میم حجری
اگر کتابی که میخوانیم مثل یک
مشت نخورد به جمجمهمان و
بیدارمان نکند ،
پس چرا
باید آن را بخوانیم ؟
کتاب باید پُتکی محکم برای
دریای منجمد درون ما باشد !
فرانتس کافکا
کتاب خواندن مثل بحث کردن با همنوع هماندیش (بحث کننده) است.
تفاوت در حضور و غیاب هماندیش است.
خواننده کتاب
در واقع
با نویسنده و کاراکترهای کتاب
هماندیشی می کند.
اگر البته مغز اندیشنده در کدوی کله داشته باشد
و گرنه کتاب خوانی اش
خرخوانی
(مطالعه منفعل و پاسیو و اتلاف وقت و بیهوده)
خواهد بود.
بیداری
در اثر هماندیشی میسر می شود
و
نه در اثر خرخوانی
فرق هم نمی کند
که
کتاب مشت باشد و یا مخمل
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر