شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت دهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)
بخش دوم
بنالید درویشی از ضعف حال
بر تندروئی، خداوند مال
بفرمود کوته نظر تا غلام
براندش به خواری و زجر تمام
نه دینار دادش سیه دل، نه دانگ
بر او زد به سر باری از طیر بانگ
به ناکردن شکر پروردگار
شنیدم که برگشت از او روزگار
بزرگی اش سر در تباهی نهاد
عطارد قلم در سیاهی نهاد
شقاوت برهنه نشاندش، چو سیر
نه بارش رها کرد و نه بارگیر
فشاندش قضا بر سر از فاقه خاک
مشعبد صفت، کیسه و دست، پاک
سراپای حالش دگرگونه گشت
بر این ماجرا مدتی برگذشت
غلامش به دست کریمی فتاد:
توانگردل و دست و روشن نهاد
به دیدار مسکین آشفته حال
چنان شاد بودی که مسکین به مال
شبانگه کسی بر درش لقمه جست
به سختی کشیدن قدمهاش، سست
بفرمود صاحبنظر بنده را
که خشنود کن مرد درمنده را
چو نزدیک بردش، زخوان بهره ای
برآورد بی خویشتن نعره ای
شکسته دل آمد بر خواجه باز
عیان کرده اشکش به دیباچه راز
بپرسید سالار فرخنده خوی
که اشکت ز جور که آمد به روی؟
بگفت:
»اندرونم بشورید سخت
بر احوال این پیر شوریده بخت
که مملوک وی بودم اندر قدیم
خداوند املاک و اسباب و سیم
چو کوتاه شد، دستش از عز و ناز
کند دست خواهش به درها دراز»
بخندید و گفت:
«ای پسر، جور نیست
ستم بر کس از گردش دور نیست
نه آن تند روی است بازارگان
که بردی سر از کبر بر آسمان؟
من آنم، که آن روز ام از در براند
به روز من اش دور گیتی نشاند
نگه کرد باز آسمان سوی من
فرو شست گرد غم از روی من
خدای ار به حکمت ببندد دری
به رحمت گشاید در دیگری
بسا مفلس بینوا سیر شد
بسا کار منعم زبر زیر شد.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر