
تخصص چیه؟
جامعه تعریف علمی استاندارد دارد.
ما ۲۰ سال است که تعریف علمی مفاهیم فلسفی و سیاسی و غیره را ترجمه و منتشر می کنیم.
تصورات این و ان که تعریف مفاهیم نمی شوند.
به همین دلیل جامعه طویله می شود.
به همین دلیل کسی حرف همنوعش را نمی فهمد.
کارولین هم شبیه ملاهای ما ست
که
زورشان به دختر بچه ها می رسد.
قبلا
هم
پیر زنان و پیر مردان ۶۰ ـ ۷۰ ساله را آش و لاش و لاشه کرده اند.
شرم شان باد از این خرقه آلوده خویش
فوندامنتالیسم و امپریالیسم
با ساده کردن مسائل جامعتی
مسائل ساده نمی شوند.
تحریف می شوند و عوامفریبی دست در دست با خودفریبی
یکه تاز میادین می گردد.
فوندامنتالیسم
چه شیعی و چه سنی
سابقه ای هزار ساله داشته است.
اگر کسی جند ساعتی پای منبر آخوندهای عنقلبای نشسته باشد
می داند.
اکتیو گشتن فوندامنتالیسم
با شکست سوسیالیسم صورت می گیرد.
فوندامنتالیسم در شرق و نئوفاشیسم در غرب
الترناتیو های ارتجاعی ـ عنقلابی
برای جنبش کمونیستی ـ کارگری بوده اند و هستند.
برخورد امپریالیسم
با فوندامنتالیسم
شبیه برخورد امپریالیسم با فاشیسم است.
این برخورد
دیالک تیکی از نوازش و کوبش است.
دیالک تیکی از تقویت و تخریب است.
هی مش باقر مؤمن
قرن بیست و یکم
نه
قرن انقلابات اجتماعی
بلکه
قرن عنگلابات فاشیستی و فوندامنتالیستی است.
بعضی ها
راجع به مسائل جهانی
حتی
هارت و پورت می کنند.
ولی قادر به فهم جمله ای و بیت شعری نیستند.
ما تعدادی سؤال طرح کردیم.
مثلا جامعه چیست؟
سیاست چیست؟
احدی در جمع دوستان شما ابراز نظر نکرد.
چرا و به چه دلیل؟
ما با نوعی عوام فریبی سرشته به خود فریبی سر و کار داریم.
پیش شرط کسب آزادی
خروج پیشاپیش از خریت است
و
پیش شرط خروج از خریت
کسب لیاقت تفکر مفهومی است
و
پیش شرط کسب لیاقت تفکر مفهومی
فراگیری تعریف علمی و استاندارد مفاهیم است
هی مش بودای بی خبر از خدا و خرما
نه جامعه (به قول تو دنیا) بدون بشر وجود دارد
و
نه
بشر (تو و افراد دیگر) بدون جامعه.
دیالک جامعه و فرد وجود دارد
که با بمب اتم هم نمی توان از بین برد.
و در این دیالک تیک
نقش تعیین کننده از ان جامعه است
بدون اینکه فرد
هیچ کاره و هیچ واره باشد.
این بدان معنی است
که
فرد ضمن شناخت جامعه و طبیعت و تغییر جامعه و طبیعت
خود را هم می شناسد و تغییر می دهد.
یکی بدون دیگری محال است.
دیالک تیک بیاموز تا کامروا گردی و پرت و پلا نگویی
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
حکیم طوس
جنبش زنان سال ۳۱
عادت و ذلت
اخلاق (اتیک) به چه معنی است؟
اخلاق را بر اساس کدام معیار علمی و عینی می توان به خوش و ناخوش طبقه بندی کرد؟
خوش اخلاقی
شبیه تواضع و تعارف و تحسین الکی و تئاتر و تزویر است
برای عوامفریبی به نیت نیش نخوردن از خلایق مار واره است.
زنده باد صداقت و صراحت.
واقعا چنین است.
مترجمین و شعرای زن و مرد افغانی
فوق العاده اند.
به زبان فارسی از هر نظر
قوت و غنا می بخشند.
جنقوری اسلامی
اکنون
نه مترجم به درد بخور دارد
و
نه
شاعر به دردبخور.
خشکسالی فکری و فرهنگی وفلسفی و هنری است.
http://www.elyasalavi.blogfa.com/
نجیب الله
آرزو بر دلاوران عار نیست
جلوگیری از پیشرفت کاروان بشری که سهل و آسان است.
اکنون
بشریت را به قهقرا می اندازند و اب از آب تکان نمی خورد.
جامعه و جهان را به طویله تبدیل می کنند.
خوش به حالت که به دارت کشیدند تا دار سر بلند شود و نیستی تا ببینی گه چه بلایی بر سر بشریت اورده می شود.
جامعه چیست؟
منظور از فعالان سیاسی، سیاست و فعالیت سیاسی چیست؟
پیش شرط سیاسی بودن چیست؟
سکنه کشور که یکسان و همگون نیستند.
سکنه کشور که منافع یکسان ندارند.
سکنه کشور که وظایف یکسان ندارند.
جامعه طبقاتی است.
طبقاتی بودن جامعه به چه معنی است؟
اگر زن را پرولتر فرض کنیم
اگر زن را به قول مارکس
پرولتر خانه و کارخانه فرض کنیم
رهایش بشریت در گرو رهایش پرولتاریا ست.
و گرنه
زن انتزاعی و کلی وجود ندارد.
زن بخشی از بشریت است که تعلقات طبقاتی مختلف و متفاوت و متضاد دارد.
هم
تاچر و هلری و مرکل و می زنند
و
هم کلفت خانه انها و کارگران صنایع و پرستاران بیمارستان ها و زحمتکشان مزارع و مراتع و معادن زنند.
هر گردی گردو نیست.
دفاع از انقلاب ضد فئودالی سفید
خط مشی مارکسیستی و درستی بود.
بخش مارکسیست رهبری حزب توده
برای دفاع از انقلاب سفید به ایران امد
و
ساواک همه را اعدام کرد.
تشکیل باندهای تروریستی لائیک و مذهبی
و
مخالفت با شاه
پس از انقلاب سفید و اصلاحات ارضی
شروع شد.
ارتجاع سرخ و سیاه و خرابکاران
از مفاهیم مهم مؤلفین کتاب انقلاب سفید بودند.
چرا؟
مگر میلیون ها آلمانی که دنبال هیتلر افتادند و فاجعه آفریدند
آدمیزاد نبودند؟
فوندامنتالیسم
همشیره فاشیسم است.
جریانی عمیقا ارتجاعی است.
ضد عقلی و ضد خلقی و ضد اخلاقی است
نه شرقی
نه
غربی است.
همه اوپوزیسیون ضد انقلاب سفید
موضع فئودالی داشته است.
شاه مترقی تر و انقلابی تر از اینها بوده است
سطح شعور افغانی ها
بالاتر از ایرانی ها ست.
افغانستان
مترجمین و شعرای زن و مرد ستایش انگیز دارد
ابراهام لینکن و رهبران
چرا مشد ابراهام.
بستگی دارد که رهبر چه تعلقات طبقاتی داشته باشد.
اسپارتاکوس
مگر رهبر نبود.
او
را
مگر به صلیب نکشیدند؟
ستارخان و باقرخان و حیدرخان و خیابانی و غیره
مگر رهبر نبودند
مگر ترور و اعدام شان نکردند؟
از رهبران کمون پاریس و باکو
خبر نداری که تیرباران شدند؟
دختر کشی در جنقوری
زنده به گور سازی نوزادان دختر
در دوره جاهلیت رواج وسیع داشته است.
۴۳ سال است
که در جنقوری اسلامی
هم
ایام جاهلیت شروع شده است.
تاریخ
به طرز تراژیکی در جنقوری
تکرار می شود.
روزا
زاد روز روزا
میزان بمب هایی که امپریالیسم امریکا بر سر مردم ویتنام ریخت
بیشتر از میزان بمب هایی بود
که
کلیه کشورهای شرکت کننده در جنگ جهانی دوم
ریخته بودند
در افریقا و آسیا و غیره .
بین اجامر امپریالیسم و اولیگارشیسم (گروه فاشیستی واگنر) رقابت شدیدی شعله ور است. .
هر دو مرتجعند و دنبال نئومستعمرات می گردند.
امپریالیسم از سوی دیگر از گسترش نفوذ ج. خ. چین هراس دارد
جنقوری اسلامی هم در عراق و سوریه و یمن و لبنان
دنبال نئومستعمره می گردد
من را رها باید نمود.
حقیقت
ربطی به من و تو و این و ان ندارد.
حقیقت
مستقلاز من و تو و او ست.
حقیقت
چیزی عینی است.
من ها
اگر هم نباشند
حقیقت همان خواهد بود که بوده است.
حقیقت
برای پرولتاریای انقلابی
همان خدا
برای مؤمنان است.
حقیقت
پرستیده می شود.
حقیقت پرستی
فاتحه ای بلند بر هر پرستش خرکی و خرافی است.
حقیقت
تنها دکمی است که پایان دگم ها ست.
نه.
صداقت = حقیقت پرستی.
حقیقت
برای پرولتاریای انقلابی
مثل خدا
برای مؤمنین است.
حقیقت اما چیست؟
سیاست چیست
و
سیاستمدار کیست؟
ما در جهان کنونی با وارونه بینی شرم انگیزی روبرو هستیم.
سیاست
چیزی جز جامه عمل پوشاندن به اراده و آمال و آرزوهای طبقه حاکمه و دفاع با چنگ و دندان (به مدد دستگاه عظیم دولتی تا دندان مسلح) از منافع طبقه حاکمه و تحکیم حاکمیت طبقاتی اش نیست.
هیئت حاکمه و سیاستمداران و مدیران صنایع و کارخانجات و اساتید دانشگاه ها و غیره
مأمورین معذور و مزدور طبقه حاکمه اند.
اصلا
تصمیمگیر
به معنی واقعی کلمه
نیستند.
به قول مشد حافظ:
آنچه استاد ازل گفت:
بگو
می گویند و می کنند.
دختر خبرنگار امریکایی
مصاحبه ای با مصدق داشت
مصدق
پس از مصاحبه
به نوکرش میگه:
قالیچه ای به این دختر هدیه بده.
نوکرش قالیچه ای می دهد
ولی خبرنگار نمی گیرد.
مصدق
به نوکرش میگه:
دلیل پیشرفت امریکایی ها همین است که هدیه (رشوه) نمی گیرند.
اگر این تحلیل مافوق علمی از پیشرفت نیست
پس چیست؟
گر مسلمانی همین است که حافظ دارد
وای اگر از پی امروز بود فردایی
گریه و زاری
از
رهاوردهای نظامات برده داری و فئودالی است.
روحانیت کثافت
هم
خلایق
را
به تعزیه و مرثیه و گریه و زاری دعوت می کند
تا تخلیه روانی شوند و آرام گیرند.
تا کاسه صبرشان سر ریز نکند و به خیابان نیایند و روسری به آتش نکشند و شق القمر نکنند.
محمد مختاری
آغاز شد
سالی بلند
سالی که سَروهایِ جوان
برف های خونین را
از شانه های خویش تکاندند.
شورش به سوی شادی
در ارتفاع بهمنی ماه و برف
و شاعران
با یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت سرو
خود را به رودخانه سپردند
آره.
این
طنز تیزی است.
هدایت
فقط زباله ننوشته است.
شاهکاری هم دارد که ما منتشرش کرده ایم.
حدس بزنید چیست؟
ممنون.
آره.
کلاغها محشرند.
شهرداران اروپا
از دست کلاغ ها کلافه اند.
برای راندن کلاغان از درختان شهر
عقاب اجاره کرده اند
ولی موفق نشده اند.
برای هر زهر شان
کلاغ ها پاد زهری دارند.
روز زن ۸ مارس
هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
هوشنگ ابتهاج
معنی تحت اللفظی:
در حسرت دیدار تو ام
ولی اجازه نمی دهند.
در نتیجه هوای چشمانم ابری است
ابرها
شاید بتوانند به تو برسند و به عوض من بگریند.
گریه از مفاهیم مرکزی سایه است.
سایه از گریه فضیلتی می سازد.
هنری و شق القمر می سازد و به خورد خواننده می دهد.
گریه را سایه از خواجه شیراز گرفته است و توسعه داده است
خواجه هم از سعدی گرفته بود و توسعه داده بود.
خواجه همه چیز مثبت و منفی اش را از سعدی گرفته است
کشف و افشای عیب خویشتن و یا همنوع خویشتن ربط تعیین کننده ای به طرز بیانش ندارد.
فرم تعیین کننده نیست.
اگرچه هیچ واره هم نیست.
فرم ها را طرق زیست و سنت ها رقم می زنند.
مثال:
دهاتی ها در ایام قدیم
داد می زندند.
مهم نه دادشان بلکه پیغام شان بود.
گاندی و استغراق
نسیم یزدانی
در میان جنگل
که پر از زمزمه ی پرواز است
بادِ هرزه
مست از قدرت پوشالی خود
زوزه کشان
تبرش را به تن نرمِ درختان جوان می کوبد
و نمی داند هیچ
که سحر با آفتاب چه قراری دارد
خاک با ریشه سخن می گوید
و شقایق با رود !
بر سرِ شاخه یک سرو بلند
چلچله ای می خواند
روی هر زخم عمیقی که بجا مانده هنوز
ساقه ای روئیده
خبر از آمدن فصل نو است
عطر گیسوی بهار در فضا پیچیده
نفسِ گرمِ زمین حبس شده از هیجان
نور سرخ امید در افق تابیده!
نسیم یزدانی
مارس ۲۰۲۳
«ما هرگز پرستش گر بت دموکراسی صوری نبوده ایم».
روزا
دموکراسی فرمال مورد نظر روزا ست
مشد حسن.
دموکراسی از دید روزا
دو نوع است:
دموکراسی محتوایی
و
دموکراسی فرمال بورژوایی.
دموکراسی صوری ضد دیالک تیکی دموکراسی ماهوی است.
که مصطلح نیست.
دموکراسی محتوایی هم مصطلح نیست.
فقط دموکراسی فرمال بورژوایی مصطلح است.
فرق محتوا با ماهیت چیست؟
به قول مش لنین
بدترین نوع دموکراسی فرمال بورژوایی
بهتر از بهترین نوع دیکتاتوری بورژوایی است.
منظور روزا این است که
ما درون را بنگریم و حال را
ما برون را ننگریم و قال را.
خود روزا را فاشیست ها ترور کردند.
یعنی بدترین دشمنان دموکراسی فرمال بورژوایی
گاهی پرولتاریا
موظف به دفاع از دموکراسی فرمال بورژوایی است تا راه رسیدن فاشیسم به قدرت مسدود شود.
تحقیر دموکراسی فرمال بورژوایی
خطا ست.
با فعالیت مخفی نمی توان روشنگری علمی و انقلابی کرد و حزب طبقه کارگر را تشکیل داد و تقویت و تحکیم کرد
هدایت و دعانویس
شاهکار
اما
که
عکسش در آیینه کره قمر
و
موبش در لابه لای قرآن کریم
دیده شده بود،
موقع نزع
رفتند با هزینه کلان
از
فرنگستان
پزشک آوردند.
ولی زور پزشک فرنگی به عزرائل نرسید.
عزرائیل
هر از گاهی
دلخوشی اور است
سیمون دو دیوار
کسی بدتر از مردی که در مردیت خود شک دارد،
به تجاوز بر زنان و تحقیر زنان مبادرت نمی ورزد.
بنا بر این کشف الاکشاف سیمون دو دیوار
زن ستیزی دلیل سکسوئالیستی ـ جنسیتی ـ بند تنبانی دارد.
هی سیمون دو دیوار
زن چیست؟
دلیل اصلی زن ستیزی در طوایل طبقاتی چیست؟
به عوض عیاشی و عوامفریبی و خود آرایی
الفبای مارکسیسم می آموختی تا آبرو نبری.
هی مش ناپلئون
اولا
شادی و موفقیت کسی
ربطی به صبر و شتابش در مقابل مخالفانش ندارد.
جامعه و جهان
جهنمی است
و
شادی و موفقیت حکم کیمیا دارد.
ضمنا
مخالفین ما
بی شرمانه
فحش می دهند.
صبر ایوب هم اگر داشته باشی
زیر بمباران دشنام
نمی توانی شاد و موفق باشی.
میشل فوکو
جهان سوم جایی است که مردمش در پی امدن یک روز خوب هستند
نه اوردنش.
هی میشل
در ارزوی یک روز خوش هستند.
و
نه در پی یک روز خوش.
الفبای مارکسیسم بیاموز تا هم آدم شوی و هم عاقل و عالم.
امروز جهان سوم
دیروز جهان اول است.
فئودالیسم در اروپا
۱۰۰۰ سال عمر کرده و خطر ان می رفته که جامعه به عهد بوق سقوط کند.
سکنه جهان سوم
در
منگنه فئودالیسم
از سویی
و
امپریالیسم
از سوی دیگر
رنج می برند و جان میکنند.
و گرنه فرقی با تو و امثال تو ندارند.
مثلا عقل ما سگان دربدر و بی همه چیز
کمتر از تو نیست.
سواد رابطه چیه.
هر چیز
و
هر کس
همزمان
دیالک تیکی از خاص و عام است.
هر چیز و هر کس
از سویی خصایص و مشخصات منحصر به فرد خود را دارد
و
همزمان
خصایص و مشخصات مشترک خود با همنوعان خود و حتی با موجودات طبیعی دیگر مثلا نباتات و جانوران دارد.
روز زن افاق
کلاغ ها خر نیستند.
کلاغ ها خردمندند.
کلاغ ها
ابزارسازند.
اگر قرار باشد در روند تکامل
جانوری انسان شود
کلاغ در رأس انها قرار دارد.
کلاغ
نه تنها به جوجه های خود فوت و فن شکار با ابزار را می اموزد
بلکه حتی ابزارسازی را به جوجه ها می اموزد.
کلاغ می تواند پرندگان ویا کلاغ های دیگر را گول بزند تا طعمه ای را که آنها جایی قائم می کنند
از ان خود کند و شکمی از عزا در بیاورد.
تحقیر کلاغان
و
تجلیل عقاب ها
از مشخصات ایده ئولوژی فئودالی است
وقتی کسی از تعریف ساده ترین مفاهیم عاجز باشد،
به دایی جان ناپلئونیسم و یا توطئّه ـ تئوری دخیل می بندد.
قرن ۲۱ را می توان قرن شکوفایی گلوبال (تمام ارضی) دایی جان ناپلئونیسم و یا توطئّه ـ تئوری مدرن دانست.
نمایندگان سرشناس دایی جان ناپلئونیسم و یا توطئّه ـ تئوری مدرن
لاشخورهایی از قبیل مش دونالد و مش پوتین و مش نعلین و سردمداران نئوفاشیسم و غیره اند.
انقلاب یعنی گذار از پله توسعه جامعتین نازل به عالی تر.
مثلا گذار از فئودالیسم به کاپیتالیسم
مثل انقلاب فرانسه و انقلاب سفید.
در فاجعه ۵۷
انقلاب سفید شکست خورده است
و
ارتجاع فئودالی با دبدبه و کبکبه فوندامنتالیستی ـ اسلامی با حمایت ضمنی امپریالیسم به قدرت رسیده است.
یعنی ضد انقلاب پیروز شده است
یعنی عن گلاب شده است
و
جامعه طویله گشته است.
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میکند از نو بدایتی
فرمان عشق و عقل به یک جای نشنوند
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
درماندهام که از تو شکایت کجا برم
هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی
سعدی
معنی تحت اللفظی:
فکر می کردم که درد عشق پایانی دارد
ولی دیدم که صبح هر روز از نو شروع می شود.
فرمان عشق و عقل را همزمان نمی توان شنید.
به همان سان که فرمان دو پادشاه در کشوری را.
نمی دانم از دست تو به کجا شکایت ببرم.
از دست تو به خود تو شکایت می برم.
سعدی
دیالک تیک غریزه و عقل
را
به صورت دیالک تیک عشق و عقل به کار می برد که همدیگر را مستثنی می سازند.
چون تضاد دیالک تیکی با هم دارند.
فرد نمی تواند در آن واحد به فرامین هر دوگوش کند:
غریزه و یا عشق
فرد را به معشوق می خواند
و
عقل اندینشده باز می دارد.
این اگر دیالک تیک مارکسیستی در قلب قورن وسطی نیست
پس چیست؟
ناتورالیسم خردسالان
کورت کوباین
مرا مضحک می دانند
برای اینکه من با انها تفاوت دارم.
من هم آنها را مضحک می دانم
برای اینکه انها همه با هم برابر و یکسانند.
آره.
خدا کسی را خر نکند.
برابری و نابرابری (تفاوت و تضاد) اعضای جامعه
نه در رنگ پوست شان
بلکه در مناسبات تولیدی جامعه شان می تواند باشد و یا نباشد.
ریشه اشاعه خرافه راسیسم
هم
در زیربنای اقتصادی است
در مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید است.
اگر جامعه سوسیالیستی باشد
فاتحه ای هم بر تفاوت های تصادفی نژادی کذایی، جنسیتی، ملی و غیره خوانده می شود.
مش مهرداد.
حزب توده
در اثر کودتای شیخ و شاه و امپریالیسم
در ۲۸ مرداد
به اندازه تعداد موهای سر بعضی ها
شهید و زندانی و سر به نیست و دربدر و تبعیدی داده است.
چگونه
می توان
کودتای ۲۸ مرداد را به گردن حزب توده انداخت
و
از سطح فکری نازل تهوع انگیز خود
عق نزد؟
خاورمیانه هر نشانی از تفکر علمی و انقلابی دارد
از حزب توده دارد.
بدون میراث فکری باقیمانده از حزب توده
خلایق
حتی نمی توانند عرعر کنند
رد پای خجسته حزب توده نازدودنی است.
برخی ها گیاه
بی مصرفی را
می بینند
و
بعضی ها
برآورنده آرزویی را.
فرنگی
و انسوتر
خیلی ها
گل های قاصدی
را.
و
ما
ترفند استراتژیکی نبات برای انتشار نوع خود در صدها کیلومتری خود را.
چه کسی می گوید
که
نبات عاقل نیست؟
پیامبر و زبان و اسماعیل
هی مشد اسماعیل
انبیا و ائمه
مثلا همین امام بیمار
همه زبان ها را می دانند
حتی زبان اهوان و سوسماران و ماران را
چرا شیخ نداریم؟
چرا روحانیت باید انگل تلقی شوند و نه ایده ئولوگ؟
اینها چیستند و رفتنشان چگونه خواهد بود؟
هدایت و حاج آقا
هدایت
نمی داند که مذهب و روحانیت چیست.
بین جهان بینی هدایت و ورحانیت کمترین فرقی وجود ندارد.
تضاد هدایت با روحانیت
نه
تضاد شخصیتی علمی و انقلابی با خرافه و خریت
بلکه تضاد طبقه اشراف فئودال غرب رفته (که خود هدایت عضو و جزو آن است) با اشراف روحانی و ایده ئولوگ فئودالی (روحانیت)
دیالک تیک طبقه و ایده ئولوگ
همیشه و همه جا بوده و است و خواهد بود
که فرمی از دیالک تیک زیربنا و روبنا ست.
سعدی هم ایده ئولوگ اشرافیت برده دار و فئودال بوده است
که چه بسا غلامان دربار به ضرب چوب و چماق از حوالی قصر شاهان رانده اند و برادر بقالش را تارج کرده اند..
آره.
ولی قضیه تراژیکتر از این است.
بورژوازی (طبقه حاکمه امپریالیستی)
از تجارب تاریخی قرن ۲۰
درس عبرت گرفته است.
به همین دلیل
مبارزه ایده ئولوژیکی را تعمیق چشمگیر بخشیده است
از سنین کودکستان
با استفاده از همه اهرم های رسانه ای و فکری و تربیتی و تفننی و غیره
خانه خرد خلایق به اتش کشیده می شود و جامعه نسل اندر نسل مانی پولیزه و هپیلی هپوئیزه می شود.
جای خرد اندیشنده را اشاعه خریت و خرافه،
جای راسیونالیسم را ایراسیونالیسم
و
جای رئالیسم را ایرئالیسم می گیرد.
نه.
شبح را کلاسیک های مارکسیسم به کار برده اند.
حریف هم در نهایت حسن نیت از آنها برداشته است:
شبحی در اروپا در گشت و گذار است.
شبح کمونیسم
مارکس و انگلس
در سخن کلاسیک ها در مانیفست حزب کمونیستی
وحشت ارتجاع از کمونیسم تبیین می یابد.
حریف
ناشیانه
به جای کمونیسم
مارکسیسم گذاشته است.
خلایق خیال می کنند که مارکسیسم فقط برای انقلاب و هارت و پورت انقلابی است.
ما در این ۲۰ سال
نشان داده ایم
که
مارکسیسم
علمی فلسفی و یا فلسفه ای علمی برای تجزیه و تحلیل و شناخت و شناساندن هر مسئله ای در هر زمینه ای است.
ما با مارکسیسم
تنیس و فوتبال و جنگ و کشتار و شعر و نثر و قرآن و فتوا و غیره را تحلیل کزده ایم.
از ان خود کردن حقیقی مارکسیسم
تنها شرط ترک خریت و ورود به عالم علمیت و آٔدمیت است.
از ان خود کردن حقیقی مارکسیسم
واجب تر از نان و اب است
علی واقعا انسانی مبارز و در راه کارگران و زحمتکشان کوشا بود ، یادش هرگز فراموش نخواد شد .
یحیی
منظور از مفهوم «آن جاودان» (احسان طبری) چیست؟
چرا خلایق با مفاهیم ایراسیونالیستی مبهم و موهوم «می اندیشند»؟
مگر قحط مفهوم علمی واضح و روشن و رهگشا است؟
منظور از مبارزه در راه کارگران و زحمتکشان به عنوان فضیلت چیست؟
مگر مبارزان
عاشق چشم و ابروی کارگران اند؟.
این منت گذاشتن به طبقه کارگر
برای چیست
به چه نیت است
و
نشانه چیست؟
چگونه می توان به توده همه کاره و خدا واره منت گذاشت؟
سنت تسلیم
این رفتار و افکار مبتنی بر توجیه گری و ایجاد سوبژکتیو رضایت
به معنی ریشه دار بودن بینش مبتنی بر تسلیم و صرفنظر از مقاومت است که از عناصر ایده ئولوژیکی مرکزی و مهم نظامات برده داری و فئودالی است.
اسم اسلام هم بیشک به همین دلیل انتخاب شده است:
اسلام = تسلیم به اراده و اوتوریته و خودسری الله = تسلیم به اراده و اوتوریته و خودسری اشراف برده دار و روحانی و بعد فئودال
در جامعه ـ فلسفه حافظ همین بینش ارتجاعی تبلیغ، تئوریزه و تحمیل می شود:
رضا به داده بده
وز جبین گره بکشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است.
معنی تحت اللفظی:
به رزق و روزی مقره راضی باش و غر نزن
من و تو مختار و آزاد نیستیم
ذکی قوخان
بدون استقلال اجتماعی و برابری جنسیتی
رهایش بشری محال است.
استقلال اجتماعی
به چه معنی است؟
چگونه می توان در جامعه زیست
و
وابستگی به جامعه و همنوعان نداشت؟
پیش شرط برابری زنان و نران
سلب مالکیت از لاشخوران
و
جامعتی کردن وسایل اساسی تولید است.
تاریخ و جامعه
سوبژکت دارد.
کار هر خر نیست
خرمن کوفتن
بدون حاکمیت طبقاتی پرولتاریا تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی اش
آب از آب حتی تکان نمی خورد.
مسمومیت و مجتبی
این چهر نفر دور شاهزاده
تخمهای گندیده روسیه شوروی هستند
سطل ننه
الترناتیو می خواهی
بفرما.
نه سواد املایی دارند و نه سواد انشایی.
یعنی
کمترین فرقی با آیة الکرسی های جنقوری ندارند
فقط
جنقوری اسلامی که نیست.
۸۰ میلیون نفر دربدرند.
پیامد شکست سوسیالیسم
همین است.
بشریت به سطح بردگان داوطلب سقوط کرده است.
بی غل و بی زنجیر
بی نیاز از شلاق و شکار
میلیون میلیون در راهند تا خود را بفروشند ب هصاحبان زور و زر و تخریب و تزویر
همنشین کسانی نباش که پشت سر این و آن حرف می زنند.
وقتی تو هم بروی
پشت سر تو حرف خواهند زد.
فرنگی
چه بهتر از این که همنشینان مان
راجع به همنوعان خود
نظر داشته باشند
و
حتی
نظرشان را تبیین دارند.
بی اعتنا به نیت شان، جدیت شان و حتی صحت نظرات شان.
بی تفاوتی و بی خاصیتی
از خصایص طبقاتی اشراف فئودال و روحانی و اوباش مافیایی است.
این زباله ها
سکوت می کنند تا توطئه کنند و خنجر از پشت زنند.
از معجزات طبیعت
فیثاغورت حرف و عمل
گذشت آن دوره که خلایق قادر به گفتار بوده اند.
اکنون
کسی توان تبیین نظر ندارد تا از او عمل انتظار داشته باشی.
این باز هم بد نیست.
بد این است
که
خلایق
اصلا
نظر ندارند تا تبیین دارند.
به همین دلیل
یا عندرز می دهند و یا دشنام.
عندرزی
که
به درد لای درز می خورد
و
دشنامی که تهوع می آورد.
درخت و صخره
فرمی از تجلی دیالک تیک فرم و محتوا.
محتوای بالنده و رشد یابنده
روزی
فرم تنگ خود را منفجر می کند
و
شرایط لازم
برای تشکیل فرم درخور دیگری فراهم می آید:
انقلاب اجتماعی
هم
در تحلیل نهایی
همین روال و روند است:
نیروهای مولده رشد یابنده (محتوا)
مناسبات تولیدی کهنه (فرم)
را
منفجر می کنند
و
گذار به مناسیات تولیدی (فرم) نوینی فراهم می آید.
جبریت قانونمند انقلابات اجتماعی به همین دلیل است.
انقلابات اجتماعی
اجتناب ناپذیرند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر