۱۴۰۱ تیر ۱۴, سه‌شنبه

زندگی مارکس و انگلس (۱۹۶)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

 فصل سیزدهم

کتاب کشفیات

 

۱۴

انگلس می نویسد: 

«از زمانی که اقتصاد سیاسی اعلام داشت

که

کار

سرچشمه کل ثروت

و

کل ارزش

است،

به

طور اجتناب ناپذیری

این سؤال مطرح شده بود

که

چرا

کارگر مزدبگیر

کل نتیجه کارش

را

دریافت نمی کند،

بلکه بخشی از آن را باید به سرمایه داران بدهد؟

 

هم

اقتصاددانان بورژوایی

و

هم

سوسیالیست ها

در تلاش پیدا کردن پاسخ علمی مطمئن به این پرسش بودند.

ولی

به عبث.

 

تا اینکه مارکس به حل این مسئله نایل آمد.

 

جواب مارکس به این سؤال

به

شرح زیر است:

پیش شرط شیوه تولید کاپیتالیستی کنونی

این است

که

هستی دو طبقه (اصلی. مترجم) جامعه

وابسته به کالایی به نام نیروی کار است:

 

۱

طبقه سرمایه دار و یا کاپیتالیست

که

مالک وسایل تولید و مایحتاج حیاتی

 (کارخانجات، مساکن، بیمارستان ها، باغات، املاک، مستغلات، اراضی کشت، مزارع و مراتع، قنوات، مواد غذایی و غیره. مترجم)

است،

(مشتری این کالای موسوم به نیروی کار کارگر است.

مترجم).

 

۲

طبقه کارگر

که

محروم از مالکیت وسایل تولید و مایحتاج حیاتی

است

و

برای دست یابی به مایحتاج حیاتی (مواد غذایی و غیره)

مجبور به فروش تنها کالای خود، یعنی نیروی کار خویش

است.

 

ارزش هر کالا

با

میزان کار جامعتی مادیت یافته ضرور

تعین می شود

که

برای تولید و بازتولید آن

لازم است.

 

(منظور از مادیت و یا جسمیت یابی (تجسم)

تبدیل نیروی فیزیکی و فکری و روحی کارگر به کالا ست.

مثلا

تبدیل نیروی فیزیکی و فکری و روحی عمله و بنا به خانه است.

تبدیل روح به ماده

است.

ترکیب نیروی فیزیکی و فکری با اشیاء و مواد طبیعی

است.

مترجم)

 

ارزش نیروی کار (دستمزد) انسان میانگین در روز، ماه و یا سال

با

میزان کاری

تعیین می شود

که

در مایحتاج حیاتی (مثلا مواد غذایی و غیره)  برای حفظ (ابقای) این نیروی کار او در روز، ماه و یا سال

مادیت یافته است.

 

فرض کنیم

 برای تولید مایحتاج حیاتی هر کارگر در هر روز

۶ ساعت کار

لازم است.

 

یعنی

میزان کاری که در این مایحتاج حیاتی روزانه هر کارگر

مادیت یافته است.

 

در این صورت

ارزش نیروی کار او در هر روز

مبلغی پول خواهد بود که برای خرید این مایحتاج حیاتی لازم دارد.

یعنی

برابر با ۶ ساعت کار میانگین صرف شده برای تولید این مایحتاج حیاتی است.

 

فرض کنیم

که

سرمایه داری که کارگر مورد نظر ما را به کار گماشته،

کل این مبلغ

را

به کارگر پرداخت کند.

یعنی کل ارزش نیروی کار کارگر را به او پرداخت کند.

 

اگر کارگر ۶ ساعت در روز برای سرمایه دار کار کند،

در آن صورت

به میزان دستمزدی که دریافت کرده، کار کرده است.

 ۶ ساعت کار برای مایحتاج حیاتی ئی که در ۶ ساعت تولید شده اند.

 

( ۶ ساعت کار زنده به ازای ۶ ساعت کار مرده (گوشت و نان و سیب زمینی و کره و پنیر و غیره).

مترجم).

 

سرمایه دار

در این صورت

چیزی به دست نمی آورد.

 

سرمایه دار هم قضیه را طور دیگر می بیند:

سرمایه دار می گوید:

من

 نیروی کار این کارگر

را

نه

برای ۶ ساعت،

بلکه برای کل روز خریده ام.

 

از این رو

کارگر

را

بسته به اوضاع

۸، ۱۰، ۱۲ و یا حتی ۱۴ ساعت

به

کار وامی دارد.

 

آنگاه

فراورده کار مازاد کارگر

به مثابه کاری است که سرمایه دار به ازایش دستمزدی نداده است.

 

بدین طریق کارگر در خدمت سرمایه دار

نه تنها ارزش نیروی کار خود را پدید می آورد، که بابتش دستمزد گرفته،

بلکه علاوه بر آن،

 اضافه ارزشی را پدید می آورد

 که

 توسط سرمایه دار تصاحب می شود.

 

 این اضافه ارزش

نهایتا

بنا بر قوانین اقتصادی معین

میان اعضای طبقه سرمایه دارتقسیم می شود

که

شالوده ای برای تراکم ثروت طبقه سرمایه دار به صور مختلف زیر می گردد:

اراضی و مستغلات

سود

انباشت سرمایه

خلاصه

کل ثروت مصروفه و یا تلنبارشده طبقه ای که کار نکرده است.»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر