پروفسور دکتر اریش هان
برگردان
۳
ت
۱۴
· تردیدی نیست که گرایشات معینی از فوندامنتالیسم اسلامی را می توان به عنوان اعتراض علیه «مدرنیته غربی» به حساب آورد، ولی پاسخ به این پرسش که چرا ترور اسلامیستی درست بعد از سال ۱۹۸۹ (یعنی درست در لحظاتی که شیوه زندگی غربی به مرحله پیروزی ظاهری خود پا گذاشت) شدت گرفته است، تنها با در نظر گرفتن پیوندهای عینی تاریخی امکان پذیر خواهد بود.
۱۵
· اسلامیسم را نمی توان به عنوان «معیارسنجش استبداد به میراث مانده» محسوب داشت، بلکه باید آن را «عارضه جانبی جامعه جهانی بیرحمی تلقی کرد که کلیه مناسبات موجود را حتی در دور افتاده ترین نقاط زمین از هم می گسلد و اقتصادهای کهن بومی را بی پروا تار و مار می سازد.
۱۶
· به عبارت دیگر، نه تنها باید به «دشمن جهانی» بلکه همچنین به روند مدرنیته گلوبالیزه (تمام ارضی) شده توجه داشت.»
· (توماس اسهویر، «فوندامنتالیسم آدمکشان»، روزنامه تسایت، ۲۹ ماه اوریل سال ۲۰۰۴)
۱۷
· گشتاورهای ایراسیونالیستی فوندامنتالیسم را می توان هم به عنوان واکنش و هم به مثابه جنبه فرهنگی ـ اخلاقی این مبارزه ناگزیر و بی دورنما به شمار آورد.
۱۸
· کریستف تورکه نیروی محرکه ایدئولوژیکی فوندامنتالیسم در جهان سوم را در خشم و طغیان مردم علیه کالائی شدن کلیه شئون زندگی می بیند:
· «نیروی مذهب ستیز مدرنیته، خود مذهبی است و فرم کالائی، بتی!»
· (کریستف تورکه، «اوتوپی تحریف گشته»، روزنامه تسایت، ۱۰ ماه اوریل سال ۱۹۹۲)
۱۹
· ئولا برکویچ می نویسد:
· تمدن اسلامی قرن ها قبل، در اوج شکوفائی خود بود و از نظر فرهنگی پیشرفته تر از مناطق بیشماری در غرب بود.
· ولی اکنون خلق های مسلمان در شرق «به حق بر این باورند که بر آنها ستم می رود و ناچار بدون در اختیار داشتن تجهیزات فکری راسیونالیستی لازم، با این پندار که حکمت شرق تنها راه حل ممکن است» علیه عقب ماندگی تحمیلی خویش بپا خاسته اند.
· (ئولا برکویچ، «شاید ما دیوانه گردیم»، ص ۳۳)
۲۰
· نظرات و تحلیل های سیاسی را تنها زمانی می توان جدی گرفت که جریان دایره وار مرگبار، پیوند پارادوکس فوندامنتالیسم با گلوبالیزاسیون و تشدید روز افزون زورگوئی در مد نظرگرفته شود و اصطلاحات نامأنوس ولی مناسب با فقدان راسیونالیته روند کلی به خدمت گرفته شوند.
۲۱
· «اگر مک ورلد ـ بنا بر نظر بنیامین باربر کورتزل ـ برای جهان همگون شده در سایه نظام اقتصادی و شیوه زندگی غربی معاصر» در فرم منفی بنیادین آن، نوعی حرص بهیمی است که نتیجه یک نیروی محرکه مهاجم و شکست ناپذیر است، پس جهاد نیز در فرم منفی بنیادین خود، نوعی ترس بهیمی است که می تواند تحت تأثیر نادانی با چشم پوشی متعصبانه بر جان خویش، به عنوان فرار از تاریخ به حساب آید!»
· (بنیامین باربر کورتزل، «کوکال کولا و جهاد»، ۱۹۹۶، ص ۲۲۹)
۲۲
· آقای ژان باو دریلا در آغاز سال ۲۰۰۲ میلادی در پاسخ به سؤال خبرنگار مجله اشپیگل، مبنی بر اینکه آیا او واقعا جنون تروریستی را به مثابه واکنشی ناگزیر علیه سیستمی که خود دیوانه زنجیری است، می بیند؟،
· گفت:
· «خود سیستم، ضمن حق به جانب قلمداد کردن خود، شرایط عینی لازم را برای این جامعه وحشتبار به وجود آورده است.
· این جنون ذاتی گلوبالیزاسیون است که دیوانه تولید می کند!
· منظور من این است که نادیده گرفتن حقیقت و دنبال دلیل واهی برای سرپوش نهادن بر وضع غیر قابل تحمل گشتن، غیراخلاقی است!»
· (مجله اشپیگل، شماره ۳۲، ۲۰۰۲، ص ۱۷۹)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر