۱۴۰۱ اسفند ۱۴, یکشنبه

شعری از سعید‌ی سیرجانی با تفسیرکی دلیجانی (۱)

  
 

خدا ناشناس
 سعید‌ی سیرجانی


خبر داری ای شیخ دانا که من
خداناشناسم ، خدا ناشناس


نه سربسته گویم درین ره سخن
نه از چوب تکفیر دارم هراس


زدم چون قدم از عدم در وجود
خدایت برم اعتباری نداشت

(هی مش سعید

چیزی از عدم نمی تواند قدم در وجود بزند.

«عدم موجود گردد»

این محال است.

وجود از روز اول لایزال است.)


خدای تو ننگین و آلوده بود
پرستیدنش افتخاری نداشت

(خدا چیست؟

خدا

انعکاس انتزاعی ـ آسمانی اعضای طبقات حاکمه است.

خدا عکس است و مثل اصلش

سکسی است.

اگر چشم داری به دور و برت بنگر و ببین.

اگر گوش داری، شعار جاوید شیخ و جاوید شاه را بشنو و برو.)


خدائی بدین‌سان اسیر نیاز
که بر طاعت چون توئی بسته چشم

(اطاعت بنده از ارباب 

که

 دال بر احتیاج ارباب به اطاعت نیست.

اطاعت

نوعی تربیت است.

نوعی بنده پروری است.

مسجد

پرورشگاه است.)


خدائی که بهر دو رکعت نماز
گه آید به رحم و گه آید به خشم

(رحم و خشم خدا

مثل رحم و خشم ارباب و خان

فرمی از تربیت عملی بندگان است.

دیالک تیک بیم و امید، تحبیب و تهدید است.)


خدائی که جز در زبان عرب
به دیگر زبانی نفهمد کلام


خدائی که ناگه شود در غضب
بسوزد به کین خرمن خاص و عام


خدائی چنان خودسر و بلهوس
که قهرش کند بی گناهان تباه


به پاداش خشنودی یک مگس
ز دوزخ رهاند تنی پرگناه

(خدا داریم تا خدا.

چون طبقه حاکمه داریم تا طبقه حاکمه.

خدای طبقات حاکمه انگل و استثمارگر

همه خصایص اعضای طبقات حاکمه انگل و استثمارگر را دارد.

مثلا خر و خردستیز است.

به سلامی، گردن می زند و به دشنامی، خلعت می بخشد.)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر