میم حجری
تقابل مردم و گشت ارشاد در تاریخ؛
نفرت از گشت ارشاد در اشعار شاعران ایرانی
فاطمه کاملی
دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان
نهاد گشت ارشاد، سابقهای طولانی در تاریخ ایران بعد از اسلام دارد.
عدهای تأسیس آن را به معاویهبنابوسفیان و عدهای به عمربنعبدالعزیز نسبت میدهند.
گشت ارشاد در گذشته، «دیوان حساب» و مأمور آن «محتسب» نامیده میشد
زیرا
که در شهر پرسه زده و از مردم حساب پس میگرفت. محتسب اختیار شلاق زدن،
گرداندن مردم در شهر و بیآبرو کردن آنان، بستن کار و کاسبیشان و حتی
اخراجشان از شهر را داشت.
محتسبان معمولاً به پوشش زنان، نوشیدن شراب و مجالس رقص و موسیقی «گیر» میدادند
و
خودشان را با مشکلات واقعی جامعه درگیر نمیکردند
و
به همین جهت،
نه در میان مردم و نه در میان نخبگان جامعه
محبوبیتی نداشتند.
شاعران ایرانی بسیاری در تمسخر و مذمت «محتسبان»
شعر سرودهاند.
ناصرخسرو
محتسبان را در کنار حکام ظالم، نوشنده خون حسین (ع) و خورنده گوشت شتر صالح دانسته:
حاکم
در
خلوت خوبان
به
روز
نیم شبان
محتسب
اندر شراب
خون حسین آن بچشد در صبوح
وین بخورد ز اُشتر صالح، کباب
معنی تحت اللفظی:
حاکم
روزها
مشغول شهوت رانی با زنان و نران زیبا ست
و
محتدر نیمه های شب
مشغول میخوارگی است.
این انتقاد ناصر خسرو از نمایندگان طبقه حاکمه (اشرافیت برده دار، فئودال و روحانی)
اگر تعمیم پذیر باشد،
یعنی
اگر حاکم واقعا عیاش باشد و محتسب واقعا میخوار،
انتقادی سوبژکتیو
است.
انتقاد از نماینده و مأمور طبقه حاکمه است.
انتقادی بند تنبانی و عوام فریبانه است.
انتقاد
به
شرطی انتقاد است
که
رادیکال و ریشه ای باشد.
یعنی
طبقه حاکمه
را
کشف و افشا و رسوا کند
و
نه
نماینده و مأمور معذور و ضمنا منفور طبقه حاکمه
را.
در هر جامعه
تقسیم کار هست.
قرعه حکومت و احتساب به نام حاکم و محتسب افتاده است.
می توانست به نام ناصر خسرو هم بیفتد.
با تحریب نماینده، آب از آب حتی تکان نمی خورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر