
وصیت نامه!
«من، نورالدین کیانوری، ازطرف دادگاه شرع انقلاب مرکز(تهران) به اعدام محکوم شده ام و پیش ازاعدام نکات زیر را به عنوان وصیت خود، درکمال آزادی می نویسم:
۱
اولین درخواست من این است که جسد من پس ازاعدام به سالن تشریح دانشکده پزشکی تهران تحویل داده شود تا دانشجویان که پزشکان آینده کشورند، با قطعه قطعه کردن جسد من بتوانند به بیماری های گوناگونی که مبتلا به آن هستم پی برده و ضمن تشریح، باندازه یک ذره کوچک با آن آشنا شوند، تا از این راه من بتوانم به اندازه یک ذره کوچک برای آموزش جوانانی که فردا در سراسر کشور به درمان محرومان جامعه ما خواهند پرداخت، کمک نمایم.
۲
دومین درخواست من اینست که پس ازتشریح، قطعات جسد من بدون هیچگونه نام و نشان درچاله ای و درجائی ناشناخته به زیرخاک چال شود.
۳
ازلحاظ مالی من صاحب هیچ ثروتی درایران نیستم، غیرازچند دست لباس که با خود از خارج کشورآورده ام.
۴
ازلحاظ سیاسی من به عنوان یک کمونیست معتقد به مارکسیسم- لنینیسم، که ازانقلاب ۵۷ دفاع می کند به پای چوبه اعدام می روم.
۵
ازهمه دوستان و آشنایانم و بستگانم خدا حافظی می کنم و از هر بدی که ازسوی من نسبت به آنها شده ازته دل پوزش می خواهم.
۶
ازهمسرعزیزم، اگر پیش ازاعدام نتوانستم او را ببینم، یک دنیا پوزش می طلبم و امیدوارم که او مرا به مناسبت بدی هائی که درمدت چهل سال زندگی شیرینی که با هم داشتیم نسبت به او کرده ام، ببخشد.
۷
ازکلیه افراد حزب، ازهمکارانم در رهبری گرفته تا افرادی که من آنها را نمی شناسم، از هواداران و جوانان عضو سازمان جوانان که به علت اشتباهات من، به عنوان دبیراول کمیته مرکزی دچارگرفتاری های بزرگ و حتی کوچک شده اند،
دراین آخرین لحظه حیات، ازته دل پوزش می خواهم و از این جهت عمیقا درد می کشم.
من به مسئولیت سنگین خود دراین زمینه عمیقا آگاهم و حتی جرات نمی کنم که ازآنها خواهش کنم که مرا ببخشند.
ازلحاظ سیاسی من به عنوان یک کمونیست معتقد به مارکسیسم- لنینیسم، که ازانقلاب 57 دفاع می کند به پای چوبه اعدام می روم.
کیانوری
اولا
مگر کمونیستی هم می توان یافت که مارکسیست ـ لنینیست نباشد؟
ثانیا
مارکسیسم ـ لنینیسم چیست که تو بدان اعتقاد داری؟
خیلی ها خیال می کنند
که
مارکسیسم ـ لنینیسم
مذهب است
و
مارکس و انگلس و لنین
پیامبرند
و
آثارشان
شبیه تورات و انجیل و قرآن است.
کسی که ضد انقلاب ۵۷ را انقلاب بپندارد
هرگز نمی تواند کمونیست معتقد به مارکسیسم- لنینیسم
باشد
فقط می تواند استالینیست بی خبر از مارکسیسم- لنینیسم باشد و آبروی کمونیسم را و مارکسیسم- لنینیسم را ببرد.
۲
ازکلیه افراد حزب، ازهمکارانم در رهبری گرفته تا افرادی که من آنها را نمی شناسم، از هواداران و جوانان عضو سازمان جوانان که به علت اشتباهات من، به عنوان دبیراول کمیته مرکزی دچارگرفتاری های بزرگ و حتی کوچک شده اند،
دراین آخرین لحظه حیات، ازته دل پوزش می خواهم و از این جهت عمیقا درد می کشم.
نیازی به پوزش از کسی نیست.
اولا
اعضای حزب توده
دفاع کمیته مرکزی حزب توده
از
ارتجاع فئودالی ـ روحانی
را
تاکتیکی
تصور می کردند
تا
حزب سرکوب گشته در طول سالیان
نفس تازه کند و نیروی تازه بگیرد.
ارتجاع فئودالی ـ روحانی
هم
می دانست.
به همین دلیل
از همان آغاز شروع حزب به فعالیت
مشغول پرونده سازی بود.
اشتباه حزب توده
نه
در تعیین تاکتیک،
بلکه
در
توجیه تئوریکی متافیزیکی ـ ایدئالیستی تاکتیک بوده است
که
به
جایگزینی تئوری با خرافه
انجامیده است.
در نتیجه
طویله های مدعی تداوم بخشیدن به حیات حزب توده
پس از امحای سرشته به رسوایی حزب توده،
همچنان و هنوز
به
همان خط خرکی امام
می رانند و ابرو می برند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر