میم حجری
فلسفه و هیچ چیز دیگر نمی تواند جانبدار نباشد.
چون
کسی از اعضای جامعه یافت نمی شود که بر فراز طبقات اجتماعی شناور باشد و بیطرف و بی غرض باشد.
اتفاقا
صحت و سقم هر فلسفه و هر کیش و دین و آیین
بسته به این است که طرفدار کیست؟
یعنی دلیل حقیقت و حقانیت فلسفه و غیره
فقط اوبژکتیو (عینی) نیست.
سوبژکتیو هم است.
دیالک تیکی از اوبژکتیو ـ سوبژکتیو است.
حقیقت و حقانیت (تاریخی) اسلام و انقلاب اسلامی و حزب الله در صدر اسلام
این است که طرفدار طبقه اشراف برده دار و روحانی بوده است
که
در گذار از کمون اولیه به فرماسیون برده داری
سوبژکت تاریخ
بوده است
دلیل حقیقت و حقانیت فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان
هم
این بوده که طرفدار بورژوازی بوده است.
بورژوازی ئی
که
در گذار از فئودالیسم به فرماسیون سرمایه داری سوبژکت تاریخ بوده است.
عین (اوبژکت) همیشه دست در دست با ذهن (سوبژکت) می رود.
دلیل حقیقت و حقانیت مارکسیسم
این است که طرفدار طبقه کارگر است که سوبژکت تاریخ است.
مارکسیسم
فقط فلسفه علمی نیست.
مارکسیسم ضمنا به این دلیل فلسفه علمی است
که
طرفدار طبقه کارگر است.
مارکسیسم
دیالک تیکی از علم کل اندیش و ایده ئولوژی است.
جانبداری مارکسیسم از طبقه کارگر
حیاتیی ـ مماتی و بی چون و چرا ست.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر