میم حجری
یکی از اهداف اصلی روشنگری جدا کردن اخلاق از الهیات بود؛ اثبات اینکه اخلاق نیاز به مبنای وحیانی ندارد و اینکه جامعه میتواند بدون استقرار یک دین هم منسجم باشد. از تمام پروژههای روشنگری، این یکی از آنهایی است که در طول زمان ادامه یافته و موفقیت گستردهای کسب کرده است. جدیترین تلاش برای ساخت نظامی اخلاقی که مبنای کاملن سکولار داشته باشد فایدهگرایی بود که بههمت جرمی بنتام بسط یافت. خود بنتام تفاوت واقعن مهمِ فایدهگراییاش با سایر نظامهای اخلاقی را روشن نساخت. بیشتر فلاسفه تا آنزمان, بهخاطر اعتقادشان به قانون طبیعی یا حقوق طبیعی، معتقد بودند افعالی وجود دارند که ذاتن غلطاند و صرفنظر از هر پیامدی که داشته باشند، هرگز نباید انجام شوند؛ اما بنتام تأکید کرد که اخلاقی بودن افعال باید با عواقب پیشبینیشدهی آنها قضاوت شود، و اینکه هیچ مقولهای از افعال وجود ندارد که نشود، در وضعیتهایی خاص، عطف به تأثیرهایش آن را توجیه کرد. او مفهوم قانون طبیعی را براین مبنا رد کرد که هیچ دو نفری دربارهی چیستی آن با هم توافق ندارند، او نگاه تحقیرآمیزی به حقوق طبیعی داشت و معتقد بود که حقوق واقعی را فقط قوانین موضوعه اعطا میکنند، و بیشترین تحقیرش متوجه این اندیشه بود که نمیتوان حقوق طبیعی را نادیده گرفت.
قوانین موضوعه: منظور قوانینی است که نه براساس قوانین طبیعی یا اخلاقیات یا مذهب، بلکه براساس تصمیم انسانها وضع
میشوند.
روشنگری
آنتونی کنی
یکی از اهداف اصلی روشنگری جدا کردن اخلاق از الهیات بود
آنتونی کنی
بی اعتنا به اصالت و واقعیت این ادعای آنتونی کنی
اخلاق و مذهب
هر دو از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی جامعه بشری اند.
یعنی
به وسیله زیربنای اقتصادی
تعیین می شوند.
مذهب و اخلاق مذهبی (فئودالی)
را
روشنگری بورژوایی از موضع بورژوایی مترقی آغازین نقد و نفی می کرد تا با اخلاق بورژوایی و فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان جایگزین سازد.
در قرن بیستم که کنی می زیست
بورژوازی واپسین
بر ایدئآل های بورژوازی مترقی آغازین
آفتابه برداشته و نیهلیسم اخلاقی را نمایندگی می کند که نیچه بنیان گزاری کرده است.
هدف نیچه (فیلسوف فاشیسم)
از
مذهب ستیزی
در واقع اخلاق ستیزی بوده است.
بدون نیهلیسم اخلاقی
نمی شد ۶ میلیون یهودی و کمونیست و کولی را پس از کشیدن شیره جسم و جان شان در اجاق های آدمسوزی خاکستر کرد و ۶۰ میلیون نفر را در خارج از آلمان بمباران و نابود کرد.
اکنون دیری است
که
هم
فلسفه کلاسیک آلمان
و
هم مذهب و اخلاق فئودالی و بورژوایی
از
موضع پرولتاریا
به چالش مارکسیستی کشیده شده اند
و
با
اخلاق پرولتری (سوسیالیستی) جایگزین شده اند.
مراجعه کنید
به
اتیک مارکسیستی – لنینیستی
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7259
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7271
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7280
۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7287
۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7295
۶
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7303
۷
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7311
۸
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7331
۹
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7338
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر