۱۴۰۱ مهر ۲۹, جمعه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ب) بیگانگی (الیناسیون، از خودبیگانگی) (۲)

 

پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور

برگردان

شین میم شین

 

 

۹

·    مفهوم هگلی بیگانگی حاوی تصوراتی از بیگانگی اقتصادی تحت شرایط کاپیتالیستی و تصوراتی از بت سازی  فراورده های تولید اجتماعی است.

 

۱۰

·    هگل اما هرگونه شیئیت یافتن قوای ماهوی انسانی را در روند کار (بی اعتنا به شرایط تولید و نوع تصاحب فراورده های تولیدی) به مثابه نشانه های بیگانگی تفسیر می کند.

·    بدین طریق بیگانگی به عنوان یک اکت (عمل) فکری صرف (که تحت هر وضع و حال اجتماعی تا «ختم» آن) بلا و آفت چاره ناپذیر جلوه گر می شود.  

 

۱۱

·    مفهوم بیگانگی ایدئالیستی هگل یکی از مهمترین نکات فلسفه او بود که انتقاد ماتریالیستی از آن را فویرباخ آغاز کرد و مارکس و انگلس به پایان رساندند.

 

۱۲

·    فویرباخ که طرح هگلی تجسم، بیگانگی و همچنین اتمام آن را (با کنار گذاشتن خدمات مؤثر نهفته در مقولات دیالک تیک) به مثابه واریانتی از «از خود بیگانگی»  تلقی می کرد (چون آن ـ در تحلیل نهائی ـ فقط حاکی از شیئیت و عینیت یافتن خودآگاهی انسانی در هیئت ایده مطلق است)، برخلاف هگل به تدوین مفهوم بیگانگی ئی مبادرت ورزید که به روشن شدن جنبه معرفتی ـ نظری تجسم کیفیت های انسانی در سیستم های گمان ورزانه و ایدئالیستی فلسفه و در تصورات تخیلی شعور مذهبی کمک می کند.

 

۱۳

·    به نظر فویرباخ از خود بیگانگی موجود انسانی به مثابه تضاد موجود، به مثابه وحدت گمشده انسان با انسان، من با تو، فرد با نوع (جامعه) علت دوگانه شدن جهان، علت تولید فکری آخرت ایدئالیستی و یا مذهبی است.

·    آخرتی که در آن وحدت گمشده دو باره برقرار می گردد. 

 

۱۴

·    محتواهای مذاهب، از این نظر چیزی جز واکنش های توهم آلود و تخیلی به جنبه های معین ماهیت انسانی، مناسبات انسانی، روابط فی مابین انسانی و موضع انسان نسبت به طبیعت نیستند.

 

۱۵

·    این مخلوقات انسانی برای انسان به مثابه قوای بیگانه عینی و اولیه جلوه گر می شوند که انسان را زیر سلطه خود قرار داده اند و انسان غافل از این است که او خود را بنده و سرسپرده مخلوقات ذهنی خود ساخته است و بدبختی هر بیگانگی در همین است.

 

۱۶

·    خلاصه کردن تصورات ایدئالیستی و مذهبی در مبانی انسانی آنها برای روشن کردن بازی خیالپرورانه نیروی توهم و تخیل انسانی و برای نشان دادن روابط واقعی انسانی در حیات جامعه که به مذهب نیازی ندارد، آرزو و قصد هومانیستی فویرباخ در انتقاد از مذهب بود.

 

۱۷

·    فویرباخ اما در مبارزه علیه بیگانگی مذهبی از حد روشنگری معرفتی صرف آن فراتر نرفت.

 

·     مراجعه کنید به مذهب، ماتریالیسم.

 

۱۸

·    مارکس و انگلس بر خلاف فویرباخ در چالش فکری با هگل و در بررسی مشخص پدیده های واقعی بیگانگی (بنا بر نیات عمیقا هومانیستی و انقلابی ـ انتقادی شان) به افشای علل اجتماعی به مثابه شالوده های بیگانگی پرداختند.

 

۱۹

·    آنها برای این کار از سوئی مواد و مصالح تاریخی ـ فلسفی را به خدمت گرفتند و از سوی دیگر به تجزیه و تحلیل مناسبات اقتصادی عینی جامعه، به ویژه مناسبات تولیدی کاپیتالیستی و خصلت آنتاگونیستی آنها و همچنین به تجزیه و تحلیل فرم های معرفتی منطبق با این مناسبات پرداختند و خصلت تاریخی بیگانگی و شالوده اجتماعی تعیین کننده آن، یعنی مالکیت خصوصی بروسایل تولید را کشف کردند.

 

۲۰

·    اثر انگلس تحت عنوان «مقدمات انتقاد از اقتصاد ملی» و آثار مارکس از جمله «دفاتر اقتصادی ـ فلسفی»، «خانواده مقدس» و «ایدئولوژی آلمانی»، به ویژه «نقد اقتصاد سیاسی»، «طرحی بر نقد اقتصاد سیاسی» و بالاخره «سرمایه» در رابطه با کشف علل مادی بیگانگی و از بین بردن آن از طریق انقلاب سوسیالیستی حائز  اهمیت درجه اول اند.      

 

ادامه دارد.

۲ نظر:

  1. طرز تفکر فوئرباخ درباره الیناسیون جامعه انسانی، مکانیکی است
    و نه دیالکتیکی،
    ایدئالیستی است و نه ماتریالیستی.
    حول محور تضاد انسان و طبیعت است. نه بین انسان و جامعه انسانی.

    پاسخحذف
  2. ماتریالیسم فویرباخ آنتروپولوژیکی است.

    پاسخحذف