آذر ادیبی
۱
در این گریز
بی گمان گرگها در کمین دریدن اند
و
شعف کفتاران لاشه خوار از زوزه هاشان پیدا ست.
معنی تحت اللفظی:
در این گریز کورکورانه ناگزیر
دولت تا دندان مسلح طبقه حاکمه به قصد دریدن مبارزان عاصی کمین کرده است
و
زوزه های شان دال بر شادی شان از شنیدن بوی طعمه است.
آذر
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
را
به
شکل دیالک تیک گله گرگها و زنان و جوانان عاصی بسط می دهد
تا هشدار دهد.
در این بند شعر اذر
تجارب بین المللی با تجاب ملی گره می خورند:
سرکوب توده عاصی
هم
در مقیاس بین المللی
و
هم
در همین ۴۰ سال
امری روشن و تردید ناپذیر است.
۲
تاریخ امتداد است
نه انقطاع.
آذر
در این جمله، به برداشت خود از تاریخ بشری می پردازد:
آذر
دیالک تیک پیوست و گسست
را
به شکل دوئالیسم امتداد و انقطاع منعکس می کند.
یعنی
میان پویست و گسست دیواری نفوذناپذیر می کشد.
تفاوت رابطه دیالک تیکی با رابطه دوئالیستی
همین است.
تاریخ اما نه امتداد محض است و نه انقطاع محض.
ساختار و خصلت همه چیز هستی و از آنجمله جامعه و یا تاریخ
دیالک تیکی است:
تاریخ دیالک تیکی از پیوست و گسست است.
این یکی از قوانین مهم دیالک تیک است که ضامن توسعه و تکامل در هستی طبیعی و جامعتی و فکری است.
مثال:
انقلاب سوسیالیستی
جامعه سرمایه درای را نفی مکانیکی نمی کند.
نفی دیالک تیکی می کند:
یعنی جنبه های منفی و مخرب ان را نقد و حذف می کند (گسست، انقطاع)
و
جنبه های مثبت و حیاتمند ان را حفظ می کند و توسعه می دهد و میان ماضی و مضارع پل می زند و ماضی را تداوم می بخشد. (پیوست، استمرار، تداوم )
انقلاب بورژوایی - کاپیتالیستی هم همین کار را با فئودالیسم کرده است.
دلیل رشد و توسعه و تکامل جامعه بشری در همین دیالک تیک گسست و پیوست است.
مثال:
آذر و دارا
هم با مادر و پدرش همین رابطه دیالک تیکی را داشته است:
جنبه های منفی و مخرب و کهنه آنها را نقد و حذف کرده اند
و
جنبه های مثبت و حیاتمند آنها را حفظ کرده و توسعه داده اند.
به همین دلیل صدها بار متکاملتر از مادران و پدران خویش اند.
این دیالک تیک را قانون نفی نفی و یا نفی در نفی هم می نامند.
هر نافی (نفی کننده)
روزی منفور می گردد و به نوبه خود نفی می شود
تا بعد/ روزی خودش هم منفور گردد و نفی شود.
مراجعه کنید
به
قانون نفی نفی
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3784
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر