شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت دهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)
بخش دوم
۱
بخندید و گفت:
«ای پسر، جور نیست
ستم بر کس از گردش دور نیست
نه آن تند روی است بازارگان
که بردی سر از کبر بر آسمان؟
من آنم، که آن روز ام از در براند
به روز من اش دور گیتی نشاند.
معنی تحت اللفظی:
گریه نکن.
دور گیتی ستمگر نیست.
این همان تاجر خسیس است و من همان گدای سابقم که او مرا از درش رانده است.
دور گیتی او را به روز من نشانده و مرا به روز او.
سعدی در این بند شعر، طرف دیگر مدال را نشان خواننده می دهد و وارونگی کامل دیالک تیک توانگر و گدا را به سمع شنوندگان مبهوت می رساند.
تحولی بنیادی در کار نیست.
آنچه رخ می دهد، جا به جائی اقطاب دیالک تیکی است:
گدای منفردی توانگر می شود و توانگر منفردی گدا می شود و نظام جامعتی مبتنی بر اختلافات طبقاتی به جای خود می ماند.
بنده بنده دار می شود و بنده دار بنده و سیستم جامعتی بنده داری هزاران سال عمر می کند.
تحول در فلسفه سعدی این است و بس.
تحول یعنی تعویض هر از گاهی مهره ها و در جا زدن ابدی جامعه.
اکنون که خواننده تمام نفرتش را نسبت به خداوند مال ترشروی و سیه دل و کوته نظر و گداستیز به صورت تفی در دهن جمع کرده و دنبال فرصت مناسب برای پرتاب می گردد،
سعدی به افشای ماهیت طبقاتی او دست می زند.
توانگر سیه دل
بازارگان
بوده است،
یعنی وابسته به قشری از طبقه متوسط بوده،
طبقه ای
که
گورکن تاریخی فئودالیسم محسوب می شود.
اما سعدی فراموش می کند، که باعث و بانی تبدیل گدا به توانگر روشن نهاد را نیز به خواننده توضیح دهد.
آنچه سعدی نمی خواهد بگوید، این واقعیت امر است، که بازرگان با راندن گدا از در خویش، او را به ماهیت انسانی خود متوجه کرده و دنبال کار وکسب فرستاده و به توانگری سوق داده است.
سعدی اما در این میان حرف های دیگری دارد که باید به گوش مستمع برساند و زهرهای ایدئولوژیکی مهلکتر و مؤثرتر دیگری:
بخندید و گفت :
ای پسر، جور نیست
ستم برکس از گردش دور نیست.
سعدی
در این بیت شعر،
دور روزگار
را،
یعنی باعث و بانی سیه روزی خداوند مال سابق
را
تبرئه می کند و بیداد آن را داد می نامد.
این چیزی جز جزم «مشیت الهی» نیست:
فقر و تیره روزی توده مولد و زحمتکش بنا بر مصلحتی صورت می گیرد، که به ظاهر بیداد، ولی در واقع داد محض است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر