۱۴۰۱ مهر ۱۵, جمعه

درنگی در اندیشه ای (۵۱۲)


میم حجری

دلایل حمایت شاه از شیخ


ما باید میان دو نوع بورژوازی تفاوت قائل شویم:

۱
بورژوازی آغازین

۲
بورژوازی واپسین (متأخر)


بورژوازی واپسین
که
شاه و نیکسون و کارتر نمایندگانش بوده اند،
با
بورژوازی مترقی آغازین
که
روبسپیر و کانت و هگل
نمایندگانش بوده اند
از زمین تا آسمان فرق و تفاوت و تضاد دارد.

 
بورژوازی واپسین
مرتجع است
متحد برده داران و اشراف فئودال و روحانیان و مدافع مذاهب و خرافات است.

خاندان پهلوی

را 

هم 

باید 

در روند توسعه اش بررسی کرد:

ما باید میان رضا خان و رضا شاه

و

محمد رضاشاه پس از کودتا و محمد رضاشاه پس از انقلاب سفید

تفاوت قائل شویم.


علاوه بر این
رابطه رضاشاه فئودال با اشراف فئودال و روحانی
رابطه ای دیالک تیکی بوده است.
رابطه ای تضادمند بوده است.
رابطه ای مبتنی بر کوبش و نوازش بوده است.
هم سرکوب شان می کرد

مثلا

خوانین فئودال 

را

بازداشت و حصر می کرد و هم نوازش و حمایت می کرد.

محمد رضا شاه

پس از کودتا

متحد ارگانیک روحانیت کثافت بوده است.

کودتای ۲۸ مرداد

کودتای مشترک شاه و شیخ بوده است.

حاکمیت طبقاتی در ایران پس از کودتا هم حاکمیت مشترک بورژوازی و اشراف فئودال و روحانی بوده است.

خاندان پهلوی

نیمه بورژوا ـ نیمه فئودال بوده است.

  پس از انقلاب سفید

شاه اراضی خود را میان رعایا تقسیم می کند

 و

 اشراف فئودال و روحانیت

را

از

حاکمیت 

طرد می کند

و

جامعه

تحت سرکردگی بورژوازی مدرن قرار می گیرد.

کاپیتالیستی می شود.

اکنون شاه از شیخ

به لحاظ طبقاتی

متمایز می گردد.

شاه به عنوان نماینده بورژوازی در می آید

 و

 به

 شخصیتی انقلابی ـ بورژوایی 

مبدل می شود.

اکنون

اشراف فئودال و روحانی

وارد اوپوزیسیون می شوند.

 

اشراف فئودال و روحانی  

را

هم

باید در دو فرم زیر دید: 

 

۱

اشراف فئودال و روحانی  فوندامنتتالیستی

 تحت رهبری خمینی

۲

اشراف فئودال و روحانی لائیک

به

صور مختلف زیر:

بخشی از حزب توده

فدائیان خلق

مجاهدین خلق

گروهک های دیمدام و لیملام

مثلا

پیکار و غیره.

 مؤلفین مانیفست انقلاب سفید

این اوپوزیسیون ضد انقلابی

را

به درستی

ارتجاع سرخ و سیاه

می نامند.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر