۱۴۰۱ اسفند ۱۳, شنبه

خود آموز خود اندیشی (۶۲۰)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
 

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت:

که در مقام رضا باش و از قضا مگریز.

 

معنی تحت اللفظی:

هاتف میخانه به من گفته:

راضی باشد و از قضا فرار نکن.

  

حافظ

 در این بیت غزل،

 بار دیگر دیالک تیک جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک قضا و انسان بسط و تعمیم می دهد و به جای انتقاد و مبارزه، راه تسلیم و تحمل و رضا را در مقابل اراده قضا پیشنهاد می کند. 

ولی چون خود قضا در آغاز زنجیر علیت قرار ندارد و یکی از عوامل اجرائی خدا ست، پس انسان در تحلیل نهائی، باید تسلیم و راضی به «مشیت الهی» باشد.

 

چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت

که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز؟

 

معنی تحت اللفظی:

قضا

بسان مشاطه (آرایشگر) چشم مستش را سیاه رنگ کرده

و

بدان سرمه ای از ناز کشیده است.

 

حافظ

در این بیت غزل،

 به پیروی از سعدی، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک مشاطه قضا و نرگس مست یار بسط و تعمیم می دهد.

این همان وظیفه نقش بندی قضا در روز الست است.

 

دلـم خزانـه اسرار بود و دسـت قـضا

درش ببسـت و کلیدش به دلسـتانی داد.

 

معنی تحت اللفظی:

دست قضا در خزینه اسرارم را بسته و کلیدش را به جانان داده است.

 

حافظ

در این بیت غزل،

باعث و بانی ندانمگرائی انسانی را قضا می داند،

که در خزانه اسرار دلش را می بندد و کلیدش را به شخص شخیص دلستان (خدا) می دهد.

 

بدین طریق حافظ همانقدر به اسرار دل خویش وقوف پیدا می کند که عالم الغیب کلید به دست اجازه می دهد.

 

حافظ

اکنون

 ورود انسان به خطه شناخت

را

نیز به «مشیت الهی» وابسته و منوط می داند

 و

 شناخت

عملا

به درجه اسرار حاضر و آماده تنزل می یابد

که

 ملک خصوصی خدا و تعداد قلیلی از انسانهای معروف به محارم اسرار

تلقی می شود.

 

حافظ 

بدین طریق 

لیاقت تفکر و شناخت انسانی 

را

 زنده به گور می سازد، فاتحه بلندی برآن می خواند و بر سنگ گورش رندانه می شاشد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر