انجام می دهیم
انجام داده اند
و نتیجه اش را دیده اند و دیده ایم.
خریت به نفع هیچکسی نیست.
خر نمی تواند انقلاب کند
حتی اگر شب و روز شعار عرعر کند.
برای روشنگری علمی و انقلابی بدیلی وجود ندارد.


نه.
اولا
خدا همه جا نیست.
خدا
ضمنا
هیچ جا نیست.
خدا لامکان و لازمان است.

فقر هم همه جا نیست.
فقر و ذلت در دیالک تیک فقر و ثروت است.
انباشت ذلت در قطبی به معنی انباشت ثروت در قطب دیگر است.
حضرت علی و حضرت هگل
خدا
یک مفهوم است.
مفهوم
نتیجه تجرید چیزهای مشخصی است و فقط در ذهن ما وجود دارد.
مثلا مفهوم درخت
نتیجه تجرید سرو و صنوبر و بید و غیره است.
الله
نتیجه تجرید اشراف برده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی است
الله عکس است
و
اشراف برده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی
اصل الله اند.


حکومت نکبت اجباری
طی ۴۴ سال گذشته بلایی نبوده که بر سر مردم نیاورده باشد. بلاهایی ترسناک و خوف انگیز. از شیوه ی اعدام های ددمنشانه در بدو انقلاب، تا شکنجه های مخوف و کشتارهای بی حساب و کتاب، تا همین امروز که مثل ربات های بی احساس، می زنند و می کشند و چشم در می آورند.
طی این ۴۴ سال ترس آمده و رفته و اثری جز افزایش نفرت نداشته است. ۱۴۰۱، بچه ها بدون ترس از آن چه طی ۴۴ سال بر سر مردم ایران آمده بود، به خیابان ها آمدند. آن ها را هم خواستند بترسانند، عده ای ترسیدند، این ترس آرام آرام خنثی می شود و جای خود را به نفرت شدیدتر، که منتهی به خشم شدیدتر می شود می دهد، و باز در سال ۱۴۰۲ شاهد به خیابان آمدن بچه هایی که ترس را پشت سر گذاشته اند خواهیم بود.
اگر قتل های زنجیره ای بر مخالفان حکومت اثر داشت، نیازی به کشتن سبعانه ی کیومرث پور احمد نمی بود.
حکومت نکبت اسلامی قطعا خواهد دید که کشتن پوراحمد نیز چند وقت بعد اثر ش را از دست خواهد داد و باز مخالفان حکومت با تمام قوا در مقابل او خواهند ایستاد.
ف، م، سخن

این تحلیل سوسیولوژیکی ف. م. سخن
باید تحلیل شود.

اگر کسی فرصت تأمل دارد، تحلیلش کند.



هرگاه تحقیر و تحسین برایت بی تفاوت شد، بفهم که به جایی رسیده ای.
حریف

چرا؟
چگونه؟
تحت چه شرایطی؟
به چه شرط و شروطی؟

۱
محتوای تحقیر و تحسین
که یکی و یکسان نیست.
تحقیر و تحسین که نمی توانند همزمان هر دو حقیقی باشند.
یا تو قابل تحقیری و یا قابل تحسین.
اگر طرفدار حقیقت باشی
باید نسبت به تحقیر و تحسین
واکنش های متفاوت از خود نشان بدهی.
مثلا معایب خود را رفع کنی تا تحقیر نشوی.

۲
اگر تحقیر و تحسین فاقد علمیت و واقعیت باشد، یعنی الکی و خرکی باشد، در این صورت میتوان نسبت به هر دو بی تفاوت بود.
در این صورت
تحقیر ارزشمندتر از تحسین خواهد بود.
تحقیر صادقانه تر و بی ریاتر خواهد بود
ولی عملا یکسان خواهد بود.

۳
ضمنا اگر کسی به خودشناسی عمیق و متعالی برسد
نظر این و آن برایش یکسان می گردد.
چون خودش خودش را بهتر از هر کس دیگری می شناسد.
رسیدن به این درجه از تکامل
اما آسان نیست.


نماینده انقلایی هر چیزی
نافی دیالک تیکی آن چیز است.
مثال:
همین اسلام
نافی دیالک تیکی جامعه اشتراکی اولیه است
و
عملا
در پلکان تکاملی جامعه و تاریخ
نماینده انقلابی آن است.
به همین دلیل
هم
حاوی و حامل عناصر مهمی از آن نیز است.
مارکسیسم
نافی دیالک تیکی مذهب و فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان و فرانسه و کل فلسفه بشری است.
توده ای ها
مسلمانان اصیل بوده اند و برای مسلمانان غیر توده ای در دهات و شهرها
رشگ انگیز بوده اند.
حتی بورزوازی به این حقیقت امر واقف بوده است.
پست های مالی در کارخانجات و مؤسسات را به توده ای ها می دادند.
مطمئن بودند که توده ای ها
تنها گروهی اند که اهل دزدی نیستند.



آره.
حق با شما ست.
درست به همین دلیل
کسب و کار ما با کسب و کار شما تفاوت دارد.
ما آزادی و دموکراسی را تعریف می کنیم.
شما از آزادی و دمکراسی
شعار می سازید.
شما نماینده جناح دیگری از همین طبقه حاکمه هستید.
ما سگ سرسپرده توده ایم
و برای توده پارس می کنیم.
به عوض دادن شعار
شعور طبقاتی تبلیغ می کنیم
که احدی در جهان مجازی خریدارش نیست.
برای اینکه توده را به جهان مجازی راه نیست.



چگونه دوست ندارم من این دیاران را
که هر شقایقش آیینه‌ای است یاران را
تمامِ هستیِ من در شطِ سَحَر جاری‌ست
چو یاد آورم آن روشنی‌تباران را
سپیده آینه‌گردانِ روحشان بادا!
که روشنایِ دگر داد روزگاران را
بهارِ زخمیِ این باغ، دلکش است هنوز
اگرچه نغمه به لب خشک شد هزاران را
قبایِ میرغضب سبز و خنجرش سُرخ است
مخور فریبِ دروغ این (این زاید است) سیاهکاران را
بهوش باش که خونریزیِ خزان کوشد
که روحِ باغ فرامُش کند بهاران را.
محمد رضا شفیعی کدکنی




کدکنی
به کی باید خودش را می فروخت
که نفروخته؟
کدکنی و هر استاد دانش کاه دیگر
اعضای جناحی از طبقات حاکمه اند
یا این جناح طبقات حاکمه در قدرت است
و
یا در اوپوزیسیون است.
کدکنی و شاملو و غیره
در اوپوزیسیون ضد انقلاب سفید طبقه حاکمه بوده اند
یعنی عملا جزو جناح ارتجاعی طبقه حاکمه بوده اند.
در تحلیل نهایی
طرفدار فئودالیسم بوده اند
فقط کافی است که اشعار و اثار اینها تحلیل مارکسیستی شود
اینها طرفدار تروریسم فئودالی بوده اند.
طرفدار دار و دسته های تروریستی فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام بوده اند.
آثار ادبی کدکنی
زباله اند و فاقد ارزش علمی و هنری و ادبی اند.
کدکنی اصلا سواد نداشته است تا چیزی بیاموزاند.
کدکنی اصلا شاعر نیست.
کدکنی صدها هزار بیت شعر
خرخوانی کرده است و مثل هر کس دیگر میتواند شعر توخالی بسراید
کدکنی توان تفکر ندارد.
دلیل محبوبیت کدکنی و شاملو
طبقاتی است.
بخش اعظم روشنفکران کشور
متعلق به اشراف فئودالی و بورژوازی اند.
به همین دلیل این زباله ها را ایدئآلیزه می کنند.
چگونه دوست ندارم من این دیاران را
که هر شقایقش آیینه‌ای است یاران را
تمامِ هستیِ من در شطِ سَحَر جاری‌ست
چو یاد آورم آن روشنی‌تباران را
سپیده آینه‌گردانِ روحشان بادا!
که روشنایِ دگر داد روزگاران را
بهارِ زخمیِ این باغ، دلکش است هنوز
اگرچه نغمه به لب خشک شد هزاران را
قبایِ میرغضب سبز و خنجرش سُرخ است
مخور فریبِ دروغ این (این زاید است) سیاهکاران را
بهوش باش که خونریزیِ خزان کوشد
که روحِ باغ فرامُش کند بهاران را.
محمد رضا شفیعی کدکنی

کدکنی
فقر مفهومی دارد.
بضاعت مفهومی او به اندازه بضاعت مفهومی سیدعلی و جنتی است.
کسب و کار کدکنی
در این هزاران سال
فخر فروشی الکی به تباران و بهاران و یاران و هزاران بوده است.
دریغ از ذره ای فهم فراست.

ادوراد اسنودن
کل سیستم مبتنی بر این ایده و اندیشه است که توده را می توان فریب داد
اگر به کرات و بلند به گوشش خوانده شود.
مؤثر هم می افتد.

هی مش اسنودن
خلاصه کردن سیستم در عوامفریبی
عامیانه است و نه عالمانه و عاقلانه.
مثال:
اگر کسی به غصب پیشایپش وسایل تولید جامعه نایل نیاید
حتی اگر شب و روز از بلندترین بلندگوها عرعر کند
اصلا و ابدا
سکسی نمی شود تا کسی به حرف هایش گوش بدهد.
خلایق
خر نیستند.
امتحانش آسان است
مالکیت بر وسایل تولید را جامعتی بکن
تا ورق برگردد
و
سید علی برای گدایی به روستا برود
و
توده
خدایی کند.



این چیزها
ربطی به اسلام ندارند.
فوندامنتالیسم
اصلا و ابدا
مذهبی نیست.
اسلام را دیری است که مارکسیست ها نمایندگی می کنند.
فوندامنتالیسم
ماسک مذهب بر سر کشیده است
تا توده عقب مانده را فریب دهد و به دنبال کشد.
مثال:
حضرت علی
حاضر به دادن چند سکه به برادر پیر فقیرش نمی شود
به عوض سکه های سیم
سیخ شعله ور در دستش می گذارد.
در جنقوری اسلامی هر کس پست و مقام می گیرد
همه قوم و خویشان خود را پست و مقام می دهد
و
توله های خود را میلیونر می سازد و برای عیاشی و علافی به فرنگستان گسیل می دارد.



خودکشی
از سجایای اخلاقی فاشیسم، نیهلیسم، نیچه ئیسم، آنارشیسم و فوندامنتالیسم است.
هیتلر
هم با معشوقه اش
خودکشی کرده است.
گوبلز و زنش
هم
پس از مسموم کردن ۶ بچه شان
خودکشی کرده اند.
عادولف شاملو
دهها بار دست به خودکشی زده است.
آیدا
به قول خودش
همیشه وسوسه خودکشی داشته است.
هدابت در خودکشی صداقت داشته است.
چریک های فدایی فئودالی
هم عملا و عمدا
دست به خودکشی زده اند.
نارنجک در دست خود منفجر کرده اند.
اجامر القاعده و حزب الله و طالبان و داعش هم
جهان پهلوانان خودکشی بوده اند.

خود پاک نژادان چی؟

خود پاک نژادان
چه فرق ماهوی
با بقیه مخالفان دارند؟

استقلال که در حرف نیست.
کسی که طرفدار سیستم سرمایه داری است
خواه و ناخواه
متحد امپریالیسم و اولیگارشیسم و طبقه حاکمه جن ـ قوری اسلامی است.
با جانماز اآب کشیدن
کسی مسلمان نمی شود.
به عمل کار برآید
به سخن رانی نیست.

عقل اندیشنده نیست که به خودفریبی دامن می زند.
غریزه حفظ نفس است که عقل را پوزه بند می زند و یکه تاز میدان می شود تا حریف دست به خودکشی نزند و بحران از سرش بگذرد.




به عوض ادای احترام به مارکس مرحوم مارکسیسم را بیاموزند



بن سلمان جانان
عربستان قبلا کشور می نی زوپ پوشی بود.
پس از عنقلاب فاناتیک ها
شرعی شد.
برگشت ام آرزو ست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر