۱۴۰۱ مهر ۱۷, یکشنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۴۳)

 Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

  

در جستجوی اختری، انگار

در توده های ابر

آن پیر تهمتن

رو می کند به پهنه دلگیر آسمان

اما هنوز با پسرش دارد او سخن:

«رستم

همیشه تنها

از هفتخوان مدهش شهنامه می گذشت

هر چند جان او

در حسرت برآمد و پیدایی تو بود

هر چند چشم او

در جستجوی دیدن رعنایی تو بود

نو خاسته دلیری

فرزندی

همراه و همنبرد،

لیکن بدین صفت که تو از راه آمدی

تنها ست باز، مرد.

 

معنی تحت اللفظی:

تهمتن پیر انگار در جستجوی ستاره ای به توده های ابر در پهنه دلگیر آسمان می نگرد.

اما هنوز قصد صحبت با فرزند خود را دارد:

«رسم بر آن بود که رستم همیشه به تنهائی از هفت خوان هولناک شاهنامه بگذرد.

اگرچه جانش در حسرت رشد و پیدایش تو بود.

اگرچه چشمش در هوای دیدن رعنائی تو بود:

نوخاسته دلاوری، فرزندی،  همراه و همنبردی.

اما بدین طریق که تو از راه آمدی، رستم همچنان تنها ست.

 

۱

در جستجوی اختری، انگار

در توده های ابر

آن پیر تهمتن

رو می کند به پهنه دلگیر آسمان

 

رستم کلافه است.

به دنبال ستاره ای در کلاف تو در توی ابر در پهنه غم انگیز آسمان می گردد.

به دنبال جرقه امیدی در غرقاب نومیدی.

 

سیاوش با این مقدمه از وضع و حال روحی رستم پرده برمی دارد.

 

علاوه بر خود رستم، همه چیز محیط زیست او نیز در این بند شعر به اندوه آلوده است، حتی آسمان دلگیر است و به جای ستاره باران بودن، میدان تاخت و تاز توده های تیره ابر است.

 

همیشه چنین است.

درک محط زیست از گردنه دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت می گذرد.

در لحظات بحران روحی،

محیط زیست و پدیده های طبیعی و اجتماعی انعکاس دیگری دارند تا در لحظات آرامش و رونق و شکوفائی.

 

۲

اما هنوز با پسرش دارد او سخن:

«رستم

همیشه تنها

از هفتخوان مدهش شهنامه می گذشت

هر چند جان او

در حسرت برآمد و پیدایی تو بود

هر چند چشم او

در جستجوی دیدن رعنایی تو بود

نو خاسته دلیری

فرزندی

همراه و همنبرد،

لیکن بدین صفت که تو از راه آمدی

تنها ست باز، مرد.

 

رستم در این بند شعر برای معرفی وضع و حال خود، دیالک تیک تنهائی و همبائی را به شکل دیالک تیک پدر و فرزند، دیالک تیک رستم و همراه، دیالک تیک رستم و همنبرد بسط و تعمیم می دهد و از اشتیاق شورانگیزش به خروج از تنهائی همیشگی پرده برمی دارد.

 

سیاوش

 در طول حیات دشوارش،

 رستمی دیگر بوده است

و

چه بسا

خود به تنهائی از هفت خوان های مهیب زمانه گذشته است و به رستم های تنهای زمانه خود دل داده است و توش و توان داده است:

به آذین در اثر خود تحت عنوان «مهمان این آقایان»، از ملاقات سیاوش در زندان گزارش می دهد.

«سیاوش چنان جلوی چشم مأمورین زندان حرف می زد که انگار با تمام وجودش می خواهد که دستگیرش کنند!»

 (نقل به مضمون)

 

پسند طبع دشوارپسند به آذین شدن آسان نیست.

 

گزارش شورانگیز به آذین اما نشان می دهد

 که

 در کالبد سیاوش،

رستم دیگری در تاخت و تاز مدام بوده است.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر