۱۴۰۱ مرداد ۸, شنبه

درنگی در شعری از سایه (۲)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Bart  

هوشنگ ابتهاج

درنگی 

از 

یدالله سلطانپور
 
۱
چه غريب ماندی ای دل
نه 

غمی 

نه 

غمگساری
نه 

به

 انتظار ياری
نه 

ز يار

 انتظاری

 
این غزل سایه،
غزلی از طرازی دیگر است.
در این غزل، واژه های واحدی با مضامین (مفاهیم) متفاوتی 
به
خدمت گرفته شده اند:
 
معنی تحت اللفظی:
غریب ماندم.
آن سان که نه غمی دارم و نه غمگساری.
نه
  انتظار یاری را می کشم و نه از یار انتظاری دارم.
 
عظمت هنری ـ ادبی سایه
از 
همین بیت اول این غزل
آشکار می گردد:
 
سایه
واژه انتظار
را
 به دو معنی مختلف به کار می برد:
 
۱
به معنی چشم به راهی
 
۲
به معنی چشمداشت.
 
اگر دیالک تیک فرم و محتوا
را
به
شکل دیالک تیک واژه و مفهوم بسط و تعمیم دهیم،
باید بگوییم
که
سایه
در 
فرم واحدی
 محتواهای متفاوت
در
واژه واحدی، 
مفاهیم متفاوت 
می گنجاند:
 
در واژه انتظار 
مفاهیم چشم به راهی و چشمداشت
را
می گنجاند.
 
۲
چه غريب ماندی ای دل
نه 

غمی 

نه 

غمگساری
نه 

به

 انتظار ياری
نه 

ز يار

 انتظاری

 
سایه 
از 
پایان دوستی
 گزارش می دهد.
از
تنهایی مطلق.
 از
فقدان غم و غمگسار.
 
غم
را
سایه 
به
 معنی مثبت
به معنی غمخواری
 به کار می برد.
 
به قول ژاله
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد.
 

وقتی دوستی در دیدرس کسی نباشد، 
هم
غمخواری 
محال می گردد
و
هم
غمگساری.
 
این اما به چه معنی است؟
 
برای پیدا کردن جواب به این سؤال
باید پرسید:
دوستان سایه
چه کسانی بوده اند
که
سایه 
غم شان را می خورد
و
غمگسارش بودند
و
فقدان غم و غمگسار
به
چه معنی است؟
 
دوستان سایه
انقلابیون پرولتری 
بوده اند
که
قتل عام شده اند
و
جز زباله چیزی باقی نمانده است
و
با
زباله 
نمی توان طرح دوستی ریخت، غمش را خورد و انتظار غمگساری از آن داشت.
 
قرن ۲۱
قرن  شکست و عقب نشینی پرولتاریا
ست.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر