۱۴۰۱ تیر ۱۶, پنجشنبه

درنگی در افکار فاضل میبدی (۴)

تصویر لینک

میم حجری


فاضل میبدی

( عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و استاد دانشگاه مفید قم)

۱
اشتباه بنیادی مرحوم امام‌خمینی 

 دقیقا در همین نکته بود.
 تصورایشان این بود که قشر روحانی بهتر از دیگران می‌تواند از اسلام و انقلاب اسلامی محافظت کند.
 
وقتی گفته می شود
که
فاضل میبدی
نه
خمینی
را
می شناسد
و
نه
خمینیسم
را،
به همین دلیل
است:
فاضل میبدی
خیال می کند که دغدغه خاطر اصلی خمینی محافظت از اسلام و «انقلاب» اسلامی
بوده است.
 
این بدان می ماند که کسی ادعا کند که دغدغه خاطر هیتلر 
محافظت از نژاد برتر کذایی و انقلاب سوسیالیستی بوده است.
چنین کسی
باید خروارها مغز خر خورده باشد.
 
چون همان هیتلر در روزها پایانی حیات نکبت بار خود،
حتی کودکان و پیران وبیماران نژاد برتر کذایی
را
به جبهه فرستاد.

فاضل میبدی
نمی داند
که
اسلام برای خمینیسم چیست و «انقلاب» اسلامی چیست.

انقلاب
و
هر چیز و هر کس دیگر
بنا بر محتوا و ماهیتش
ارزیابی می شود
و
نه
بنا بر فرم و ظاهرش.

انقلاب اسلامی
را
حضرت محمد
رهبری کرده است
و
گذار از جامعه در حال تجزیه و تلاشی کمون اولیه به جامعه برده داری
را 
امکان پذیر ساخته است.
 
انقلاب اسلامی
مناسبات تولیدی کهنه و فرتوت و مزاحم کمون اولیه 
را
با
مناسبات تولیدی نوین برده داری
جایگزین ساخته است.
یعنی
جامعه
را
گام مهمی
به
 جلو 
رانده است.

درست به این دلیل
می توان و باید از انقلاب اسلامی در ۱۴۰۰ سال پیش دم زد
و
از
حضرت محمد و علی و یاران
به عنوان شخصیت های انقلابی.

خمینی
شخصیتی مطلقا ارتجاعی بوده است.
خمینی
نماینده فئودالیسم بوده است
و
برخلاف حضرت محمد و علی و یاران
سودای برگرداندن چرخ تاریخ به عقب
را
بر سر خالی از مغز اندیشنده خود داشته است
و
نهایتا
مجبور به تداوم بخشیدن به انقلاب بورژوایی مغلوب سفید شاه شده است.
 
این
قانون همیشه معتبر تاریخ است:
جلاد هر انقلاب
بالاجبار
مجری وصایای آن انقلاب مغلوب می گردد.
(مارکس)
 
خمینی
به دلیل موضع فئودالی ارتجاعی اش
و
دوران تاریخی دیگری
مرتجع به توان ۲ بوده است:
 
۱
هم
ضد بورژوایی و ضد سرمایه داری
بوده است.
 
۲
و
هم
ضد پرولتری و ضد کمونیستی.

خمینی و دار و دسته مرتجعش
نه شرقی ـ نه غربی
یعنی
نه کمونیستی ـ نه امپریالیستی
بوده اند.

ضدیت این زباله ها با امپریالیسم
اما
نه
از موضعی خلقی و مترقی و انقلابی و عقلی و علمی،
بلکه از موضعی ضد خلقی، ارتجاعی، ضد عقلی و ضد علمی
بوده است.

همین ارتجاعیت مضاعف
را
هم اکنون
اولیگارشیسم
هم
دارد:
اولیگارشیسم 
هم
ضد امپریالیستی
و
ضد کمونیستی
در آن واحد
 است.

کسی که میان ولادیمیر لنین و ولادیمیر پوتین و ولادیمیر زلنسکی و لات ها و لاشخورهای دیگر
علامت تساوی بگذارد
یا
خر
است
و
یا
در صدد خرپروری
است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر