میم حجری
آیا کسی آنقدر دوستت دارد که از جهان نترسی؟
ترسیدهای؟
از كه؟
از جهان؟
من جهانت.
از گرسنگی؟
من گندمت.
از بیابان؟
من بارانت.
از زمان؟
من كودكیت.
از سرنوشت؟
آه، من هم از سرنوشت میترسم
شمس لنگرودی
الشعراء کذاب
کریم گفته بود.
حالا باید گفت:
الشعراء کلاش
که مدعی جهان بودن و گندم بودن و باران بودن و زمان بودن برای خلایق اند
و
هراسنده و هراس افکننده از سرنوشت واهی.
بنا برین باید گفت:
الشعراء
خر پرور
و
الشعر
پالان.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر