تحلیلی
از
شین میم شین
سهراب
در چشم و لب تراوش شادی
در چنگ می فشارد بازوبند
آرام می نشیند، می لغزد، می خسبد
بر پهنه کتاب
چون سایه ای سبک
قویی به روی آب
اما حکیم
اشک نگین کرده در نگاه
آهسته
آنچنان که یکی طفل خفته را
بردارد از زمین و در آغوش بفشرد،
بندد دو بال دفتر از هم گشوده را
افشان ز چشم، شبنم سرخی به برگ ها
در چشم نیمروز
بر دشت می رود
اسبی خمیده گردن
لخت، بی لگام
چون مهره ای نشسته به بازوی آسمان
خورشید سرخ فام
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر