خسرو روزبه،
ستوان کمونیست، ریاضیدان، نویسنده، متخصص نظامی و استاد
دانشکده افسری و از اعضای سازمان نظامی و مخفی حزب توده و مسئول شعبه
اطلاعات کل آن بود.
ویکی پیدیا
خسرو روزبه در نامه به یکی از آشنایانش در آستانه دستگیری مینوسید:
«من خوب میدانم که ماندن در چنین شرایطی و کار کردن در چنین محیطی تقریبا مساوی با مرگ است
زیرا اگر دستگیر شوم از دو حال خارج نیست، یا مقاومت خواهم کرد یا ضعف
نشان خواهم داد.
اگر ضعف نشان دهم روحا خواهم مرد و دیگر از لحاظ روحی و
معنوی و اجتماعی زنده نیستم و حق حیات ندارم، و اگر مقاومت کنم حتما خواهم
مرد.
با وجود چنین مخاطراتی، روحیه من، به من اجازه فرار از خطر را نمیدهد …
تصمیم دارم در مواجهه با خطر از خود دفاع کنم.
۱
با وجود چنین مخاطراتی، روحیه من، به من اجازه فرار از خطر را نمیدهد
مفاهیم این جمله خسرو، قابل تأمل و دقت اند:
مخاطرات
روحیه شخصی
فرار از خطر.
۱
مخاطرات
همانطور که ذکرش گذشت،
روزبه
شرایط عینی و ذهنی
را
که
در جملات قبلی تجزیه و تحلیل متافیزیکی کرده،
در قالب واژه مخاطرات می ریزد.
این دال بر سطح تئوریکی نازل خسرو روزبه است.
جهان بینی روزبه،
به احتمال قوی،
ماتریالیستی ـ مکانیکی
بوده
و
نه ماتریالیستی دیالک تیکی ـ تاریخی.
مثل جهان بینی ماتریالیست های فرانسه در قرن ۱۸
(دیدرو، هلوه تیوس، دآلمبر، هولباخ، لامتری)
بوده است.
روزبه
در دفاعیاتش هم بسان فیزیکدانی استدلال کرده است:
ضربه مشت بر میز و واکنش مکانیکی میز بر مشت.
مشخصه مهم جریانات استالینیستی،
تحقیر تئوری، ضمن تجلیل پراتیک عاری از تئوری
است.
یکی از دلایل تلفات نجومی ارتش سرخ در مقابله با ارتش فاشیستی هم همین بوده است.
ارتش سرخ
دهها برابر ارتش فاشیستی
تلفات داده است.
بی اعتنایی روزبه به شرایط اوبژکتیو (عینی)،
به تعیین کننده قلمداد کردن شرایط سوبژکتیو (ذهنی، شخصی، فردی، روحیه من)
منجر می شود:
۲
روحیه من
قطب نمای روزبه،
اکنون
نه حزب توده و منافع حزب توده،
نه توده و منافع توده،
بلکه روحیه شخصی خودش
است:
روحیه من، به من اجازه فرار از خطر را نمیدهد
احمد شاملو و عادولفان دیگر،
از شنیدن چنین حرفی
کیف عادولف می کنند
و
خسرو توده
را
به مقام خسرو خوبان ارتقا می دهند.
یعنی
از عیب، حسن می سازند، از ضعف، قوت، از ذلت، فضیلت.
ما این متد فکری خسرو روزبه
را
پسیکولوژیسم
می نامیم.
مراجعه کنید
به
دایرة المعارف فلسفه بورژوایی واپسین.
امروزه
یکی از مهم ترین متدهای فکری امپریالیستی
همین پسیکولوژیسم
شده است:
اگر به مطبوعات و رسانه ها و مصاحبه های امپریالیستی نظر کنیم،
به اهمیت این متد فکری برای امپریالیسم پی می بریم:
در کله پوتین چه می گذرد؟
آیا برخورد تحقیرآمیز سران امپریالیستی
سبب نشده که پوتین احساس خفت و خواری کند و به پالان حمله ور شود؟
من به پوتین خیلی ارزش قائلم که پس از ۷۰ سال خفت و خواری (یعنی ۷۰ سال حکومت شوراها)
ملت خود را به مقام فخرانگیزی رسانده است.
(ماری لوپن، سردسته فاشیست های فرانسه)
همه علمای امپریالیستی در صدد رمزگشایی از روانشناسی پوتین برآمده اند.
به زبان روزبه،
می خواهند روحیه پوتین را بشناسند.
احدی حتی بر آن نیست
که
پوتین و پالان،
نماینده طبقه حاکمه اند.
نماینده طبقه اجتماعی انگل اولیگارش اند.
به همان سان که لنین، نماینده طبقه کارگر بود.
تعیین کننده برای پوتین و پالان
نه
روحیه شخصی،
بلکه منافع طبقه اجتماعی است که نمایندگی می کنند.
اگر طبقه حاکمه بخواهد، به آسانی خوردن آب، تعویض می کند
و
پوتین را با حرمسرایش، نزد عردوغان می فرستد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر