تحلیلی
از
۱۰
هشدار تا سوار شتابان عشق را
در هر ردا و جامه به جای آری
عشق در قاموس سیاوش ضمنا در فرم ها و نقاب های مختلف عرض اندام می کند و باید مورد شناخت هشیارانه قرار گیرد.
سیاوش
در این بند شعر،
دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت)
را
به شکل دیالک تیک عشق و ردا و جامه بسط و تعمیم می دهد و از گردآفریدها می طلبد که ماهیت را در ورای نمودهای فریبا و گمراهساز بشناسند.
اینجا تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی سیاوش
عرض اندام می کند:
گذار ضرور و ناگزیر از خطه نمود به خطه بود!
عدم توقف بیهوده در خطه نمود و دل خوش نکردن به شناخت سطحی و حسی!
گذار ضرور و ناگزیر از خطه شناخت تجربی به خطه شناخت نظری.
۱۱
در غیر این صورت، شناخت عشقی که در ردا و جامه کینه و خصومت عرض اندام کرده است،
محال خواهد بود.
می توان گفت که سیاوش در همین بند شعر،
اولا
دیالک تیک حسی و عقلی (سنسوئال ـ راسیونال)
را
و
ثانیا
دیالک تیک تجربی و نظری (امپیریکی و تئوریکی)
را
بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن عقلی و نظری می داند.
این موضعگیری معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) سیاوش ستایش انگیز است.
۱۲
اما تو ای عبور نوازش ،
اما تو ای وزیده بر این برگ ناتوان،
هشدار تا سوار شتابان عشق را
در هر ردا و جامه به جای آری
دریاب وقت را که تو را جاودانه نیست
این بیکرانه را
زنهار،
بیکرانه نپنداری!
معنی تحت اللفظی:
زمان را دریاب که ابدی نیست.
این بیکرانه را هرگز بیکرانه مپندار!
۱
سهراب
در این بند شعر،
منکر نامیرایی است.
او ظاهرا از گذشت عمر (زمان)، از فنای دیر و یا زود چیزها، پدیده ها و سیستم های مادی و فکری و از پیر و فرسوده گشتن آنها سخن می گوید و استفاده عقلائی از عمر کوتاه خود را توصیه می کند.
۲
سیاوش
ضمنا
از بیکرانه پنداشتن بیکرانه نهی می کند.
سیاوش
شنیده است
که
زمان و مکان و ماده
لایتناهی اند.
سیاوش
اما
زمان را به مثابه مقوله ای فلسفی نمی شناسد.
زمان
را
به درجه عمر انسانی تنزل می دهد.
زمان و مکان
اما
اتریبوت ماده اند.
قوالبی اند که ماده در آندو وجود دارد.
در مقوله زمان، حرکت مطلق ماده به چشم می رسد
و
در
مقوله مکان
سکون نسبی ماده.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر