۱۴۰۱ اسفند ۲۷, شنبه

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۴۸)

     

میم حجری

از 
كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت

 

۱
انسان 

در عمل 

با دگرگون كردن محيط، آن را مي شناسد، 

و

 بر اثر شناسايي آن، 

خود دگرگون مي‌شود. 


آریانپور

در این جمله

از تغییر عملی محیط و محیط شناسی و خوددگرگون سازی سخن می دارد.

ضعف طرز تفکر اساسی آریانپور، بیگانگی با دیالک تیک است.

به همین دلیل دچار کلافگی تبیینی است.

 ۲

چون دگرگون شد، 

با نظري نو به پيشباز محيط مي‌رود 

و 

در آن 

دگرگوني جديدي پديد مي‌آورد 

و 

به شناخت‌هاي جديدي نايل مي‌آيد، 

و 

بار ديگر 

خود دگرگون مي‌شود. 

 

تغییر عملی محیط و محیط شناسی و خوددگرگون سازی

سبب کسب نظر نو می شود.

آریانپور

نمی گوید چرا و به چه دلیل.

او فقط ادعا تحویل دانشجویان می دهد.

حریف اکنون با نظری نو به سراغ محیط می رود 

و 

تغییر نو در محیط پدید می آورد 

و

به شناخت جدیدی نایل می آید و دوباره خودش تغییر می یابد. 


نوعی دور تسلسل که مرتب طی می شود.

اگر آریانپور با دیالک تیک تئوری و پراتیک آشنا می بود،

نیازی به این روده درازی بی سر و ته پیدا نمی کرد.

مراجعه کنید 

به

پراتیک

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11454

 

 

نظریه (تئوری)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3738


 

راستی چگونه و چرا و به چه دلیل؟

 نیاکان ما هزار سال روی زمین کشت و زرع کرده اند،

 بدون اینکه شیوه دیگر کنند و خود دگرگون شوند.

اگر چنین اوتوماتیسمی به این سادگی ها وجود می داشت،

سطح توسعه نیروهای مولده در دوران هزارساله فئودالی 

همیشه همان نمی ماند.


۳

دانشمند 

به كشف چگونگي دگرگوني‌هاي جديدي كه بر اثر عمل انساني در واقعيت ها پديدار مي‌شوند، همت مي‌گمارد، 

و 

هنرمند

 به شناسايي اميدها و آرزوها يا امكانات تازه‌اي كه دگرگوني‌هاي جديد در انسان برمي‌انگيزند، 

مي‌پردازد.

 معلوم نیست که منظور آریانپور از دانشمند و هنرمند ماورای طبقاتی و انتزاعی چیست.

کسب و کار دانشمند ماورای طبقاتی و انتزاعی

کشف چگونگی تغییرات جدید در سایه عمل انسانی

است

و

کسب و کار هنرمند ماورای طبقاتی و انتزاعی

شناخت امیدها و آرزوها و امکانات جدید ناشی از تغییرات جدید

است.

آریانپور

اصلا تلاشی در راه نشان دادن چنین دانشمند و هنرمندی به خرج نمی دهد.

دانشمند و هنرمند آریانپور

 موجوداتی ماورای جامعتی و ماورای طبقاتی و انتزاعی  اند.


آریانپور

ظاهرا

با تعریف مارکسیستی روشنفکریت هم بیگانه است.

دانشمند و هنرمند

از اعضای قشر روشنفکرند.

یعنی تعلقات طبقاتی مختلف، متفاوت و حتی متضاد دارند.

۴

 دانشمند با شناختن واقعيت بالفعل موجود – آنچه هست – انسانها را براي برخورد با حوادث فردا آماده مي‌كند. 

هنرمند 

با شناختن واقعيت بالقوه – آنچه بايد باشد – مسير فعاليت‌هاي امروز انسانها و راه برآوردن امكانات و انتظارات انساني را 

پيش‌بيني و تعيين مي‌كند.

 

آریانپور

دیالک تیک امکان و واقعیت 

را

هم

نمی شناسد

و

نمی داند که امکان، بالقوه است و باید واقعیت یابد، یعنی بالفعل شود.

مثال:

تخم مرغ

جوجه بالقوه است.

اگر مرغ رویش بخوابد و یا در دستگاه جوجه کشی تحت دمای معینی به مدت معینی نگهداشته شود،  بالفعل می گردد.

یعنی به جوجه تبدیل می شود.


آریانپور

واقعیت عینی

را

به دو «طبقه» من در آوردی تقسیم بندی می کند:

 واقعیت بالقوه (ناموجود)

و

واقعیت بالفعل موجود.

 

فونکسیون دانشمند ماورای طبقاتی و انتزاعی

شناخت واقعیت بالفعل موجود کذایی و آماده سازی مردم برای برخورد با حوادث فردا ست.


آریانپور

نه در عالم عام، بلکه در حیطه خاصی سیر و سفر می کند.

مثال:

دانشمند شیمی

می تواند ساختار آب (واقعیت بالفعل موجود کذایی) را بشناسد.

ولی نمی تواند از شناخت ساختار آب

برای آماده سازی مردم جهت برخورد با حوادث فردا، مثلا زلزله استفاده کند.

 

 هنرمند ماورای طبقاتی و انتزاعی آریانپور

برتر از دانشمند ماورای طبقاتی و انتزاعی او ست:

هنرمند

قادر به شناخت واقعیت بالقوه است.

هنرمند

علم غیب دارد.

 هنرمند
مسير فعاليت‌هاي امروز انسانها و راه برآوردن امكانات و انتظارات انساني را 

پيش‌بيني و تعيين مي‌كند.

 در قاموس آریانپور

هنرمند علامه تر و مهمتر از دانشمند است.

 

  راستی چنین هنرمندی کجا یافت می شود؟

چه خوب 

که 

احمد شاملو و محمود دولت آبادی 

این خرافات آریانپور راجع به هنرمند را نشنیده اند

و

گرنه کسی نمی توانست جلودارشان شود.


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر