میم حجری
صادق هدایت درتوپ مرواری پیامی دارد جانگزا.
کسانی که تاب شنیدن وپذیرش آن را داشته باشند
فقط با جامعۀ محدود خود روبرونمی شوند.
چنین پیامی درگوش دیو خرافات، حماقت و ظلم و جور طنین می اندازد
و این دیوی نیست که پته اش روی آب بیفتد و عکس العملی نشان ندهد
و همانطورکه مصطفی فرزانه نوشته است:
"هدایت " دون کیشوت ایرانی"، قدرتِ مطلق این دیو را درنظر نگرفت و باز همچنان خواست سربلند بماند و با این "مجسمۀ فرماندارمطلق" مصاف بدهد. سرنوشت هدایت استثنایی نیست. این سرنوشت ملّت ایران است. ولی در روزگاری که هدایت می زیست؛ شاید تنها کسی بود که می توانست سلاح ظریف هنر را در برابر نفیر اژدهای جهل و بانی آن، استعمار، بکار ببرد. آیا ملّت ایران این رمز را دریافته است؟"
"هدایت " دون کیشوت ایرانی"، قدرتِ مطلق این دیو را درنظر نگرفت و باز همچنان خواست سربلند بماند و با این "مجسمۀ فرماندارمطلق" مصاف بدهد. سرنوشت هدایت استثنایی نیست. این سرنوشت ملّت ایران است. ولی در روزگاری که هدایت می زیست؛ شاید تنها کسی بود که می توانست سلاح ظریف هنر را در برابر نفیر اژدهای جهل و بانی آن، استعمار، بکار ببرد. آیا ملّت ایران این رمز را دریافته است؟"
شه وری
شه وری
با
مفاهیم تق و لق «می اندیشد»
تا
حقیقت را ماستمالی کند.
مثلا
«جامعه محدود» مفهوم مبهم و مغشوش و موهومی است.
معیار و ملاک عینی و علمی
برای این جور مفاهیم بندتنبانی وجود ندارد.
و
یا
مفاهیم سنتی و انتزاعی و ادبی عهد بوقی دیرآشنا
از
قبیل «دیو خرافات، حماقت و ظلم و جور»
حاوی و حامل هیچ اندیشه روشنی نیستند.
و
فقط به درد خودفریبی و عوامفریبی می خورند.
کسی که از این مفاهیم سنتی تق و لق ادبی و انتزاعی استفاده می کند،
خود را خیلی خیلی علامه می پندارد و می پنداراند.
پشت سر این خودآرایی
توده ستیزی
کمین کرده است.
رادیکال ترین نماینده توده ستیزی
فاشیسم و فوندامنتالیسم
است.
درست در همین نقطه
صادق هدایت به خمینی می رسد.
مشخصه مشترک مرکزی مهم هر دو
همین توده ستیزی
است.
و
هر دو فاقد سواد و صداقت بخور و نمیرند.
هر دو عمیقا ارتجاعی و ضد انقلابی و ضد خلقی اند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر