پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور
برگردان
شین میم شین
۲۱
· مارکس بیگانگی اقتصادی در روند کار مبتنی بر تولید کالائی استوار بر مالکیت خصوصی سرمایه داری بر وسایل تولید را به شرح زیر توضیح می دهد:
۱
· «کارگر هرچه بیشتر ثروت تولید می کند، تولید او هر چه عظیمتر و دامنه دارتر می شود، خود به همان اندازه فقیرتر می گردد.
۲
· کارگرهر چه بیشتر کالا تولید می کند، خود به همان اندازه به کالای ارزانتری مبدل می گردد.
۳
· با ارزشمند کردن هرچه بیشتر جهان اشیا، در تناسبی مستقیم بی ارزشتر کردن جهان انسانی افزایش می یابد.
۴
· کار فقط کالا تولید نمی کند.
· کار خود را و کارگر را به مثابه کالا تولید می کند.
· به عبارت دقیقتر، به همان نسبت که به طور کلی کالا تولید می کند.
۵
· این حقیقت امر حاکی از آن است که شیئی که کارگر تولید می کند، یعنی نتیجه کار او، به مثابه یک موجود بیگانه در مقابلش قد برمی افرازدو
· به مثابه قدرتی مستقل از مولدش.
۶
· نتیجه کار عبارت است از کاری که در شیئ ادغام شده است، کاری که خود را شیئی کرده است.
۷
· نتیجه کار یعنی کار شیئیت یافته، کار واقعیت یافته، کار، یعنی شیئیت بخشیدن بدان.
۸
· این واقعیت بخشیدن به کار در مقیاس اقتصاد ملی به مثابه سلب واقعیت کردن از کارگر جلوه می کند.
· شیئیت بخشیدن به مثابه خود گم کردن، برده شیئی شدن، تملک به مثابه بیگانگی، به مثابه واگذاری مالکیت به غیر، به مثابه سلب مالکیت شدن.
۹
· شیئیت بخشیدن بیشتر به مثابه از دست باختن شیئ جلوه گر می شود و کارگر نه تنها لازمترین اشیای زندگی اش را از دست می دهد، بلکه حتی اشیای کارش را.
۱۰
· آری خود کار به شیئی مبدل می شود که کارگر برای رام کردنش به زحمتی فوق العاده و به انقطاع بی قاعده نیاز دارد.
۱۱
· تصاحب شیئی بیشتر به مثابه بیگانگی جلوه گر می شود و کارگر هرچه بیشتر شیئی تولید کند، به همان اندازه کمتر می تواند تصاحب کند و به همان اندازه بیشتر زیر سلطه نتیجه کار خویش، زیر سلطه سرمایه قرار می گیرد.
۱۲
· در این تقدیر که کارگر به نتیجه کار خود به مثابه یک شیئ بیگانه برخورد می کند، همه این نتایج نهائی و بلایا نهان شده اند.»
· (مارکس و انگلس، «تتمه»، جلد ۱، ص ۵۱۱)
۲۲
· در حالیکه شیئیت یافتن، یک مشخصه کار به طور کلی است و در آن پراتیک انسانی با محیط زیست رابطه برقرار می کند، بیگانگی کار یکی از عواقب کار مبتنی بر مزد سرمایه داری است، یکی از عواقب این حقیقت امر است که در کاپیتالیسم هم وسایل تولید و هم نتیجه کار خود کارگر در مقابل او به مثابه قدرتی بیگانه و مستقل از او قد علم می کند.
۲۳
· و لذا تحت این شرایط، خود کار نیز برای کارگر به چیزی خارجی مبدل می شود، چون او «در کار خویش نه تأیید، بلکه تکذیب می شود،
۲۴
· او در کار خویش نه احساس خوشبختی، بلکه احساس زجر و درماندگی می کند.
۲۵
· او در کار خویش به آزادسازی انرژی روحی و جسمی خود دست نمی یابد، بلکه به مثله کردن جسمش و به تخریب روحش مجبور می شود.»
۲۶
· کلیه تضادها و عواقب اجتماعی و انسانی وخیم و شوم خاص کاپیتالیسم عمدتا از همین جا سرچشمه می گیرند.
۲۷
· بر زمین بیگانگی اقتصادی به واسطه سلطه مالکیت خصوصی مظاهر دیگر بیگانگی می رویند:
الف
· بیگانگی سیاسی در تضاد میان دولت و مردم، دولت و ملت، منافع خصوصی و اجتماعی و غیره خودنمائی می کند.
ب
· فرم های ایدئولوژیکی بیگانگی ضمنا در سلطه طلبی ایدئولوژی طبقات حاکم، در سرکوب فکری توده های مردم، در سرپوش نهادن بر کوکونیکاسیون های متقابل اجتماعی واقعی و امثالهم خودنمائی می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر