پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور
برگردان
شین میم شین
۱۵
· در سال ۱۹۴۵ میلادی هانس بارت (فیلسوف سوئیسی) بدون ارائه دلیلی دیکته کرد که «پایه فلسفی ـ آنتروپولوژیکی کمونیسم علمی با مانیفست حزب کمونیستی قطع رابطه می کند.
۱۶
· این بدان معنی است که مارکس بعد ازسال ۱۸۴۸ میلادی ایده ها و آرزوهای هومانیستی یکجانبه خود را زیر پا گذاشته است و نتیجه، اینکه جنبش اجتماعی ـ عملی سوسیالیسم، طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی آن سمتگیری علمی خود را در مبارزه طبقاتی از مارکس دروغینی دریافت کرده اند و به همین دلیل هم در واقع ربطی به خود مارکس ندارند.»
۱۷
· بدین طریق مبارزه با مارکس علیه مارکسیسم در دستور روز قرار گرفت.
۱۸
· در مقدمه ای بر آثار اولیه مارکس که بعد از جنگ جهانی دوم در آلمان غربی منتشر شد، زیگفرید لندزهوت (جامعه شناس و فیلسوف آلمانی) این نیت را بی پرده تر بیان می کند:
الف
· «با انتشار دفاتر اقتصادی ـ فلسفی، مارکس شناسی معنی کاملا جدیدی کسب کرده است....
ب
· مجموعه مارکس شناسی که به واسطه انگلس، کائوتسکی، برنشتاین، لوکسمبرگ و سرانجام لنین تدوین شده بود و چه برای مارکسیست ها و چه برای غیر مارکسیست ها منبع اصلی تلقی می شد، اکنون از جنبه ای کاملا دیگر مطرح می شود.
پ
· نظر فراگیرتر به کار فکری مارکس جوان (تا سی سالگی او) آشکار می کند که کل غنای جهان فکری او توسط مفسران بعدی به چه محدودیت و فقر ماتریالیستی دچار آمده است.»
۱۹
· با توجه به تشبثات مارکس پژوهان بورژوائی در رابطه با مفهوم بیگانگی باید سخنی از مرینگ را به یاد آوریم که در چاپ میراث مارکس و انگلس که خود تهیه کرده بود، می نویسد:
· «کشف ریشه های تاریخی مارکسیسم، یعنی افشای بی ریشگی غلبه بر آن (رد آن).»
۲۰
· عملا می توان در بررسی منابع تاریخی مارکسیسم (که آثار اولیه مارکس و از جمله دفاتر اقتصادی ـ فلسفی در سال ۱۸۴۴ میلادی بدان تعلق دارند) می توان برای روشن کردن روند توسعه فکری مارکس و برای آشنائی با روند رهائی فکری مارکس از ایده های رایج در آن زمان و افکار کهنه و فرتوت و از اعتبار افتاده تحت تأثیر جنبش اجتماعی معاصر که او خود مورد بررسی قرار داده و در آن عملا شرکت داشته است (و این نکته پر اهمیتی است) استفاده کرد.
۲۱
· این روند نه در توضیح مسئله بیگانگی در جامعه بورژوائی، بلکه در شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا به نقطه اوج خود می رسد که شرط اساسی تشکیل کمونیسم علمی بوده است.
۲۲
· به عبارت دیگر، اگر نقطه آغازینی برای تفسیر آثار مارکس و انگلس (که آثار اولیه مارکس و دفاتر اقتصادی ـ فلسفی نیز از آن جمله اند) جستجو کنیم، باید شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا را در نظر بگیریم.
الف
· اولا از آن رو که تنها این شناخت، تعیین کننده ادامه کاری بعدی و سمت و سوی کار علمی و کردوکار سیاسی مارکس و انگلس بوده است.
ب
· ثانیا از آن رو که این شناخت در وهله اول از لحاظ تاریخی مؤثر واقع شده است و دامنه تأثیر آن چندان بوده که در عرصه شناخت اجتماعی ـ علمی در تاریخ نظیری برای آن نمی توان یافت:
· تأثیری که برد تاریخی ـ جهانی داشته است.
پ
· ثالثا و سرانجام از آن رو که گرایش مارکس و انگلس (گرایشی که در ایام قبل از انتشار مانیفست حزب کمونیستی سال به سال قوی تر شده و بالاخره قزم های مشخص به خود گرفته است) عبارت بوده از پیوند دادن کمونیسم علمی با جنبش عملی ـ اجتماعی پرولتاریا.
۲۳
· آن دو در این گرایش معنای واقعی مجموعه کردوکار علمی و عملی خود را دیده اند.
۲۴
· شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا اما برای اولین بار در مانیفست حزب کمونیستی به طور روشن فرمولبندی شده است.
· یعنی نه به طور رتوریکی، آن سان که در نقد فلسفه حقوقی هگل صورت گرفته است.
۲۵
· و در مقایسه با این شناخت فرمولبندی شده در مانیفست، کلیه احکام مربوط به رهائی ضرور پرولتاریا در دفاتر اقتصادی ـ فلسفی که بر مبنای پدیده بیگانگی توضیح داده می شوند، رنگ می بازند.
۲۶
· علاوه بر این باید توجه داشت که تنها با این شناخت است که پدیده بیگانگی به معنای واقعی خود تقلیل می یابد و مقام تاریخی خاص خود را کسب می کند.
۲۷
· این نکته است که بر سر آن اختلاف نظر بروز می کند:
الف
· علما و ایدئولوگ های بورژوائی پرورش یافته در دانشگاه های بورژوائی در آثار اولیه مارکس دنبال ایده ها و نظراتی خواهند گشت که در آثار بعدی او یا یافت نمی شوند و یا به شکل تغییر یافته ای، در جا به جائی مضمونی و در رابطه با استدلالی دیگرمطرخ می شوند.
ب
· آنها این واقعیت امر را برای اعمال زیر بهانه قرار خواهند داد:
۱
· برای فرمولبندی کردن ملغمه ای به نام «مارکسیسم آغازین» (توکر)
۲
· برای تفسیر آموزه مارکس به مثابه «اثر یک خیالباف»
۳
· برای تفسیر آموزه مارکس به مثابه «اثری نارسا و معیوب» (بورکناو) (تاریخفیلسوف اطریشی ـ آلمانی ـ امریکایی)
۴
· برای تحقیر و خفیف آموزه مارکس
۵
· برای ادعای اینکه گرایشات معینی از آثار اولیه مارکس «در توسعه انتقاد اجتماعی به وسیله جنبش بین المللی کارگری و اندیشه پردازان آن رقیقتر شده اند.» (مارکوزه)
پ
· آنها همه، بدون استثنا غنای فکری ئی در آثار اولیه مارکسبه کشف می کنند تا به کمک آن به اثبات تز مبنی بر زوال توسعه فکری مارکس نایل آیند.
ت
· آنها عمدا این نکته مهم را نادیده می گیرند که مارکس با شناخت نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا و با پیوند دادن کمونیسم علمی با جنبش پرولتری، یک جهش کیفی در تاریخ تفکر بشری به وجود آورده است.
· جهشی کیفی ئی که تئوری او را از کلیه ایدئولوژی های پیشین و کلیه فرم های ایدئولوژی بورژوائی معاصر به طور اساسی متمایز می سازد.
ث
· تنها از این نکته می توان به معنای ژرف تز یازدهم او راجع به فویرباخ پی برد که «فلاسفه جهان را فقط به طرق مختلف تفسیر کرده اند.
· اما اکنون وقت آن است که به تغییر جهان برخیزیم!»
ج
· چون تز یازدهم او راجع به فویرباخ، آن سان که در نظر اول جلوه می کند، به خودی خود اصلا بدیهی و واضح نیست.
ح
· در کلیه قرون سابق، فلاسفه ای بوده اند که در صدد جامه عمل پوشاندن به ایده های خود بر آمده اند.
خ
· مارکس در تز یازدهم راجع به فویرباخ قصد انکار آن را ندارد.
· منظور او عبارت از این است که کلیه تلاش های سابق برای تحقق ایده های فلسفی در جامعه ناکام مانده اند.
· دلایل ناکامی آنها به شرح زیر بوده اند:
۱
· اولا شرایط تاریخی ـ اجتماعی لازم برای تحقق آنها یا هنوز فراهم نیامده بود و یا با آنها تطبیق نداشت.
۲
· ثانیا ایده های یاد شده و بانیان این ایده ها آگاهانه با یک حرکت عملی ـ اجتماعی همگام نبوده اند.
د
· منظور او این بخش ثانوی است و این پیش شرط اولیه برای هر تلاشی است که قصد تفسیر متون مارکس را دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر