هاینریش گمکوف
برگردان
شین میم شین
فصل دوازدهم
پیوندی بی نظیر
۱۰
وجوه فردی و مشترک
در اواسط سال های ۵۰
میان مارکس و انگلس
تقسیم کاری تشکیل یافت.
انگلس
به طور سیستماتیک
به
تعمیق در پژوهش های علمی ـ نظامی و علمی ـ زبان شناسی
و
بعدها
هرچه نیرومندتر
در
علم الاشیاء
(علوم طبیعی)
پرداخت
و
مارکس
عمدتا
به
تمرکز در بررسی اقتصاد سیاسی، تاریخ جهان و سیاست خارجی دول اروپایی
پرداخت.
اما
تقسیم کار فی مابین از حد تخصص تنگ فراتر رفت.
این
مانعی در راه مبادله فکری مکاتباتی مستمر آندو شد.
مارکس و انگلس
در سبک و استیل کارشان
در تمام طول حیات شان با هم تفاوت داشتند.
مارکس
در دقت علمی بی چون و چرایش
گاهی
به طرز عذاب انگیزی تمایل به حداکثر صحت در فرمول بندی داشت
تا
به دقیق ترین تبیین نایل آید
و
به اتمام جزوه ای به آسانی تن در نمی داد.
انگلس
به قول «مور»
کمتر از مارکس ریشه گرا و ژرف اندیش نبود.
ولی
«سر هر ساعت در هر روز و شب
بسان شیطان
برای تحریر و تفهیم
حی و حاضر و حاضر به یراق بود.»
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۸، ص ۵۹۶)
مارکس و انگلس
اما
در
طرز تفکر
و
در
قاطعیت و پیگیری با تمام وجود نسبت به چیزی که به صحتش پی برده بودند
و
در
قوت اراده و وفاداری تغییرناپذیر نسبت به طبقه کارگر
یگانه و یکسان بودند.
شالوده تعیین کننده ی دوستی و همکاری خلاق مادام العمر مارکس و انگلس
را
همین ها
تشکیل می دادند.
دوستی و همکاری ئی که تنها با مرگ مارکس خاتمه یافت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر