میم حجری
۳۰۸۲
جامعه سرمايه داری خشن و همه چيزش برای فروش است، از اينرو پايبنديش به اخلاقيات تا جايی است که جلوی سودش را نگيرد.
«انگلس»
این جمله انگلس غلط است.
چرا و به چه دلیل؟
۳۰۸۳
مردم میگویند كه درد كشیدن آدم را شریف و پاك میكند؛
این یک دروغ است، درد فقط آدمی را بیرحم میكند.
پیروزی عشق
سامرست موام
این یک ادعا ست.
ادعا
می تواند درست و یا غلط باشد
ولی نمی تواند دروغ باشد.
تحمل درد
معمولا
به
همرنگ سازی اندام با درد
منجر می شود و چنین کسی آبدیده می شود.
تحمل درد
ولی
به بیرحمی منجر نمی شود.
تحمل درد
اما
می تواند به هومانیسم منجر شود:
کسی که درد را تجربه کرده باشد،
اگر عاقل باشد،
از آزار همنوع پرهیز می ورزد.
ولی تجربه به ما نشان داده که عکس این هم رواج داشته است.
مثلا
همین خالخال و لاجورد و سیدعلی
درد و رنج تازیانه
را
تجربه کرده بودند.
این اما مانع ان نشد که پیران پرولتاریا را زجرکش کنند.
خواب خرد
به بیداری هیولا
منجر شد.
خرد
بهتر از هر چه ایزد بداد.
۳۰۸۴
اینشتین نور و صدا
۳۰۸۵
عیبجوییهای حاسد، قدرِ ما را نَشکَند
سادهلوحان، خشت بر امواجِ دریا میزنند
معینی کرمانشاهی
آنچه که معینی کرمانشاهی
و
نه فقط معینی کرمانشاهی
نمی داند
قدر عیب جویی ـ عیب یابی ـ عیب گویی است.
به همین دلیل
شاعر با شعوری
سروده است:
عیب جوی عیب یاب عیب گویم آرزو ست.
روشنگری
مغز پسته مهر است.
سرسخت ترین روشنگران
مادران و پدران اند
که عاشق صادق توله های خویش اند.
۳۰۸۴
دیالک تیک چیست؟
در کشور ما مارکسیسم چیزی تجملی برای پوز دادن است
و
نه چاقوی جراحی واقعیت
برای کشف حقیقت.
۳۰۸۴
بیداری ئی که جمع شود با خیال دوست
صد پرده بِه بود زِ شِکر خواب دیگران
صائب
بیداری سرشته به آگاهی عمیق
صد بار بِه بود زِ شِکر خواب جاهلان
سگ سایر
۳۰۸۵
هرم مازلو یا مخروط وارونه ؟
تولید علم برای ملتی که شکم خالی دارد بیشتر شبیه یک طنز است
زندگی با ارضا نیازهای اولیه زندگی آغاز می شود
با تولید ثروت ادامه پیدا می کند
با تولید علم توسعهء پیدا می کند و با تکیه بر معنویت ،غنی می شود
این ترتیب را نمی شود به سادگی تغییر داد
اما امروز
بخش عمده ای از جامعه انسانی قربانی تفکری است که می کوشد این مخروط را وارونه روی زمین قرار دهد ،
یعنی با معنویت آغاز کند ، با علم معنویت را تثبیت کند ،
با ثروت از علم و معنویت دفاع کند و در نهایت پس از مرگ ،
در بهشت به ارضای نیازهای خود بپردازد.
این ادعای عوامفریبانه عمیقا ضد مارکسیستی است.
چرا و به چه دلیل؟
۳۰۸۶
کسروی و آخوندها
کسروی هم اخوند بود.
حتی زمانی که منتقد آخوندیت بود.
۳۰۸۷
در چند سال اخیر در افغانستان،پدیدهایی مبنی بر عرف ستیزی و سنت ستیزی های کمرشکن اقتصادی در باز تعریف برگزاری مراسم ازدواج صورت گرفته،که بد نیست اما خوب و مفید هم نیست و آنچه که هدف از کاهش فشار بر زوجین بلخصوص زوج مرد که تقریبن مصارف هنگفت ازدواج بر دوشاش است را به تحریف میکشاند.
چرا؟
خوب باید به این اعتراف کرد که چنین برنامه ها هدفش زدودن و کم رنگ ساختن سنت از اعمال فشار بر زوجین است یعنی این سنت هارا تضعیف میسازند تا سهولت ازدواج برای جوانان فراهم شود و مجبور نگردند برای اخذ جواز قانونی و عمومی ازدواج ،زیر بار فشار اقتصادی قرار گیرند.(مثلن چنین برنامه ها تاحال باید دایره فشار را خیلی کمرنگ میساخت تا یک جوان برای ازدواج فقط با چندهزار افغانی بتواند به هدف برسد)اما چنین نیست حتی با براه اندازی این برنامه ها هنوز جوانان زیر فشار اقتصادی قرار دارند فقط تغییر بدست آمده در تحول استفاده ازین پول است(مردان بازهم در عین فشار اقتصادی قرار دارند،فقط پول بدست آمده از این فشار را در مصارف عروسی استفاده نمیکنند و در عوض به کارهای خیریه و دستگیری فقرا بکار میبرند،در حالیکه خود فقیر و نیازمندِ پول و سرمایه برای پیش برد زندگی آیندهشان استند!)که بازهم از فشار اقتصادی و زحمت زوج نمیکاهد.
بالاخره مقصد اینجاست که سنت ستیزی ترویج شده اما شیوه درست و بکاربری معقول آن که حاوی منتقل سازی پیام اصلی است،جا مانده!
باید به جوانان و جامعه این مهم را ترویج داد که علیه سنت های کمرشکن فقط نیاز است خود را زیر بار فشار و زحمت اقتصادی قرار ندهید،نه اینکه عین گذشته جان بکنید و زحمت بکشید و حتی قرض کنید تا پول مرسوم ازدواج را تهیه کنید اما فقط در عروسی استفاده نکنید و به دیگران بدهید در حالیکه دقیقن این پروگرام هدفش جلوگیری از زحمت شما در عین ناداریست و تلاش میکند فرهنگ ازدواج را که بر پایه جبرهای اقتصادی قرار دارد به چالش کشیده و بار سنگین ناشی از آنرا از شانه های شما بردارد.
۳۰۸۸
عشق
یعنی بخشیدن ازهر انچه در قلب و وجودت هست
معنوی یا مادی
بدون محاسبه و چشم داشت و حساب و کتاب،،،
در عصر حاضر آدم ها چیزی آنچنانی در وجودشان نیست
تا فدای معشوق کنند
(تهی هستند)
و
دیگر اینکه همه چیز با محاسبه ی قبلی سود و ضرر پیش میره.
مهلا
دقیقا.
زباله
نه
عاشق می شود
و
نه
کسی عاشق زباله می شود
۳۰۸۹
درنگی دیگر در پوتینیسم
ممنون.
روسیه
که تحفه نیست.
روسیه
هم داشت عضو ناتو می شد.
به هر دلیلی راهش ندادند و دل پوتین شکست
و
در پارلمان آلمان
شکوه سر داد.
ثانیا
ناتو که وجود درخود ندارد.
ناتو
پیمان دول امپریالیستی و اولیگارشیستی و حتی فوندامنتالیستی - اسلامی اروپا ست.
ثالثا
اولیگارشیسم حاکم در کشورهای قبلا سوسیالیستی
ارتجاعی تر و ضد عقلی تر و ضد خلقی تر از امپریالیسم است.
پوتینیسم آمیزه ای التقاطی (اکلکتیکی)
از
روسوفیلیسم
الکلیسم
استالینیسم
فاشیسم
لومپنیسم
آوانتوریسم
لاشخوریسم
ایراسیونالیسم
نازیسم
تزاریسم
ترامپیسم
است
۳۰۹۰
نمی توانم تسلیم شوم.
دردها، ای دردهای من،
در جهان دردی نیست که از آن من نباشد.
ژان پل سارتر
آره.
عادولف هیتلر هم از همین دردها فت و فراوان داشت.
عادولف احمد
حتی
خود را درد مشترک دردانه های هستی می پنداشت و دلش می خواست که خلایق جمع شوند و فریادش کنند.
تبدیل عادم به درد
خود شعر دیگری بر سر منقل و وافور دیگری
است.
اما جالب تر واکنش عادولف دیگری به درد های مشترک است.
۳۰۹۱
گاهی روح نمیتونه دردها رو تحمل کنه و منتقلش میکنه به جسم
مثل درد اصابت یک تیر توی چشم.
متانویا
گهگاهی نیست.
همیشگی است.
یکطرفه هم نیست.
دو طرفه است.
وجود و شعور (جسم و روح) رابطه دیالک تیکی با هم دارند.
زخم و ضربه بر جسم
و
یا عفونت در عضوی از اندام
خواه و ناخواه
به رنج روحی و روانی منجر می شود
و
اختلالات روحی و روانی
هم
به افلاج جسمی.
به محض فرو کردن سوزنی در عضوی و یا فرود آمدن تازیانه ای بر کف پایی
روح و روان آدمی
درد می برد
و
آژیر می کشد
۳۰۹۲
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
هوشنگ_ابتهاج
هی سایه
ما رهرو دیرینه سر منزل عقلیم
ما زنده از آنیم که همه عقل گراییم
۳۰۹۳
روسیه و اوکراین و لهستان و مجارستان و آذربایجان و غیره
طوایل اولیگارشیستی اند و نه امپریالیستی.
امپریالیسم مترقی تر و راسیونال تر از اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم است
۳۰۹۴
بیسوادانِ قرن ۲۱ کسانی نیستند که نمیتوانند بخوانند و بنويسند؛ بلکه کسانی هستند که نمیتوانند آموختههای کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند.
آلوین تافلر
نه.
خلایق در قرن ۲۱
توان خواندن چند سطر نوشته را حتی ندارند،
داشتن توان فهمیدن پیشکش از ما بهتران.
سخن از کدام اموخته های کهنه است؟
خلایق دیروز حداقل نام شاعری را و یا نویسنده ای را شنیده بودند و با بر زبان راندنش پوز می دادند.
هنر خلایق امروزه عکس جویی و لایک زنی مکانیکی و الکی است وبس
۳۰۹۵
آورده اند که
نادانی بر آن شد
تا به الاغی سخن گفتن بیاموزد ،
پیاپی با درازگوش بیچاره حرف می زد و به گمان خود الاغ در حال پیشرفت بود.
خردمندی این را دید و بگفت :
ای نادان! بیهوده تلاش مکن
و خود را مضحکه دیگران قرار نده
الاغ از تو سخن گفتن نمی آموزد
ولی تو می توانی
خاموشی را از او بیاموزی.
پروین کاسمی
این حکایت مملو از ایراد است:
اولا
نادان نمی تواند به کسی چیزی بیاموزد.
ثانیا
الاغ
خر نیست.
الاغ
یکی از مهربان ترین، با ملاحظه ترین، حساس ترین و عاطفی ترین حیوانات است.
در اروپا
برای معالجه کودکان عقب مانده
از
الاغ
به عنوان پزشکیار استفاده می کنند.
ثالثا
الاغ لال نیست.
الاغ با همنوعانش به واسطه عرعر رابطه برقرار می کند.
الاغ
به
کره اش
توان تمیز نباتات سمی از غیر سمی را و خیلی چیزهای دیگر را مثلا هشیاری از حملات گرگ را
می اموزد.
الاغ
توان همدردی با الاغ های دیگر را نیز دارد.
الاغ
قدیمی ترین و مظلوم ترین یار و مددکار نیاکان ما بوده است
و
ما را جه بسا به شرمندگی سوق می دهد.
سیاوش کسرایی
شعری شورانگیز
در رابطه با زندگی و روانشناسی الاغ سروده است
که شاهکار است
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر